ویرگول
ورودثبت نام
مسعود حیدری
مسعود حیدری
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

همراهان اجباری!

همیشه تناقض درونیمو حس میکردم،

تناقضی که برگرفته از دوران کودکی،خانواده،دوستان و...

از کودکی با بقیه طرز فکرم فرق داشت،

نخستین باریکه فیلم جوکر رو دیدم، ارتباط عمیقی با شخصیت جوکر برقرار کردم..

خیلی شبیه به من بود!

از کودکی فقط ضربه خورد و تحمل کرد..

هرکسی به هر نحوی تونسته بود،زخمی به اون زده بود و همین باعث شده بود خیلی از درون داغون باشه..:)

هیتلر هم داستانی نزدیک به جوکر داشت...

دنیای ما(هیتلر،جوکر و من) خیلی با دنیای بقیه تفاوت داره...

هیتلر رو کسی باور نداشت..

جوکر رو کسی ندید..

هرچی توضیح میدم نمیفهمن منظورمو،چون نفعشون توی نفهمیدنه!!

نمیخوام هرچیزیو بندازم گردن اطرافیانم،اما اگر اینکارو نکنم پس چطور بگم دلیل حال بدیام،مودی بودنم،تو لَک رفتنم،ناامید بودنم و خیلی چیزای دیگه ازکجا نشأت میگیره؟!

خوبی کردم بدی دیدم!

مهربون بودم نامهربونی دیدم!

از بچگی آرامشمو ازم گرفتن...

توی رابطه(پارتنر،دوست،همکار،خانواده و ...)کارایی کردن که انتظارش نمیرفت..!

کنار گذاشتم بقیه رو.

یکم خودمو ببینم بد نیست..

حس و حالم رو خیلی زخمی کردن..

اینروزا دیگه از چیزی ناراحت باشم یک‌کلام هم راجع بهش حرف نمیزنم..

البته بایکی از دوستام(به اسم جواد)گاهی صحبت میکنم.

اون برعکس خیلیا هرچی سرش اومد باعث شد بقیه رو خیلی خوب درک کنه..!

خستم اما بکسی نمیگم.

تنها باشم کسیو گدایی نمیکنم.

احساسی باشم فکر میکنم و از درونم به آرامش میرسم!!

دوپامین مغزمو خشک کردن اونایی که براشون دوپامین بودم..

اینهمه نوشتم تا به این نتیجه برسم که هیچکس نمیتونه مارو اون طوریکه دوست داریم بفهمه!!

ای کاش پررویی شمارو داشتم!!

شمایی که خودتون از من این آدمو ساختید و حالا با کمال پررویی منت همراه بودن میزارید..!

شاید تلخی داستان منم از من ی هیتلری ساخت که بعد ها راجبم بخونن..

کی از آینده خبر داره؟!

ولی خیلی نامرد بودین که اینطور نفهمیدینو کشتین حسیو که از آدم بودن دورم کرده....!


دوران کودکیفیلم جوکردلنوشتهشکایتنامهشیرینترین تلخی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید