کمک کردن و شستن ظرف ها، هماهنگی کارها اینکه هر نفر یه گوشه کار رو میگیره منو یاد کتاب حوض خون میندازه، قسمتی از محوطه بیمارستان که خانم ها مشغول شستن لباس های خونی و پاره بودنند و روایت های هر کدام بخشی از کتاب رو تشکیل میداد. اینجا توی یه روستا که از قضا نزدیک شهر هست یک مسجد و هیئتی داریم که اهالی روستا همه در برگزاری مراسم تخیل هستند هر کسی که هنری داره میزاره برای مراسم امام حسین علیه السلام
هر کسی به سهم خودش کمک مالی و جانی میکنه از جمله کمک های نقدی که خرج آب و برق و چای قند غذا و... میشه و افرادی که یک شب خرج غذا هیئت را تقبل میکنند به جای کمک نقدی، یک سری چای ریز هستند و مسئول شستن استکان ها و ریختن چای، از هزار لیوان جورواجوری که هست اونایی که مثل هم هستن رو داخل سینی میچیند، یک سری دیگری که ظرف های غذا رو میشورند که خودش به بخش های متعدی تقسیم میشه، یک سری کف میزنن و میشورندظرف ها رو که هر شب تعداش کم و زیاد میشه قسمت بعدی مرحله آبکشی که به دو بخش تقسیم میشه دو لگن که لگن اولی کف ظرف رو میگیرند که کف های داخل لگن منو یاد حوض پر خون بیمارستان کلانتری میندازه و مرحله دومی آبکشی آخر محسوب میشه و ظرف رو شسته و داخل آبکش میزارن که وقتی آبکش پر شد یه نفر آبکش رو میاره روی تخت چوبی آشپزخانه که یک سری دیگه مسئول خشک کردن ظرف ها هستن
و یک سری دیگه ظرف های خشک شده رو میچینند داخل کابینت، بعد خوردن شام نذری هست که خانم ها رو صدا میزنند برای شستن ظرف ها اول که میری همهمه هست و شلوغی هر کسی کاری رو انجام میده خودت باید ببینی کجا و کدوم بخش نیرو نیاز داره که خودکار بری و یه گوشه کار رو بگیری، از قبل ترش بخوام بگم یعنی پخت غذای نذری که یک سری آقا و خانم با همکاری هم غذا نذری رو میپزنن، یک سری جارو کردن فرش یک سری راهاندازی باند ها برای پخش صدا روضه و سینه زنی و مداحی یک سری چای ریخته شده را پخش میکنند یک سری نذر ها را پخش میکنند یک سری سفره صلوات میندازند و پدرم و پسر عمهاش مسئول آوردن مداح و روحانی و جمع کردن نذر های نقدی که خرج هیئت میشود.
البته نکته قابل توجه اینه که اهالی روستا کم جمعیت هست و بیشتر افرادی هستند که از شهر میان افرادی مثل من که به روستای آباد اجدادیشان میآیند.
الان هم که میوه سیب و زردآلو رسیده و یک سری نذر میوه دارند و سیب های گلاب رو میارن برای هیئت،
روز تاسوعا که از ظهر میایم مسجد روستا که نذر مرغ اهالی بود که مهاجرت کرده به تهران برای کارش و تا شب داخل روستا هستیم (که الآنم اونایی که خونه دارن و یا فامیلی نزدیک رفتن خونه هاشون و من مادرم تنها کسانی هستیم که جایی برای رفتن نداریم و داخل حسینیه هستیم)
مثل این حسینه که الان هستم قبلاً خونه پدربزرگ پدریم بوده و الان تبدیل به حسینیه شده.
روز عاشورا از صبح زود صبونه نخورده میایم روستا و نذری حلیم میخوریم و بعدش مراسم عزاداری بیرون مسجد شروع میشه و دور روستا که مردها جلو تر حرکت میکنند و سینه میزنند و خانم ها پشت سر باز هم کسی نذری چیزی دارد که در طول پیاده روی تقسیم میکند.
پارسال که با دیدن یک استوری که میگفت خلاق باشید و همه جا خلاقیت به خرج بدید و غیره...
همینکه چشمم به پلاستیک های مشکی زباله افتاد با خودم گفتم چه خوب که اشغال های ریخته شده هیئت رو جمع کنم وقتی شروع کردم به جمع کردن با خودم گفتم نمیشه هر سال غر بزنم که چرا اشغال میریزند!؟ میتونم یه راه تازه برای تغییر باشم با شروع من یک دختر خانم دیگر اومد برای کمک خیلیا اشغال روی زمین نمیریختند و داخل پلاستیک مشکی که دست من بود میریختند.
فقط یک لحظه هست که یادم نمیره پسر بچهای که روبهروی من بود و پلاستیک زباله را میدید بدون لحظهای مکث پلاستیک کیک رو کند و پرت کرد زمین و یه گاز بزرگ به کیکش زد، افسوس خوردم برای تربیت ناقص این بچه....
حرف برای گفتن زیاده اما ما هنوز یاد نگرفتیم که زبالههامون رو پرت نکنیم زمین. دقت کنید این چیز کوچیک رو یاد نگرفتیم!
بعدظهر عاشورا بعد سفره صلوات هست که خانمی نذر حلوا داره اونم چه حلوایی.... خیلی خوشمزه اونم بعد اونهمه صلواتی که فرستادیم و خسته و گرسنه بودیم حلوای خوشمزه نذری رو میخوریم.
در اینجا نذری هارو نوشتم و در پست بعدی شنیده های مفید رو تا جایی که بتونم مینویسم.
چیزهای که بنظرم اصلاح شن بهتره.
امسال تغییر شکل گرفت و فردی که نذری داشت با خودش پلاستیک آورده بود که زباله ها رو جمع کنه.