ویرگول
ورودثبت نام
Sepideh Sadeghi
Sepideh Sadeghi
Sepideh Sadeghi
Sepideh Sadeghi
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

کل کل مداد تراش و مداد

کل کل مداد تراش مغرور  و مداد مظلوم
کل کل مداد تراش مغرور و مداد مظلوم



مدادتراش با غرور مداد را بالای سرش گرفته بود و با خنده‌ی شیطانی گفت:

— هاها! ببین چه به روزت آوردم! حالا نصفه‌نیمه‌ای، شکسته و درمانده! بدون من، تو فقط یک چوبِ بی‌خاصیتی!

مداد با غم و اندوه به نیمه‌ی دیگرش نگاه کرد و زیر لب گفت:

— اوه خدای من… حالا چه کنم؟ دیگر هیچ‌کس مرا نمی‌خواهد!

اما ناگهان، یک شاگرد سر رسید، مداد را از دست مدادتراش گرفت و با هیجان گفت:

— وای! چه عالی! حالا دو تا مداد دارم!

مدادتراش با تعجب گفت:

— چی؟ این مداد نصف شده! چرا خوشحالی؟

شاگرد لبخند زد و گفت:

— خب، حالا یک مداد برای نوشتن و یک مداد برای نقاشی دارم! این بهترین اتفاقی است که می‌توانست بیفتد!

مداد که فکر می‌کرد زندگی‌اش تمام شده، ناگهان احساس کرد دوباره مفید است! با غرور به مدادتراش نگاه کرد و گفت:

— دیدی؟ تو فکر کردی مرا نابود کردی، ولی حالا دو برابر کاربرد دارم!

مدادتراش که شکست خورده بود، زیر لب غر زد و آرام از روی میز قِل خورد و دور شد…


😂✏️🔪


غم اندوهمداد
۳
۱
Sepideh Sadeghi
Sepideh Sadeghi
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید