چیزی که در ادامه میخونید رو کاترین پیرسون برای نیویورک تایمز نوشته
چیزهای کمی در زندگی به اندازهی لغو برنامههای اجتماعی خوشحالم میکنه.
به عنوان خبرنگاری که مرتباً در مورد مسائل مربوط به دوستی مینویسه، از مزایای ارتباط افلاطونی آگاهی کامل دارم. مثلا میدونم که مطالعات اخیر نشون داده افراد با پیوندهای اجتماعی قوی، عمری طولانیتر دارن و در برابر استرسها محافظت میشن. از شواهدی خبر دارم که توضیح میده یک دایرهی اجتماعی قوی، شامل انواع متفاوتی از دوستیها میشه؛ از جمله دوستان کاری (که میتونن باعث بالا رفتن حس مشارکت و بهرهوری روزانه شما بشن) و رابطههای سطحپایین (آشناییهای معمولی که میتونن باعث شن چیزهایی جدید یاد بگیرید و حس خوبی پیدا کنید.)
با این همه، اینطور آدمی هستم. یک درونگرا که از تنهایی لذت میبره. اعتراف میکنم به ندرت انگیزهای برای پیدا کردن دوستان جدید دارم و ترجیحم دیدن گروه کوچیکیه که از قبل کنار خودم داشتم. برای من، دو احساسِ هوس رفاقت جدید ( ارتباط گرفتن و جذابیت دوستیهای جدید) در مقابل تنها موندن، همیشه مثل دو کشمکش در من جریان دارن. و نصیحتهایی که به بزرگسالها برای دوستی انجام میشه (از جمله در مقالات خودم) که "بیرون برید و در دسترس باشید" رو اینطور جواب میدم که نه ممنون!
کیسلی کیلام، متخصص علوم اجتماعی توضیح میده ما نیازی اساسی به ارتباط داریم. اینطور نیست که درونگراها به روابط معنادار نیاز نداشته باشن اما اینکه هرکدوم به چه نوع و چقدر رابطه نیاز داریم، با هم فرق داره.
از کارشناسان حوزه درونگرایی -که همه خودشون رو درونگرا معرفی میکنن- در مورد روابط افلاطونی سوال کردم، در مورد نیازها و خواستههای ما در این خصوص و اینکه چطور میتونیمم بدون تغییر کسی که هستیم و بدون اینکه از تلاش خسته شیم، دوستان جدیدی پیدا کنیم.
تعریف مشخصی هنوز از درونگرایی ارائه نشده که کارشناسها روش توافق داشته باشن. لری هلگو استاد دانشگاه مینیاپولیس و نویسندهی کتاب «قدرت درونگرا: چرا زندگی درونی شما، قدرت پنهانِ شماست»، مسئله رو به عنوان یک جهتگیری درونی برای من تعریف کرد. من به مرکز کنترل یا آزمایشگاه فرد فکر میکنم، جایی که کارها، اونجا انجام میشه. مثلا اگر از من سوال کنید روزم چطور گذشت، مکثی میکنم، به آزمایشگاه داخلی میرم، روزی که از سر گذروندم رو اسکن میکنم و بعد جواب رو تنظیم میکنم. همسرم که آدم برونگراییه، اولین چیزی که به ذهنش میاد رو میگه تا مکالمه رو ادامه بده، چون آزمایشگاهش، بیرون، در تعامل قرار داره. (تحقیقات نشان میده که تقریبا میزان افراد درونگرا و برونگرا مساویه)
بعضی دیگه ترجیح میدن درونگرایی رو بیشتر مربوط به واکنش فرد به تحریکات اجتماعی تعریف کنن. ماریسا فرانکو، نویسندهی کتاب "افلاطونی: چگونه علوم مربوط به دلبستگی به شما کمک میکند تا دوستی بسازید و از آن محافظت کنید" توضیح میده که ویژگی کلیدی درونگرایی اینه که انرژی موجود در روابط اجتماعی سریعتر به شما غلیه میکنه و برای بازیابی، به زمان بیشتری نیاز دارید.
اگرچه اصطلاحاتی مثل درونگرا، خجالتی و اضطراب اجتماعی، به جای هم استفاده میشن، یکی نیستن. انجمن روانشناسی آمریکا، کمرویی رو به عنوان احساس ناخوشایند یا تنش در طول تعاملات اجتماعی تعریف میکنه. اختلال اضطراب اجتماعی، یک وضعیت سلامتی روانیه که با ترس شدید و مداوم از تحت نظر قرار گرفتن یا قضاوت شدن از دیگران در مسیرِ اتفاقات معمول زندگی تعریف میشه.
سوزان کین نویسندهی کتاب «ساکت: قدرت درونگراها در جهانی که دست از صحبت نمیکشد» توضیح میده درونگرایی به اشتباه گاهی با جامعهستیزی (آنتی سوشال) اشتباه گرفته میشه، با این حال، این دو کاملا متفاوت از هم به حساب میان. خانم کین توضیح میده که درونگراها ترجیح میدن انرژی خودشون رو برای جمعی که از افراد صمیمی دارن حفظ کنن اما برونگراها، رفتن به یک پارتی پر از آدمهای جدید، بیشتر خوشحالشون میکنه.
همینطور خانم کیلان اضافه میکنه درونگراها تمایل دارن که بهتدریج دوستهای جدید پیدا کنن درحالی که برونگراها، به احتمال زیاد دوستان زیادی رو تو همون نگاه اول به زنجیرهی دوستانشون اضافه کردن. با این حال در ادامه اضافه میده که اگرچه درونگراها، گروههای کوچیک رو ترجیح میدن، براشون خوبه که بتونن با غریبهها و آشنایان دور هم گفتگو داشته باشن. همهی افراد از تعاملات معمولی سود میبرن. درونگراهای زیادی که میشناسم، از جمله خودم، عاشق گذروندن وقت در کافهها و کار کردن با لپتاپ یا کتاب خوندن هستیم، چون این راهیه که در فاصلهی نزدیک با مردم باشیم و احساس ارتباطگیری با جامعه داشته باشیم. به طور کلی صحبت با کافهچی و دست تکون دادن برای همسایه، برای هر کسی مفیده.
صحبت از درونگرایی در دههی اخیر، بیشتر شد. حالا یک روز جهانی برای درونگراها داریم (دوم ژانویه، روزی که فلچیتا هین روانشناس آلمانی پیشنهاد کرد)؛ با این حال بسیاری از توصیههایی که در مورد ایجاد دوستی و حفظ دوستی نوشته میشه، برونگراها و اشتیاقی که برای تعامل دارن رو نشونه میگیره. وقتی به خانم کین گفتم ترس من از "رد شدن" مسئلهایه که باعث میشه خیلی وقتها تلاش نکنم، گفت اون هم چنین حسی داره. با این حال بهم اطمینان داد که فرد درونگرا برای داشتن دوستیهای ارزشمند، نیاز نداره برونگرا بشه (social butterfly). استراتژیهایی وجود دارن که میتونن کمک کنن.
دکتر هلگو توضیح داد درونگراها معمولا طرفدار جمعهای خودجوش یا برنامهریزی اجتماعی نیستن. به همین دلیل، برداشتن قدم اول مهمه. اگرچه مردم فکر میکنن برونگراها به طور طبیعی برای بداشتن قدم اول در دوستی مناسبتر به حساب میان، مسئله چیزی آموختنیه و نمیتونه ویژگی ذاتی باشه. چیزیه که میتونه باعث کمی کنترل روی وضعیت بشه. وقتی شما اولین قدم رو برمیدارید، این قدرت رو دارید که انتخاب کنید چطور ارتباطی رو میپسندید. میتونید فعالیتی رو انتخاب کنید که حتی براتون تجدید قوا کننده باشه. اگه برنامههایی میریزید که بههم میخورن، چه بهتر، زمانی که انتظارش رو نداشتید برای تنهایی خواهید داشت. بعد ادامه میده که به جز موندن در نقطهی امن، درونگراها ترجیح میدن با آدمِ امن وقت بگذرونن. دوستانی که در تمامِ مدتِ با هم موندن، کنارشون مجبور به صحبت نباشید یا ازتون چنین انتظاری نره. شرکت کردن در گردهماییهایی که حول یک محور خاص هستن، احساس خوشایندتری دارن تا رویدادی که روی صحبت کردن تمرکز داره. راه آسان برای اینکه متوجه شید فردی میتونه تو لیستِ دوستان امن قرار بگیره، اینه که به حستون بعد از وقت گذروندن باهاش دقت کنید. همینطور درونگراها ممکنه دوستی رو پیدا کنن که انرژیبخش باشه، اینکه ساعتها وقت باهاش سپری کنن و احساس خالیشدن نکنن.
پیدا کردن آدم امن در مکان امن، اگر دنبال دوستانِ جدید باشید، امکانپذیره. به جای اینکه درونگراها رو ترغیب کنیم از منطقهی امن خودشون بیرون بیان، بهتره بهشون بگیم دوستی رو پیدا کنن که با ریتم زندگی و علایقشون مطابقت داشته باشه. ازشون سوال کنید به طور طبیعی چه کاری براتون راحته؟ چه چیزی باعث میشه هیجانزده شید؟ حیوان خانگیای دارید که بهش علاقه دارید؟ دویدن و گشتوگذار تو طبیعت رو دوست دارید؟ نوشتن؟ کتاب خوندن؟ نقاشی یا عکاسی؟ آشپزی؟ هر فعالیتی که به طور انفرادی انجام میشه، میتونه فضایی اشتراکی باشه.
دکتر فرانکو ادامه داد تحقیقات اجتماعی نشون میده که برخی آدمها، شروعکننده هستن، افرادی که مردم رو به شروع گفتگو، وادار میکنن. درونگراهای بسیاری در این دسته قرار میگیرن، چون شنوندههای خوبی هستن. سوال میپرسن و ترجیح میدن پیوندی قوی با گروهی کوچیک از دوستان برقرار کنن. همینطور تحقیقات نشون میده که افراد درونگرا تمایل بیشتری به گفتگوهای صمیمی و درگیر روابط عمیق شدن نشون میدن.
خانم کیلان اضافه میکنه داشتن یک مکالمهی عمیق و معنادار، ممکنه برای یک درونگرا معنی بیشتری داشته باشه. مثلا من عاشق مهمانیهای شام طولانی با یک مهمان (یک دوست) هستم. چیزی که برای من تغذیهکنندهی روح به حساب میاد. فکر میکنم این مسئله بین درونگراها عمومیت داشته باشه. ما تمایل داریم که با تمایلاتی مثل این، که کمی عمیقتر میشن، احساس انرژی کنیم.
اگرچه احتمالا هیجانزده شدن از لغو برنامهها برای فردی مثل من هرگز از بین نره، دونستن اینکه لازم نیست تو مهمونیهای شلوغ باشم تا از مزیتهای دوستی بهره ببرم، برام دلگرمکنندهست. دکتر فرانکو حرف رو اینطور تموم کرد که پیام افردی که درونگرا هستن، فکر میکنم این باشه که درونگرایی رو یک مانع تلقی نکنید. اون رو به عنوان یک سبک ارتباط در نظر بگیرید.