وقتی گیج شویم نمیتوانیم کاری کنیم ، باید انتخاب را با تمام وجود و با یقین انجام بدهیم اینجاست که دیگه همه ی عالم هم اگه بهمون بگن آقا فلانه ما پای یقینمون هستیم . مگه میشه آدم به حق بودن چیزی یقین پیدا کنه بعدش خلافش اثبات شه ! یا از اول حق نبوده و یا آن یقین یقین نبوده ، غیر این دو حالت نیست ... وقتی یقین پیدا کردی با تمام وجود همه چیز را پای ارزش ها میگذاری، چون فهمیدیم ارزش ما همان ارزش های بزرگ هست ، ما بنده ی خداییم ، بنده ی خدا یعنی دیگر کار خود و خدا نداریم تمایز و جدا کردن کار معنا ندارد ، تمامی کارهایی که باید بکنیم کارهای خدا هست . این افراط نیست این حقیقت آشکار هست آنجاست که خوردن و خوابیدن و گفتن هم بر حسب نیاز و وظیفه و قوت و قدرت برای کارِ اوست ، حتی اگر بی ادبی نباشد مثال بزنم که خالی شدن از نجاست هم وظیفه و برای اوست . اصل مطلب و لب کلام : کل وجود ما واس اوس و کل وجود او واس ماست? ما و او جدای از هم نیستیم اصلا ما واحدیم و باهمیم ? در عالم یا با الله و یا بی الله ، خب کدام ؟ چیزی جز این دو دسته نیست .