نجوا
نجوا
خواندن ۳ دقیقه·۴ ماه پیش

گرم یا م.ر.گ.

هر هفته رفتن به قبرستون و سیاه پوشیدن آدمو افسرده می‌کنه پنجشنبه قبلی شال آبی پوشیدم مامانم گفت ای بدبختی منم گفتم هادی استقلالی بود بخاطر اون این رنگی پوشیدم در ضمن سه‌شب جمعه هم گذشته
در واقع علت دیگه این بود که واقعا یکدست سیاه پوشیدنم از اول محرم تا اینکه پسر عموم فوت کرد حالمو بد کرده بود و غمگین شده بودم الان که اولین روز ماه ربیع اول هست رنگ سبز پوشیدم
از چیزهای عجیبی که توی قبرستون ها میشه دید مرگ جوان هست اونم پسر های خیلی جون و غمگین تر اینکه مادر های که سر مزار زار میزنن...
خرماهای که پودر نارگیل زده شده و سلفون کشیده شده رو از روی قبر هادی برمیدارم که پخش کنم بین مردمی که بین قبر ها رهگذرن تا روزی که خودشون توی یکی از قبر ها برن!
از اونایی که هم نشستن سر قبر و عکسی که حک شده روی سنگ سرد قبرستون وقتی که بهشون تعارف میکنم تا خرما بردارند نگاهی به عکس و تاریخ تولد و فوت می‌اندازم نه یکی نه دوتا اکثراً مرد هستن و اکثراً هم جوان!
پسر های جوونی که وقتی نگاهم به عکسشون میفته باورم نمیشه که مرده باشن حقیقتا خیلی خوشتیپ بودن با خودم میگم مادراشون چی میکشن!؟ همچین جوان‌های که دیگه ندارنشون!
حقیقتا عکسی سنگ قبری رو که دیدم با خودم گفتم این همونی هست که من میپسندم ولی خب....
ما آدمها طوری توی قبرستون راه میریم و فاتحه میگیم که انگاری هیچوقت قرار نیست بیایم اینجا.
اینجا یعنی آخر خط
جایی که هرچی گریه کنی هر چی زار بزنی هر چقدرم از هوش بری و به هوش بیای دیگه عزیزت برنمی‌گرده
چه روزهایی باید سپری کنی تا دوباره در جهانی دیگر بتونی ببینیش!؟
میگن فرودگاه ها بیشترین گریه رو داره! اما واقعا چرا همچین چیزی باید بگن!
قطعه جدید که زدن همه جوان های رده بیست هستن همه پسرن دو سه خانم هم هست که از اسمشون میشه حدس زد که سنشون بالاست از طاووس گرفته تا زینت و...
هفته قبل تشییع پیکر دو جوان که خواهرزاده و دایی بودن، بود و امروز هم سه شب جمعه پسر بیست ساله‌ای به نام امیر حسین که مداح می‌گفت هیچ کسی پر پر زدن بچشو نبینه که یاد زن عموم افتادم که جلوی چشمم دستگاه رو از پسرش جدا کردن خودش شاهد ایست قلبی هادی بود...
در عجبم این همه مرگ پسر این همه جوان...
دختر جوان نمی‌میرد؟ یا کم می‌میرد
بهشت زهرا تهران هم رفتم ولی تعداد مردها باز بیشتر بود.
و برایم تعجب است که مرگ حق است و هر کسی عجلی دارد مهلتی دارد اما پسران که زودتر و زیادتر میمیرن!
بعضی آدم ها هم هستن تا وقتی میفهمن کسی از فامیل فوت کرده اون متوفی براشون خیلی عزیز میشه و گریه ناله و میرن تو حالت خلسه اصلا یه فاز غمی برمیدارن که نگو حالا اون فرد تا زمانی که زنده بود اصلا با این فرد ارتباط نداشت! برای مرگ خاله پدرم عمه پدرم ناراحت نشدم اولا که پیر بودن دوما هر کاری که از دستمون برمیومد براشون انجام دادیم که همون هر چند وقت یکبار بهشون سر می‌زدیم.
وقتی که چند وقت پیش پسر عمه بابام از ته قلبش گفت خدابیامرزه امواتت رو از لحن جدی و تأثیر گذارش منم متأثر شدم. وقتی می‌دیدم عموم سر قبر خاله‌اش گریه می‌کنه بدم اومد حقیقتا مردی که وقتی خالش زنده بود بهش سر نزده بود ولی الان بیا ببین چه اشکی میریزه!! عصبی میشم وقتی اینا رو میبینم. بنظرم یک جمله زبان حال ماست اونم اینه ما آدمهای زنده‌کش مرده پرست هستیم.
کافیه آدمی بمیره تا بشه بهترین آدم روی زمین حتما طرف باید بمیره که بریم از خوبیهاش بگیم!؟ قبلش نمیشد؟
وقتی آدمی تا زنده هست باهاش قهرم و حتی سلام بهش نمی‌دهیم

چی میشه که بعد مرگش برای تشییع میریم!؟
چرا ما اینقدر عاشق مردها هستیم!؟

ببخشید که میگم

وقتی با کسی قهری و تا زنده هست بهش بدی می‌کنی

غلط می‌کنی برای خاکسپاریش بری پس.


جوانمرگپسرزندگی
Students for always
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید