ویرگول
ورودثبت نام
مهرداد بخشی
مهرداد بخشی
خواندن ۱۲ دقیقه·۱ سال پیش

حال خراب کن ها در زندگی


توی پست قبل (دلایلی که ثابت میکنه حال بد اصلا وجود نداره) ثابت کردم که اصلا حال بد وجود خارجی نداره و اگه حالمون بد میشه برای اینه که حال خوبی که باید داشته باشیم رو نداریم. یعنی درواقع اون حال خوبی که لازمش داریم ، ازمون گرفته میشه و برای همین حالمون بد میشه.

حالا توی این پست درمورد این حرف میزنم که چی میشه که حال خوب ازمون گرفته میشه؟ چه موقع و کی اینجوری میشه. یعنی چی میشه که اینجور میشه.یعنی یه جورایی ریشه این حال بدمون رو پیدا کنیم. و بعد از اینکه فهمیدیم که چه موقع و چرا و چطور حالمون بد شده و چی یا کی باعث شده که حالمون بد شده، اونوقت دنبال این باشیم که کارهایی انجام بدیم که حال خوبی که دنبالش هستیم، دوباره بهمون داده بشه.


نابود کننده های حال خوب.

قبل از این که بخواییم بدونیم چرا و چطور باید حال خودمون رو خوب کنیم، باید اول ببینیم که اصلا چرا و چه چیزی باعث شدن حال خوب ما ازمون گرفته شده و حالمون بد شده.

توی دنیا هزاران چیز و هزاران مورد هست که ممکنه حال آدم رو بد کنه. اما همه ی این موارد توی دو تا گروه قرار میگیرند.

حال خراب کن های بیرونی

حال خراب کن های درونی

خوب . اول بریم سراغ حال خراب کن های بیرونی. حال خراب کن های بیرونی، اون دسته از موارد و اتفاق هایی هستند که بیرون از جسم و فکرت اتفاق می افتند و اول روی جسمت و بعدش روی فکر و روح ات تاثیر میزارند. باعث میشن که حالت خراب بشه برای همین هم بهش میگیم حال خراب کن های بیرونی.

مثلا، [بزرگ ترین و دردناک ترین حال خراب کن ها] شکست عشقی، مرگ یکی از عزیزان و دوستان صمیمی، از بین رفتن اموال و دارایی هات ، تصادف کردن و ضرر جانی دیدن، و ... هزار و یک اتفاق های بزرگ و کوچک دیگه.

حال خراب کن های درونی [بزرگ ترین و دردناک ترین حال خراب کن ها] احساس گناه کردن بخاطر هر کار اشتباهی که ممکنه کرده باشی، مریض شدن ، خراب شدن عضوی از اعضای درونی بدن و... موارد بزرگ و کوچک دیگه.

پس با این حساب چیزی که توی مراحل اول باید بهش توجه کنی اینه که : تو توی هر نوع فعالیتی که انجام میدی، این حال بد کن ها وجود دارند . وقتی میگم هر فعالیتی، یعنی توی هر فعالیتی. مثلا توی خوردن؛ خوابیدن؛ خرید کردن، توی ورزش کردن، توی عشق و عاشقی؛ حتی توی مسافرت همون، توی جشن و شادی هامون و توی هر چیزی که همین الان به ذهنت میاد ممکنه اتفاق هایی برات بیافته که حالت رو بد کنه. و همین طور توی مهمترین قسمت زندگی ات یعنی توی کسب و کار و راه های پول به دست اوردنت.

اما از اونجایی که نمیشه درمورد همه ی این موارد بصورت تخصص وارد شد، پس من به ناچار یکی از این موارد بالا (مورد آخر) رو انتخاب کردم تا کمک کنم توی اون فعالیتها حال خودم و افراد خوب بشه. پس یعنی ، حالا من بیشتر روی حال خراب کن ها در کسب و کار حرف میزنم که اونهم توی سفر هست و بعدش براش راه حل ها و راه کارها و مثالهایی از حال خوب کن ها میارم.

مورد اول اینه که باید ببینیم ریشه این حال بدمون چیه. باید اونو پیدا کنیم و از ریشه حلش کنیم. باید ببینی که آیا اون چیزی که حالت رو خراب کرده , از بیرون بوده یا از درون.

مثلا ممکنه شکست عشقی شدیدی خورده باشی. یه شکست نابود کننده که حتی ممکنه تو رو از همه دنیا منتفر کنه و دست به کارهای بدی و ناخوشایندی بزنی، این یکی از بزرگترین ضربه ای هست که توی دنیا وجود داره.

این مورد اونقدر دردناکه که اگه اون کسی که دوستش داری از دنیا بره؛ خیلی راحت تر از اینه که اون فرد هنوز زنده باشه بشه اونو بارها و بارها دید. اون هم در کنار فردی دیگه . دست توی دست یکی دیگه. و بد تر و سخت تر از این که اون عشقت از نزدکان و آشنایانت باشه و باز سختر اینکه اون فرد توی منطقه خودت و نزدیک خونه و زندگی خودت باشه و گاه و بیگاه مجبور باشی اونو ببینی، اما بدونی که هیچوقت بهش نمیرسی.

این دقیقا حال و روز خود من بود. عشق من دختر عمه ام بود. خونه اشون سر کوچه، بیشتر از 15 سال دیوانه وار دوستش داشتم اما هیچوقت دوستم نداشت و هرچی سعی کردم که دوستم داشته باشه، باز هم دوستم نداشت و بالاخره با کسی دیگه رفت.

خلاصه درد خیلی سخت و سنگینی هست که خودم این درد رو کشیدم. شدید، سخت و سنگین و نابود گر.

اما باز هم الان حالم خوبه. الان که چند روزی هست که اون رو از دست دادم و مال فردی دیگه شده، باز هم حالم خوبه. البته نه به اندازه ی قبل و نه به اندازه ای که اگه پیشم بود حالم عالی میشد ، اما باز حالم خوبه و دارم کم کم تلاش میکنم تا کارهایی بکنم که بجای اون اتفاق وحشتناک ، اتفاق های خوب دیگه ای برام رقم بخوره تا شاید حالم بهتر و بهتر از الان شد. شاید قسمت من اینجوری بوده که اون شکست عشقی رو بخورم.

بگذریم.


این داستان رو گفتم تا بدونی که زندگی ادامه داره حتی اگه شدید ترین شکستها رو بخوریم و نباید جا بزنی. مباید خودت رو ببازی. نباید شکست رو قبول کنی. باید بلند بشی و روی پای خودت باستی.

میدونم. اوایلش خیلی سخته. من هم به این راحتی ها که میگم و میشنوی نتونستم خودم رو جمع و جور کنم. خودم هم بارها تصمیمات عجیب و غریبی گرفتم و خواستم که کارهای وحشتناک و کثیفی انجام بدم اما هربار سعی کردم خودم رو قانع کنم که هیچ کدوم از اون کارها عاقلانه نیست. هیچکدوم از اون کارها منطق و درست نیست. هیچ کدوم از اون کارها خوب و شایسته و برازنده ی من نیست.

بله. خودم هم بعد از چندین هفته تونستم خودم رو جمع و جور کنم و حالم رو کمی بهتر کنم تا بتونم به زندگی برگردم.

حتی هنوز خیلی مونده تا بتونم واقعا یه لبخندی از ته دلم بزنم. هنوز قیافه ام درب و داغونه. هنوز دلم پر از درد و غمه. هنوز هم سخت ناراحت هستش. هنوز هم آتیش این درد داره دلم رو میسوزونه و ذوب میکنه اما من تلاش میکنم تا جلوی این غم رو بگیرم. به هر قیمتی که شده. با اون تکنیک هایی که بلدم و قرار بود که به شما هم یاد بدم تا شما هم توی هر موقعیت ناراحت کننده ای گیر کرده بودید ازش استفاده کنید. اما انگار قبل از این که اون تکنیک ها رو به شما ها منتقل کنم و با شما به اشتراک بزارم، مجبور شدم باز هم خودم قبل از شما ازشون استفاده کنم تا حالم خوب بشه.

اما این بزرگترین دردی که ممکنه کسی تجربه کنه و امیدوارم که هیچ کسی این درد رو تجربه نکنه. امیدوارم همه از همون اول وارد رابطه ای بشن که آخرش خوش باشه. فرقی نمیکنه پسر باشی یا دختر. آرزو میکنم که اولا هیچوقت همچین دردی رو تحمل نکنی و اگه قراره تحمل کنی خیلی کوتاه باشه که درد زیادی نکشی.

درسته که بحث های اصلی من توی این پست و پست های بعدی بیشتر درمورد حال خراب کن فعالیت های پول درآوردن هستش اما این موارد و مواردی مثل مرگ عزیزهامون ممکنه که روی فعالیت های پول دراوردنمون هم تاثیر بزاره و کارمون رو به چالش بکشه. ممکنه توی بدترین لحظه هایی پیش بیاد که کلا ذهنت رو از مسیر اصلی ات منحرف کنه و تا مدتها ضرر های پولی زیادی بهت بزنه .

درست همون اتفاقی که برای من افتاد. درواقع این شکست عشقی من دقیقا توی اولین روزهایی بود که من میخواستم شروع کنم به پست گذاشتن در بارهی حال خوب توی راه و فعالیت های پول در اوردن. همین باعث شد که من بیشتر از دو هفته بطور کلی دست به کیبرد نزنم. دو هفته شب و روز نه با کسی حرف میزدم و نه غذای درست و حسابی میخوردم.

دوست داشتم فقط تنها باشم و فکر کنم و آروم باشم . بتونم توی اون تنهایی هام حال خودم رو خوب کنم.

افراد دیگه دلشون برای حرف زدنهای من و شوخی ها و خنده های من تنگ شده بود ولی من مثل یه مردهی متحرک شده بودم. نه با کسی شوخی میکردم و نه میخندیدم. آخه قلب من شکسته بود و درد میکشیدم. چجوری با این حال و روز باید میخندیدم؟

حالا با این اوضاع دیگه به هیچ وجه نمی تونستم بیام سراغ هیچ کاری بکنم و حتی نمیتونستم بیام سراغ ویرگول و پست گذاشتن توی ویرگول. کلا ذهنم تعطیل شده بود نمی تونستم تمرکز کنم و کاری بکنم.

نکته الان اینه که مهم نیست حال خراب کن های بیرونی حالت رو خراب کردند یا حال خراب کن های درونی. مهم اینه که الان حالت خراب شده و باید هرچی زودتر یه فکری به حالشون بکنی.

حالا این راه حل هایی که حال خوب رو به شما برمیگرونه چی هستش؟

مورد اول اینه که: چه اونهایی که از بیرون حالت رو بد میکنند و چه اونهایی که از درون حالت رو بد میکنند، باید از خودت دور کنی و یا هرچی زود تر ازش دور بشی. مثل دور شدن از یه مار سمی. مثل دور شدن از آتیش

اگه نمی تونی ازش دور بشی یا اونو از خودت دور کنی، پس باید نسبت بهش بی تفاوت بشی، باید بهش بی محلی کنی. نباید بهش اهمیت و ارزش زیادی بهش بدی. باید به اندازه ای که واقعا ارزش داره بهش اهمیت و بها بدی نه بیشتر. پس در هر صورت ما باید اون چیزهایی که[چه از درون و چه از بیرون] حالت رو بد می کنند رو از خودمون دور کنیم.

اما چجوری بدونیم که چی حالمون رو خراب میکنه و باید کلا قیدش رو برای همیشه بزنی و چه چیزهایی هستن که فقط باید اونها رو انجام بدی تا حالت دوباره خوب بشه.

ابن رو باید به احساساتت بسپری. احساساتت همه چیز رو بهت میگه. اولین و بهترین و کاربردی ترین کار همینه. ببینی وقتی داری اون کار و فعالیت رو انجام میدی آیا حست بهش خوبه، اگه هست میتونی ادامه بدی ولی اگه دیدی چندین بار انجامش میدی و در زمان انجام دادنش اصلا حس خوبی بهش نداری، باید بدونی که اون چیز اصلا مناسب تو نیست. پس اونو کلا بزارش کنار. اشتباه من رو توی عشق بازی هام نکن.

وقتی فعالیتی رو چندین بار انجام میدی و حس خوبی بهش نداری اما بقیه میگن که اون مورد چیز معرکه ای هست، بهشون گوش نده. باید ازیه گوش بشنوی و از اون گوش دیگه ات بدی بیرون. درعوض فقط و فقط به ندای درونت گوش کن و به احساساتت گوش کن. یهنی اگه هرچی احساست گفت ، فقط همون رو قبول کن فقط همون رو. بله. فقط و فقط به حرف بقیه و به چیزهایی که ظاهرا فکر میکنی درسته توجه نکن. فقط و فقط به ندای درونت گوش کن.

من بیشتر از 15 سال این تجربه رو داشتم اون هم توی عشق بازی که مقدس ترین کار دنیاست.ولی تو این تجربه رو نکن. سعی نکن زمان و عمرت رو برای چنین ریسک احمقانه ای بزاری. توی هیچ موردی.

من اگه توی این 15 سال فقط یک بار به ندای درونم و به احساساتم گوش میکردم و بهش اهمیت میدادم و لجبازی نمیکردم ، الان خیلی زندگی بهتری داشتم. الان یک از موفق ترین افراد دنیا بودم.

من هیچوقت در این مورد به ندای درونم گوش نکردم تا اینکه اون رفت دنبال زندگی خودش و من موندم تک و تنها با یه قلب شکسته و درب و داغون که بخاطر حماقت های خودم داغون شده بود.

یعنی اگه اون تا آخر عمرش هم کسی پیدا نمیشد تا باهاش ازدواج کنه، من هم ممکن بود تا اخر عمرم بمونم تا دلش رو به دست بیارم غافل از اینکه اون اصلا من دوست نداشت و دوست هم نمیداشت چون هیچ حسی به من نداشت.

هیچ حماقتی بالاتر از این توی دنیا نیست که احساساتت رو نادیده بگیری.

بالاخره تصمیم گرفتم یه سری به سایت آقای محسن نجفی بزنم و حال دلم رو از درون خوب کنم. چون ایشون استاد من هستن و راه کارهایی کاملا کاربردی و عمیقی میدن برای خوب شدن حال خوب.

بعد چند تا از مقالات ایشون رو که خوندم و کمی حالم بهتر شد. یکی از مقالاتش این بود.

“به هیچکس جز خودت دل نبند ! خوبها که تا ابد عاشقانه کنارت میمانند ، به زور مرگ میروند ، بقیه نیز خود میروند !”وقتی وابسته ی کسی میشوید و همه ی وجود خود را به نام کسی میزنید ، اتفاقی که می افتد این است که به مرور زمان و هرچه زمان میگذرد ، وابستگی شما بیشتر و بیشتر شده و نهایتا ، روزی میرسد که همه ی وجود شما ، وابسته به یک نفر مشخص شده است و این مساله ، میتواند ریسک بسیار بزرگی باشد.

نکته اول این است که حتی اگر میخواهید چنین کاری کنید ، دقت داشته باشید که چه کسی را برای این کار انتخاب کرده اید.همه ی وجود خود را به نام چه کسی میخواهید بزنید ؟ آیا صفاتی مانند وفاداری ، شخصیت با ثبات و یا سایر صفات را دارد ؟ پس از اینکه از این مساله مطمئن شدید ، میتوانید همه ی وجود خود را به نام او بزنید ! اما صبر کنید !
آیا اگر او بهترین فرد دنیا باشد ، بازهم میتوان چنین کاری کرد ؟ یا مرگ وجود دارد ؟
بله ، بنظر میرسد اینکه همه ی وجود خود را به نام کسی کنید و هرگز بخشی از وجودتان را برای خود نگه ندارید ، حتی اگر فرد مذکور ، بهترین باشد ، ریسک بزرگی است ! همانطور که میدانید ، قدرت نامحدود ، هرگز قصد ندارد باوری را به ذهن شما تزریق کند زیرا هیچ نگرش و باوری ، لزوما درست نیست.باورها و نگرشها ، فقط یک پنجره متفاوت به یک واقعیت ثابت هستند.

آیا اینکه عاشق خودم باشم و بخشی از وجودم را برای خودم نگهدارم ، با یک رابطه ایده آل ، در تضاد نیست ؟!

اگر فرد مقابل ، عاشق شما باشد ، اصولا در این حالت ، دو نفر را خواهید داشت که عاشق شما هستند ! هم خود شما و هم فرد مقابل ! از طرف دیگر ، شما نیز عاشق فرد مقابل هستید و خود او نیز رابطه خوبی با خودش دارد ! بنابر این ، مشکلی با ساخت یک رابطه ایده آل وجود نخواهد داشت !

باید یک جمله را بگوییم :

“وقتی کسی با همه ی وجود با شما عاشقی میکند ، شجاعت این است که شما نیز همین کار را کنید ! اما هوشیار باشید که با قبول این مساله ، همه ی تعهد ریسک های احتمالی در آینده را نیز ، پذیرفته اید ! پس این کار را ، فقط با عشق ایده آل خود ، انجام دهید ! کسی که ویژگیهای ارزشمند مورد نظرتان را داراست !”

خوب توی این پست درمورد حال خراب کن هایی توی زندگی حرف زدم و توی پست بعدی بیشتر درمورد حال خراب کن های راه های پول دراوردن حرف خواهم زد .

حال خرابحال خراب از بیروناحساساتاحساسشکست عشقی
عجیب اما واقعی: " من می خوام و بهم داده میشه. تو هم بخواه تا بهت داده بشه."
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید