ویرگول
ورودثبت نام
مجتبا قیاسی
مجتبا قیاسی
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

بی تو من در همه شهر غریبم

۲۹ دی ماه ۱۴۰۰

این روزا روزیای قشنگیه واسم

به هزار و یک دلیل

یکیش این که خب دانشگاه باز شده و این جا همون مدینه فاضله ایه که یه سال واسش به آب و آتیش زدم

دوم این که یه برف به شدت زیاد اومده و فضای خوابگاه رو واسم بیش از حد شاعرانه کرده

سوم این که دارم درس میخونم اونم زیاد

خیلی خیلی بیشتر از چیزی که فک میکردم بتونم بخونم

و این زیباست

یه ساعت میخونم

بعدش واسه استراحت میرم تو برف قدم میزنم

و از شعرای سعدی میخونم و هر بار لپام گل میندازه از زیباییش

و چند بیتیش رو یه گوشه یادداشت میکنم تا بعد ها برای نور دیدگانم بخونم

وسط همه این حالای خوب

و تو سالن مطالعه رسیدم به یه جایی که همه شیرینی های این چند روز رو به کامم تلخ کرد

مبحثی به اسم سرطان

و دقیقا شروع شد با سرطانی که عزیز ترین آدم زندگیم

عزیز اقدسمو، عزیز مهربونم ،عزیز قشنگمو ازم گرفت

با دیدن عنوانش چند قطره ای اشک ریختم

و زدم بیرون

زیر برف...

و با خوندن تک تک مراحل این بیماری

اشک ریختم و اشک ریختم و اشک ریختم

عزیز من

عزیز زیبای من

محبوب بی همتای من

هیچ میدانی،

بی تو من در همه ى شهر غریبم؟

مجتبی قیاسیاقدس محمدیعزیز اقدسروزمرگی
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید