محمد معارف وند
محمد معارف وند
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

بیمه فک

الآن دیگه #بسپرش_به_ازکی ! ولی سی‌وسه سال پیش که از این خبرها نبود. همه‌مون اول خدا و بعد دعای خیر مادر. من و سه برادر و یه خواهر و مادر خانه‌دارم همه نون‌خور بابا بودیم و بابامون لوله‌کش. اونموقع‌ها فقط کارمندا بیمه بودن و بیمه برای یه لوله‌کش مثل عدد تقسیم بر صفر، تعریف‌نشده بود. بیمه عمر؟ چه جسارتا!

مادربزرگم همیشه از نماز صبح که بیدار میشد دیگه نمی‌خوابید. ولی مامانم بعد از نماز صبح، سانس دوم خواب رو حتما استارت می‌زد. این شد که وقتی ساعت هفت صبح، من و بابام سوار بر موتور، تصادف کردیم، بابام که مامانش دعاش کرده‌بود، صحیح و سالم موند و من که مامانم خواب بود، آش و لاش شدم. قضیه خیلی ساده بود. بابام بیدار شد که با موتور بره نون بخره واسه صبحانه. منم ته‌تغاری پنج ساله‌اش بودم و از بخت بد، اون ساعت صبح، بیدار. گفتم منم ببر و اونم قبول کرد. اون موقع‌ها نه از کلاه کاسکت خبری بود، نه بیمه شخص ثالث انقدر بگیر و ببند داشت و نه بیمه بدنه چیز شناخته شده‌ای بود و در نتیجه بابام هیچکدوم رو نداشت. دوتایی سوار بر موتور رفتیم سمت نونوایی. اینجور وقتا جای یه بچه کوچولوی پنج ساله کجاست؟ روی باک بنزین موتور که بابا دوتا دستشو قفل کنه روی فرمون و فضای بین دستاش بشه امن‌ترین جای دنیا واسه اون بچه. یه وانت پیچید جلومون. بابا سرعتش زیاد بود. خواست به وانت نخوره، تعادلش رو از دست داد. دستاش از فرمون ول شد و خوردیم زمین. بابا کامل از موتور جدا شده‌بود. من یه دست و یه پام زیر موتور گیر کرده‌بود و موتور همینجوری روی زمین کشیده می‌شد. پشت سرم خورد به آسفالت. شدت ضربه در حدی بود که سرم برگشت و این بار چونه‌ام خورد به کف خیابون. دستی که روی آسفالت کشیده می‌شد، غرق خون بود ولی درد نداشت. پشت سرم شکسته بود و خون میومد ولی درد نداشت. درد اصلی مال چونه‌ام بود که از جا در رفته بود و درست اومده بود زیر گوش چپم. دهنم کج شده‌بود. بابام خودشو بهم رسوند. من با دهن کج، زار می‌زدم. در حالت عادی وقتی بچه با فریاد گریه می‌کنه میگه: اَاَاَاَاَ... ولی من چون فکم کج شده‌بود می‌گفتم: اُاُاُاُاُ... چهره خودم رو که تصور می‌کنم خنده‌ام می‌گیره. ولی بابام نخندید و درعوض، دستشو انداخت پشت چونه‌ام و یه فشار داد و با شنیدن صدای خررررت که تو گوشم پیچید، فهمیدم که دهنم صاف شده! بعد از این همه سال، یه مشکل هنوز هم در وجود من پابرجاست. من فک گرمی داشتم و پرچونگی می‌کردم. اما بعد از اون اتفاق، گرما از فک من رخت بربست. مطمئنم اگه اون تصادف رخ نمی‌داد، الآن یه مطلبی می‌نوشتم که خوندنش یه ساعت طول بکشه، ولی خب حالا نمی‌تونم بیش از این ادامه بدم.

فکر می‌کنم اگه به اون زمان برمی‌گشتم باز هم به بابام نمی‌گفتم بره دنبال بیمه شخص ثالث و بدنه و عمر و درمان، چون حتی بعد از این اتفاق هم بابام پی هیچ بیمه‌ای نرفت. اما مطمئنم حتما به بابام می‌گفتم قبل از رفتن، فک منو بیمه کنه. راستی ازکی جان! از کی بپرسم که یه عضو بدن اگه برامون مهمه چطور می‌تونیم بیمه‌اش کنیم؟

بند آخر رو هم اختصاصی برای برگزار کنندگان مسابقه می‌نویسم:

وقتی من به عنوان برنده معرفی شدم، لطفا گوشی موبایلم رو بیمه کنید و تحویل بدید که اگه اتفاقی واسش افتاد توی خرج نیفتم، چون اوضاع خیلی خرابه!

بسپرش_به_ازکیطنز
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید