دیروز سالگرد بود اومدم بنویسم که نتونستم.
هنوزم اون صدای خانمی که میگفت آقا اینجا کاری نمیتونن بکنن.... زار میزد میگفت.
فیلمی که آواره های ریخته شده یک ساختمون رو نشون میداد با آهنگ حاجی اینا بچه هامونن حاجی مردشو دارن تو قبر میخوابمونن ادیت شده بود یا آهنگ غمگین لری که میگفت لالا عزیزمو بزار سر مردت بخونونم ....
چونکه لرم با این آهنگ بیشتر گریه کردم...
یاد اون آقای که گفت دیدی چه کردن بامو پای بچم تو دستمه! دختری که رفته بود بستنی بخوره
شیرینی که هفته دیگه مراسم عروسیاش بوده.
یاد خانواده های کارگران که علاوه بر درد یتیمی با چه درد های دیگه ای دست به گریبان هستند علاوه بر درد بی پدری چی میکنن با مشکلات...
مادری که سه نفر از خانوادشو از دست داده ...
پسری که کسی دنبالش نرفته بود...
.
.
.تلخ بود و این تلخی از یادمون نمیره.
تعفک