کتاب خوندن چه قدر لذت بخشه ؟
اکثر ما ها کلاس اول که رفتیم پر از ذوق و شوق
کتاب خوندن بودیم
و تا پایان دوران دبستان مثل خوابی شیرین
با کتاب انس می گرفتیم ...
پس چرا الآن سرانه مطالعه پایین آمده ،مشکل از کجاست ؟
دوران بزرگسالی ،دورانیست که فرد به موارد
مالی توجه می کند ..
و همین موضوع باعث میشود ،کتاب را برای چیزی
مثل نمره بخواند ،
همونایی که تو امتحان میاد ...
کلیشه ای ترین حرف ،متاسفانه در مدارس و آموزشگاه ها و دانشگاه هاست ...
پس اون همه ذوق و شوق ..
برای فهم اسرار عالم
خلاصه شد در چیزی مثل
نمره ...
مدرک ...
خوب اینم ۲۰ که چی ....؟
خوب اینم شهرت و احترام ...؟
که چی ...؟
وقتی خودت میدونی که اون لذتی که از فهم
کتاب باید میبردی
اینکه تک تک مطالب کتاب رو با لذت بلدباشی
باحس خوب بیانشون کنی ...
رو نبردی ..
اینکه الآن کتاب میگیری دستت
اگه نمره نباشه
یک صفحه شو به زور میخونی ...
صفحه دوم میشه میزاری کنار
درستش اینه ...
باید خوب دور و برت و نگاه کنی ...
کنجکاو باشی ...
و
هر کتابی که میخونی باید
قبلش ،هزار تا سوال داشته باشی ...
بعد از خوندن ،یه سری از کنجکاوی های خودتو
جواب داده باشی ..
بعدش
هزار تا سوال دیگه باید داشته باشی
درپس مطالب اون کتاب که خوندی ...
و با کنجکاوی بیشتر به سراغ کتاب بعدی بری ...
مثل یک لقمه بسیار خوشمزه از یک غذا
که مشتاق تر میشی تا لقمه های بعدی روهم بخوری ...
چون لذت بردی ..
که لقمه بعدی روهم، خودت دوست داری بخوری ...
کتاب یه حس درونیه ..
و دقیقا هم همین حکایته ...
از خود کتاب که لذت ببری ..
مثل یک غذا ی خوشمزه
بدون هیچ منتی ...
سراسر لذت
مگه ما غذای خوشمزه می خوریم ...
منت میزاریم ..
یا به دنبال احترام میگردیم ...
یا به دنبال نتیجه ایم ...
یا برامون مهمه که فلانی چه قد غذا تو معده ش
جاشده ...؟
نه، خودمون لذت میبریم ...
و همین برامون کافیه ...و تمام ..
کتاب هم همین قصه است .
مثل غذا خوردن همیشگیه
زگهواره تا گور دانش بجوی ....
کتاب غذای روحه ...
به دنبال نتیجه از کتاب خوندن نیستیم...
در اونصورت فقط گرسنه ای هستیم
که درد گرسنگی می کشیم (شب امتحان )
با نمره
سیر میشیم
اما ۲ ساعت بعد دوباره گرسنه ایم
انگار نه انگار که مطلبی خوندیم ...
اما وقتی لذت ببریم
همیشه سیریم ....
همیشه گرم کتابیم ...
کتاب تفریح ماست ...
کتاب درسی،فقط یک جرقه ست
باقی راه رو تا ته، خودمون میریم
به دنبال مطالب کتاب درسی ،
مطالب دیگه ای می خونیم
و هزار سوال، بدنبالش داریم ...
وقتی لذت ببرید مطالب هم راحت بیاد تون میاد ...
مگه میشه یادتون بره لقمه ای که خوردین
و طعمش به دلتون نشسته ؟
مطالب کتاب هم همین قصه است
یه پاراگراف رو میخونید ...
یکبار می خونید
جدیده و برای اولین باره ...
کنجکاوید درباره ی آفرینش و اسرار خلقت بدونید
و با دونستن اون پارا گراف
یکی از سوالا،یکی از کنجکاوی ها ،جواب داده میشه
سوالات دیگه ای شکل میگیره
و به سادگی شما فقط لذت بردید ...
کتاب رو برای نمره نخونید
تجدید
مثل آدمی هستید که غذارو برای رفع گرسنگی میخوره
نه مزه فهمیده ،نه رنگ فهمیده ،نه بو فهمیده ...
اون فقط دل درد گرسنگی داشته
بدون درک مزه ،بو،طعم ،
غذا رو داده پایین ....
دوساعت بعد دوباره همون درد گرسنگی ...
ولی وقتی لذت میبری
طعم میفهمی ،بو میفهمی ،رنگ میفهمی تازه
غذا تو دهان چه حس خوبی پیدامی کنه
تازه وقتی پایین بره چی میشه ...
دوباره مشتاقید لقمه بعدی ...
آروم می خورید ...
نه تنها سیر نمیشید
بلکه مشتاق میشید
دستور پخت این غذا رو یادبگیرید
طعم های جدید تری اضافه کنید
و مزه های جدید تری بسازید ...
دقیقا شباهت بدید
با کتاب ...
هیچ وقت گرسنه نمیمونید
چون همیشه ،می تونید مزه های جدید بسازید ..
کتاب نمره نیست
اگر غذا رو برای سیر شدن می خورید
قطعا درد گرسنگی خواهید داشت ...
اگر کتاب رو برای نمره میخونید
قطعا، استرس شب امتحان و قصه ی پاس کنم
دربهترینش دوباره امتحان بدم و ...
خواهید داشت ....
کتاب
هر کتاب خوبی ..
که مطالبی برای پرورش قوای تفکر داره ...
و مهم ترینش
درست اندیشیدن ،
نظم بخشی به تفکر رو داره ..
کتاب خوندن ..
یه لذته ...
لذتی که مثل غذا خوردن
فقط خود آدم باید درک کنه ...
تا صد سال فلانی بگه
چه قد قشنگ بود حل این معادله ریاضی ..
تا خودتون حل نکنید ،
نفهمید معادله رو ..
لذت فهمیدن رو درک نکرده باشید ...
فایده ای نداره گفتن اون ...
مثل لقمه غذایی که
با سلیقه ی هر آدمی، یه جوری میخونه
و به نوع خوردنش
اینکه لذت برده یا نه
اینکه کنجکاو تر شده یا نه ...
قدر زر زرگر شناسد
قدر گوهر گوهری
یعنی هرچیزی به سلیقه ی یکی جور درمیاد ....
مثل اثر انگشت که برا هر شخص متفاوته ...
ببینید
یه عده عاشق غذایی مثل کله پاچند ...
یه عده از دور میبینن ،حالت تهوع میگیرن ...
تفاوت بین انسان ها رو ببینین
تو یک غذا ...
از زمین تا آسمون ذائقه ها متفاوته ...
بله ما خیییلی باهم متفاوتیم
پس مقایسه آدم ها درست نیست ...
زمانی مقایسه منطقیه
که مثلا دوتا ماشین عین هم داشته باشیم
که صفر کیلومتره
و بخواهیم در مورد قدرت موتور بسنجیم
اونوقت هست که مقایسه درست خواهد بود...
اما وقتی دوتا چیز متفاوت
مثل گیاه و یک خودکار رو بخواهیم مقایسه
کنیم
جواب درستی نداریم ...
چون این ها دو چیز بسیار متفاوت
از دو دنیای متفاوت هستند
حکایت انسانها هم همین است ...
انسان ها قابل مقایسه باهم نیستند و نخواهند بود
کتابخون های عزیز که از خود کتاب لذت بردید ..
و میبرید ...
و کتاب با پوست و روح شما عجین شده ..
و روزی حد اقل ده صفحه کتاب نوش جان می کنید
باید بدونید
اطلاعات ارزشمند شما
گوش های شنوای خاصی داره ...
وهرکسی توان درک آن را ندارد ....
پس توضیحات اضافه خودرا برای آدم های اطرافتان کنار بگذارید ...
جواب سوالات را مختصر بدهید ...
در حدی که قابل فهم و خیییلی ساده ست ...
منتی برکسی نداشته باشید ...
این چیزی بوده که خودتان لذت بردید ...
مگه غذا می خورید منت میزارید
اینم همون حکایته ...
چون کتاب غذای روحه
وباعث پرورش قوه تفکر میشه
و دنیایی از لذته ..
خرد رهنمای و خرد دلگشای
برای به به و چه چه دیگران کتاب نخوانید
همان ها که به به می کنند ،
سر فرصت ، گیرشان بیاید خودشان
هم مقایسه می کنند شمارو ...
هم تمام استعداد های شما رو به سخره می گیرند
و تمام اعتماد به نفسی که با به به هایشان ساختید
با مسخره کردنشان مثل کاخی فرو میریزد
دربرابر تعاریف شان اعتماد به نفس نگیرید
که خودشان همین اعتماد به نفستان را هم نابود می کنند ....
بله شما
همیشه
چه در شکست ،چه در پیروزی
در یک حال ،باشید
آرام با اعتماد به نفس و با اراده ...
مسیر خودتان را بروید ...
شکست هایتان را دوست داشته باشید
آنها یقینا نقاط قوت شما هستند ...
این موتور درون است که
می تواند حرکت کند و مسیر را به پیش ببرد ...
و بازهم همه ی ما به شدت متفاوتیم و قرار نبوده
مثل هم باشیم ...
تفاوت هایی به اندازه زمین تا آسمان داریم .
واقعیت ساختار جهان همین است ...
خواهی ،نخواهی ....
جهان را نمیتوانی فرش کنی
ساده تر آن است خودت کفش بپوشی ...