ویرگول
ورودثبت نام
نجوا
نجوا
خواندن ۵ دقیقه·۲ ماه پیش

باغ آرزوها

باغ
سالها داشتن باغ میوه آرزومون بود که امسال به حقیقت پیوست و بعد سالها ما هم باغ دار شدیم و درخت هایی که بابام کاشته بود به ثمر نشست، اما چه ثمر نشستنی!
اتفاقات بسیاری جالب و حیرت انگیزی رخ داد که به مشکلات درونی خودمان پی بردیم.
باغ روستامون که کم آب هم هست با چه سختی خرید کردیم و درخت رو کاشتیم و چقدر هزینه رفت آمد و هزینه صرف خرید کود حیوانی شد، و تا چند سال که این درخت‌ها بزرگ بشه و به ثمر بشینه، و حالا امسال به ثمر نشست همون‌طور که بالا گفتم چه به ثمر نشستنی! خلاصه کنم همه را دزد برد! و به خودمان آمدیم دیدیم که چند تا زرد آلو بالای درخت خودنمایی میکند، باید بگویم بهترین زردآلو عمرم را همون دوتا که از درخت چیدم و خوردم بود، طعم شیرین و خوشمزه ای داشت که آقای دزد یا نمیدانم شاید هم خانم دزد نذاشت این طعم را بیشتر از دوتا زردآلو حس کنم از آن درخت بزرگ با زردآلو های خوبی که داشت سهم من دو زرد آلو بود عکسش رو داخل ویرگول میگذارم که چقدر هم بزرگ بود، حقیقتا خیلی زور داره طرف همه رو خورده بود این چند تا هم تازه رسیده بود که ما چیدیم وگرنه همه رو میخورد! فک کن همهههه رو خوردیم بود حتی یک دونه برای ما نداشته بود مادرم می‌گفت چقدر بی انصاف بوده! ما سالها در آرزوی داشتن درخت میوه بودیم و حالا که به ثمر نشسته یکی آمده همه را برده و رفته! و این دوتایی که من خوردم هم تازه رسیده بودنن بعد از رفتن دزد وگرنه آنها هم میچید، نمیدانم از کم آبی بود یا چیز دیگه ای که اینقدر طعم و مزه خوبی داشت!
به هر حال باید بگم به هیچ وجه حلال نبوده و نخواهد بود چونکه ما سالها آرزو داشتیم و تلاش کردیم برای درخت ها، وقتی هم که پدرم از روستا اومد با شوق رفتم استقبالش که پلاستیک میوه های باغ رو ازش بگیرم که دیدم داخل دستش هیچی نیست،خدایی خیلی خورد تو ذوقم! و اون همه ذوق و شوقی که داشتم به یکباره فروکش کرد و جاش رو به ناراحتی و بهت داد، آخه روستای ما روستایی نیست که هر کسی وارد بشه و غربیه به ندرت میاد یا اصلا نمیاد مگر مهمون یکی از اهالی باشه، درست نیست اما ما هم برای همان یک دونه درخت آرزو داشتیم نمیشود کسی سالها تلاش کند و شما به ثمر که رسید با خیال آسوده بیایی و برداری! به قول مادرم می‌گفت اگه چند تا درخت داشتیم حالا عیبی نداشت اما ما هستیم و همین یه دونه درخت که همه را تو بردی دزد.

حالا ماجرا وقتی جالب تر میشه که بفهمید در داخل کارگاه پدرم یک دونه درخت زردآلوی دیگه داریم اونه که ما با برداشتش به مشکلات درونی خودمان پی بردیم.
داستان از این قراره که روز سه‌شنبه ما رفتیم برای اینکه چند تا دونه زردآلو از درخت کارگاه بچینیم و بخوریم که دیدم بلهههه چقدر ماشاالله درخت پرباری هست و گرفته میوه شروع به چیدن کردیم که مادربزرگ پدری که همراه ما بود سریع به کارگاه عموم رفت و عموم رو صدا زد که بیاد که خداناکرده ما همه میوه ها رو نچینیم.‌...........
حالا باید بگم این زمینی که در شهرک صنعتی داریم هشتاد درصد ما ماست و بیست درصد مال عموم، و این درخت ها هم مثل درخت آلبالو و زردآلو و انجیر رو بابام کاشته و کود خریده و آبیاری کرده چندین سال هم تلاش کرده که به ثمر بشینه.
داشتم میگفتم که عموم هم آمد و با ما شروع به چیدن زردآلو ها کرد که پسرش هم رفت بالای درخت و شروع به تکان دادن درخت کرد و همه ما هم جمع میکردیم همه ما یعنی من مادرم و مادربزرگم و عموم و برادرم که برادرم برای مادربزرگم جمع میکرد نه برای خانواده خودش! جالب تر مادربزرگم قند داره و براش خوب نیست!!!!
نمیدونم چی شد که پسر عموی که بالای درخت بود به پدرم گفت جون شیرینش درمیاد! منم گفتم پدرم این درخت رو کاشته کودشو داده و انگاری برداشت عموم این بوده که شما حق ندارید از میوه ما بخورید!
و ناراحت شده!
و اینجاست که به درون خودم و خانواده نگاه میکنم میبینم از بس که چیزی نگفتیم و جواب کوچیکی داده که حق هم گفتیم ناراحت شدن چرا؟ چونکه عمری سکوت کردیم و چیزی نگفتیم چونکه از خودمان دفاع نکردیم....
خدایش هم حق ندارن!
تو فکر کن از میوه درختی که کاشتی بخورن بعد اینجور هم بهت بگن!
پدر من درخت رو کاشته بهش کود داد و چندین سال مراقبت که به ثمر نشسته بعد میان میگن عموی من با ما شریکه در چیدن میوه ها ......
لامصب شریک چیه!
پارسال که قشنگ بیشتر برد
امسال هم که سشنبه رفته بودیم برای برداشت مقداری که چیدیم و بالاهای درخت رو گذاشتم برای بعدها و مقداری هم عموم بچینه که دیروز باخبر شدیم متاسفانه دزد هم اونا رو برده.......
داستان کات
و حالا داستان درخت آلبالو

که ما تهران بودیم یک هفته و آلبالو ها میرسه خانواده عموم همه رو میچینه و میگه سهم شما هم نگه‌داشتم وقتی آمدین بهتون میدمش دیشب که مادرم از زن عموم می‌پرسه پس آلبالوی ما چی؟ میگه عموم اجازه نداده بیارمش از دست تو و فاطمه ناراحت شده!!! و جالبه بدونید موضوع جالب تر هم میشه وقتی بفهمید زن عموی دیگه هم که ماجرا رو شنیده گفته اره اگه راضی نیست نباید بیاریش!!!!!!!!!!!!!!!!!!! تا ابد علامت تعجب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
تکرار میکنم ما اون درخت رو کاشتیم و قسمت زمین خودمون هم هست آبش دادیم کودش دادیم حالا به ثمر نشسته شما بردینش و حالا راضی نیست از آلبالو های خودمان برای خودمون بیاری!؟؟؟؟؟
وجدانا هر کی میخواد رییس جمهور آمریکا بشه بگه که با ترجمه این نوشته ازش پناهندگی بگیرم.....


درخترییس جمهورشهرک صنعتیباغزندگی
Students for always
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید