سر کلاس شیمی بودم ...
آقای همایونی با جزئیات مسئله راتوضیح میداد
رها با خودکار به پشتم میزد ...
محکمم فشار میداد
رو کاغذ نوشتم
آیفون خرابه دختر بعدا زنگ بزن و کاغذ و ازپشت بهش دادم
تا کاغذ و دادم
سیمین صداشو بلند کرد
آقا ،بنفشه داره کاغذ بازی میکنه ...
خوشبختانه آقای همایونی خودش رو وارد این بازیا نمی کرد ...
که ناگهان کاغذ اومد چی کار به آیفونت دارم که خرابه ...
آب چپه شده رو کیفت
کتابات خیس شدن ...
پشت سرتو نگاه کن ...
تا نگاه کردم
آقا ی همایونی گفت خانم اکبری ...
دارین چی کار می کنین ...؟
این مسئله رو شما حل کنین ...
منم رفتم سمت کیفم و دبه رو درشو بستم و
از هدر رفتن آب روی کیف جلوگیری کردم
رفتم پای تخته و همه ی مسئله روحل کردم و توضیح دادم ...
و نشستم ..
که آقای همایونی گفت
خانم پشت سرشون بیان این مسئله رو توضیح بدن
شکوفه بلد نبود
آقای همایونی هم گفت
پس فردا سر کلاس من حاضر نشه ...
ولی اونقدر زود فراموش میکرد که
فردای اون روز شکوفه سر کلاس حاضر نشد
آقای همایونی گفت
برین خانم مرادی رو صدا کنین ...
فکر کنم تو حیاط مدرسه باشن ...
منم رفتم و دیدم بله
خانم مشغول خوندن شیمیه ...
و تازه درسای جلویی رو هم خونده ...
و مثل همیشه سرش روبه بالای آسمونه ...
دقیقا این باربه سمت خورشید
البته با عینک آفتابی و یک صفحه مشکی ...
نمیخواست بیاد سر کلاس
میگفت
من بدون معلم خیلی هم راحتم
بهش گفتم شکوفه
گفته میخواد دونمره به مستمرت بهت اضافه کنه
گفت
نه قبول نیست سه نمره ...
منم خندیدم گفتم
خوبه دیگه اینجا داری o2 ی زیاد تنفس میکنی
از شش های کره زمین زیر نور تنها منبع تامین کننده انرژی سیاره زمین، دیگه چی کم داری ؟
معلومه که هوای کلاس که نیتروژنیه رو دوست نداری ...نبایدم دوست داشته باشی ...
گفت خوبم دوست دارم
نیتروژن ، ...
۷۸درصد گاز های هواکره ست
تولاستیک خودروها هم هست
توبسته بندی مواد غذایی ازش استفاده میشه
همین چیپسی که یه ساعت پیش میخوردی توش پر نیتروژن بود که مبادا با اکسیژن قاطی نشه می دونستی چه طور نیتروژن از مواد غذایی محافظت میکنه ؟
به خاطر پیوند سه گانه ای که داره
انرژی خیلی پایین تری هم داره یعنی پیوندش مقاومه و باید مقدار زیادی انرژی بدی تا بتونی پیونداشو از هم بازکنی
این مقدار انرژی علنا تو هوا نیست به خاطر همین هم نیتروژن یه گاز بی اثره ...و واکنش ناپذیر ...
واین باعث میشه چیپس تا مدت ها توبسته بندیش سالم بمونه و هم اینکه پراز باد بشه و دیگه خرد نشه
تازه کیسه هوای خودرو هاهم از نیتروژن پر شده
برای نگه داری نمونه های پزشکی و بیولوژیک هم از نیتروژن استفاده میکنند
نقطه جوش بسیار پایینی داره چون سطح انرژی پایینی داره...وبرای انجماد مواد غذایی استفاده میشه که باعث کیفیت وطعم مواد غذایی میشه ...
گفتم دیگه کجا نیتروژن داره ....؟
گفت همین خاکی که زیر کفشته
پر از نیتراته که جانداران میکروسکوپی تو این خاک نیتروژن هوارو
به نیترات تبدیل می کنن...
با همه این تفاسیر این کلاس و نمیام
فکر میکنم زیر شُش های کره زمین بیشتر بهم خوش میگذره ...
گفتم خود دانی ...
یه ذره که گذشت
شکوفه لای درختا پرسه میزد ..
آب میخورد ...چیپس میخورد ...
وبازهم ساعت ها خیره میشد به آسمون ...
آقای همایونی هم چون میدونست علاقه شدیدی
به حل مسئله آنتالپی واکنش داره ...
به من گفت که یه مسئله سخت پای تخته هست که راجب آنتالپی واکنشه که باید بیاد خودش حل کنه و
تازه توضیح هم بده ...
اینو که رفتم بهش گفتم
شکوفه پرید هوا ...
و دیگه تا ته مسئله رو رفت حتی الکترون های مسئله رو گرفت ذرات زیر اتمی شو ازهم جدا کرد و
با نوترون و پروتون های مسئله یک عدد جرمی دیگه ساخت
و
و یک اتم جدید به اتم های کره زمین اضافه کرد...
راستش
همیشه میگفت دوست دارم فضا نورد بشم
یا تحقیقات فضایی کنم
همیشه هم حواسش به آسمون بود
اصلا مارو نمیدید ...
انگار ما وجود خارجی نداشتیم ....
هرچی بهش میگفتیم
شکوفه الآن زمین میخوری ...
انگار نه انگار
به همه چی آسمون فکرمیکرد ...
اسم چه ستاره هایی رو که بلد نبود ...
اسم سیاره ها و کهکشانها و دما و جرمشون ...
...
رو هم میدونست ...
همیشه هم میگفت
اون قسمت آسمون میدونی چه صورت فلکیه ؟
میگفتم نه
میگفت اونجا صورت فلکی شکارچیه...
میدونستی اجدادو نیاکان ما در گذشته های دور اینا رو نام گزاری میکردند
وبراساس افسانه هایی که داشتن براشون قصه میساختن ...
و یه قصه دورودراز از نحوه نام گزاری این ستاره ها برام میگفت ...
که آخرش خوابم میگرفت ..
و میگفتم قشنگه ...
ادامه بده ...
سر کلا س ریاضی بودیم که
قرار بود فاصله دو نقطه به طول مختصات xوyرو ازهم با استفاده از فرمول حساب کنیم ...
این نمینوشت دو نقطه
مینوشت فاصله دوستاره از هم به این طول مختصات و....
و به جای دو نقطه ،فاصله دو ستاره رو ازهم حساب میکرد ..
مقدار کوچیک میشد طبق اطلاعات مسئله ولی
آخرش برای اینکه واقعی به نظر برسه و فاصله دوستاره بشه همیشه یا
ضربدر مقدار پارسک میکرد که به اندازه ی 30تریلیون کیلومتر بود
یا ضربدر یک سال نوری میکرد (مسافتی که نور در طی یک سال طی میکند )که به اندازه ی 10میلیون کیلومتر بود ...
اینجوری بود که میشد فاصله دوستاره ...
وبعد برای ستاره هاش اسم میذاشت
اسم دفتر ریاضی شم گذاشته بود
دفتر فاصله ستاره ها ....
مثلا لیمیت ستاره هارو حساب میکرد
یا معادله برای ستاره هاش مینوشت ....
یا از ستاره هاش مشتق میگرفت
وقتی هم که وارد هندسه میشدیم
مدار گردش سیارات رو که بیضی بود
تصور میکرد و کارشو با مدار ها انجام میداد ...
اگه سربه دفتر نقاشیش میزدی ...
سربه آسمون میزدی
پراز ستاره و سیاره و صورت فلکی و شهاب سنگ و
خورشید و دب اکبر و ماه و مشتری وآدم فضایی ....بود
تاریخ رد شدن شهاب سنگها از آسمون
یا
تاریخ خورشید گرفتگی یا ماه گرفتگی و .....رو هم یاد داشت میکرد ...
از جاهای دیدنی که خیلی دوست داشت بره
رصد گاه کویر خارا در اصفهان بود
میگفت
کویر ،
شب که بشه چون چراغ و لامپی اونجا نیست و آلودگی نوری شهرها اونجا وجود نداره
کهکشان راه شیری خیلی خوب خود نمایی میکنه ...
فکر شو بکن
یکصد میلیارد ستاره ....
یکجا در کنارهم باشند
تو یه هاله ای از نور ...
چه قددددر قشنگه
و چقدددر اتم یا فاصله ستاره یا...
فیزیک رو خیلی خوب متوجه میشد
چون خودش تو فکرش تو فضا زندگی میکرد
جایی که هیچ نیرویی نبود
و همیشه توفکرش معلق بود احتمالا و یا تو سفینه
خیالی بود
خیلی خوب
می دونست جایی که همه معلقن
قطعا جاذبه باید یه چیزخیلی با ارزش روی زمین باشه یا سایر نیروها ..
بنابراین با نیرو ها خیلی بازی میکرد
و از هزار جهت اونارو میچرخوند
و سینوس و کسینوس محاسبه میکرد ..
سرکلاس زیست به این فکر میکرد
قلب یه انسان چه بلایی سرش میاد وقتی توفضا باشه ؟
یا اینکه میشه جانداران ذره بینی رو توفضا کشت کرد ؟
معلم هاهم همیشه از سوالای فضاییش آگاه بودن
فضایی،،، هم به این نظر که جوابی براش نداشتند
هم به این نظر که راجب خود فضا بود و با موضوعات درسیشون رابطه های عجیب و غریب پیدا میکرد ....