محمد معارف وند·۱ سال پیشمهندس مَمَلیمملی قصه ما سه اسمه شدهبود. هرکی از قدیم میشناختش براش مهم نبود که دری به تخته خورده و مهندس شده، صداش میکرد مملی. اونی که تازه باهاش آش…
محمد معارف وند·۱ سال پیشماشین زمان ازکی!"فکر کن که یک ماشین زمان داری و میتونی برگردی به عقب و قبل از یکی از حوادث زندگیات یه بیمه بخری. اون رخداد رو به شکل طنز برامون تعریف کن.…
محمد معارف وند·۱ سال پیشداستان عاشقانه زریادرس و اداتیسمیخوایم بریم به گذشتههای دور و یه ماجرای عاشقانه تاریخی رو مرور کنیم.گفته شده که اداتیس، تنها دختر امارتس، فرمانروای سکاها، زیباترین دختر…
محمد معارف وند·۱ سال پیشتقی بنفشهمن و تقی بنفشه از زمان دبستان رفیق بودیم. اون توی خنگی مهارت داشت و من تخصصم خنگشویی بود. یعنی موقع امتحانا اون هیچی نمیخوند و من درسخون…
محمد معارف وند·۱ سال پیشاسی گوجهتوی خوابگاه ما بودیم و رضا فرجه، اسی گوجه، موری پنجه، مصی چنجه، فری نکبت، قلی غفلت، ولی بیپول، آره و اینا خیلی بودیم. علی شیشلول هم، بود.…
محمد معارف وند·۱ سال پیشسارا و سبزی و من ذلیل مرده!بچه که بودم، سهتا همسایه داشتیم که فامیل نبودیم ولی به خانومهاشون میگفتم خاله! خاله منیر و خاله زینت و خاله مهری! پدربزرگ و مادربزرگم خدم…
محمد معارف وند·۱ سال پیشبیمه فکالآن دیگه #بسپرش_به_ازکی ! ولی سیوسه سال پیش که از این خبرها نبود. همهمون اول خدا و بعد دعای خیر مادر. من و سه برادر و یه خواهر و مادر خا…