ویرگول
ورودثبت نام
عابدین پاپی
عابدین پاپیعابدین پاپی متخلص به آرام، شاعر ، نویسنده ، منتقد، روزنامه نگار و نظریه پرداز ادبی و اجتماعی معاصر
عابدین پاپی
عابدین پاپی
خواندن ۱۸ دقیقه·۵ ماه پیش

اندیشه شناختی: «فلسفه¬ی زبان» لودویک ویتگنشتاین به قلم: عابدین پاپی (آرام)

الف) اندیشه شناختی ویتگنشتاین:

لودویک یوزف یوهان ویتگنشتاین به آلمانی (Ludwig josef johann wittgenstein) طلوع در 6 آوریل 1889 در شهر وین اتریش و غروب در 29 آوریل 1951 در شهر کمبریج –انگلستان بود. ویتگنشتاین فیلسوفی نامی و نام‌آور به شمار می‌رفت که باب‌های فراوانی را در فلسفه‌ی ریاضی، فلسفه‌ی زبان و فلسفه‌ی ذهن به روی جامعه گشود و تدریس خود را از سالِ 1929 تا 1947 در دانشگاه کمبریج انگلستان ادامه داد.

 تفکر این فیلسوف در قرن بیستم تداوم یافت و مکتب وی شامل فلسفه‌ی تحلیلی –چرخش زبانی –اتمیزم منطقی و رفتارگرایی منطقی با نظریه‌ی تطبیقی صدق بود. وی برجسته‌ترین شاگرد و دانشجوی برتراند راسل فیلسوف و جامعه‌شناس انگلیسی بود به‌طوری‌که راسل او را جانشین خودش می­دانست و از او به همراه برتراند راسل و گوتلوب فرگه و جرج ادوار مور به‌عنوان بنیان‌گذاران و پایه ریزان فلسفه‌ی تحلیلی یادکرده‌اند. فلسفه‌ی ویتگنشتاین را بایستی پژواکی از تحولات زبانی دانست که این تحولات در اواخر سده‌ی نوزدهم ظهور کردند. زبان دراین ازمنه ابتدا به موضوع فلسفی مبدل شد و من‌بعد با رویکردی تألیفی به دایره‌ی ترسیم آمد که امروزه به‌عنوان فلسفه‌ی زبان از آن یاد می‌کنند. ویتگنشتاین محدود فیلسوفی به شمار می‌رود که بیشتر آوانگارد و البته آثارش بر پایه‌ی زبان استوار است به‌طوری‌که اعتقاد دارد تمامِ فلسفه‌ نقادی زبان است. وی در رساله‌ی منطقی – فلسفی خویش که درسال 1921 منتشر گردید از «نظریه‌ی تصویری زبان» سخن به میان می‌آورد اما در دوره‌ی فطرت که فلسفه را رها می‌کند به سمت نظریه‌ی دوم گرایش و سوق می‌یابد. بی‌تردید ویتگنشتاین را بایستی یکی از معروف و مؤثرترین فلاسفه‌ی قرن بیستم برشمرد چراکه تحولات ژرف و شگرفی را در حوزه‌ی فلسفه و زبان ایجاد کرد.

 اصل تفکر و فلسفه‌ی زبان او را می‌توان به دو دوره‌ی مجزا تقسیم کرد: نخست دوره‌ی ویتگنشتاین جوان است و دوره‌ی دوم ویتگنشتاین متأخراست. در دوره‌ی نخست مهم‌ترین و سازنده‌ترین اثر وی: رساله‌ی منطقی- فلسفی (tractatatusloico-philosophicus) اوست. ویژگی‌های برجسته‌ی وی دراین اثر شامل اصولی کلیدی به شهر ذیل است: 1- ساختار زبان و جهان یکی است. دراین مبحث معتقد است که زبان تصویری از واقعیت است به تعبیری تشریح می‌نماید که جمله‌های زبان «تصاویری منطقی» از حالت‌های امور درجهان هستند و درمجموع بر این اصل باور دارد که: «جهان مجموعه‌ای از واقعیت‌هاست نه اشیاء.» 2- زبان باید به‌درستی ساختار یابد تا معنادار باشد. دراین جا معتقد است که تنها جمله‌هایی که ازنظر منطقی ساختارمند هستند و به واقعیت اشاره می‌کنند، معنادارند؛ یعنی رابطه‌ی زبان و واقعیت را یک رابطه‌ی حتمی و دوسویه می‌داند و یا مانند یک ساختمان ابتدا به ساختار آن توجه دارد و پی آمد این ساختار را معنا می‌داند. 3- حد زبان حد جهان است.

زبان را همان جهان می‌داند و این‌همه اهمیت دادنِ به زبان به‌مثابه‌ی «زبان جهان» ریشه در تفسیر متن آن دارد و این تناسب مطلق فی‌مابین زبان و جهان را متناسب با رابطه‌ی تنگاتنگ این دو می‌پندارد و می‌گوید: نمی‌توان درباره‌ی چیزهایی که نمی‌توان به زبان آورد سخن گفت (مثل اخلاق، دین یا متافیزیک) و جمله‌ی معروف آن: «درباره‌ی آنچه نمی‌توان سخن گفت، باید سکوت کرد.»هست. دراین جا ویتگنشتاین فی‌نفسه با مباحثِ متافیزیکال مخالف است و هرگونه علم تأویل و معرفت‌شناختی را زیر سؤال می‌برد و منظور آن درواقع این نیست که مثلاً اخلاق یک واژه واقعی نیست بلکه چون با آن مخالف است چنین سخنی را مطرح می‌کند.4- معنا مساوی است با روش تصویر کردن واقعیت: یعنی معنا زمانی شکل می‌گیرد که شما بتوانید واقعیات را به‌خوبی به تصویر بکشید و در ادامه‌ی چنین می‌گوید که هر جمله‌ای که نمی‌تواند حالتی از امور را نشان دهد یا بی‌معناست یا مهمل (مثل گزاره‌ی متافیزیکی یا تئولوژی در نگاه او دراین دوره). در دوره‌ی دوم ویتگنشتاین یک فیلسوف متأخر است و از آن دایره‌ی مقدم بیرون می‌آید. دراین دوره مهم‌ترین اثرش: «پژوهش‌های فلسفی (philosophical investigations) است.

دراین دوره ویتگنشتاین رویکرد قبلی خودش را نقد می‌کند و از یک دریچه‌ی تازه‌تری به زبان نگاه دارد به‌طوری‌که اصولِ کلیدی را چنین مطرح می‌کند:1- زبان، بازی است (Game): زبان مثل یک بازی می‌ماند و قواعد آن بستگی به زمینه و کاربرد در تفاوت عمده است و می‌گوید: زبان کاربردی است، نه‌فقط نماینده‌ی واقعیت؛ یعنی دراین جا به‌جای واقعیت در زبان به کاربردی بودنِ زبان توجه دارد. 2- معنا در کاربرد است.

در دوره‌ی نخست اعتقاد وی به روش تصویر کردن واقعیت در جهتِ نیلِ به معنا بود اما در دوره‌ی متأخر به کاربردی بودنِ معنا معتقد است. 3- خانواده‌ی شباهت‌ها (family Resemblance): دراین جا ویتگنشتاین معتقد است که مفاهیم مثل: «بازی» یا «دانش» مؤلفه‌های مشترکِ ثابتی ندارند، بلکه مثل اعضای یک خانواده شباهت‌هایی پراکنده دارند؛ یعنی به دموکراسی و معانی جداگانه‌ی مفاهیم و کلمات نیز اعتقاد دارد 4- نقد نگاه ریاضی گون به زبان: دراین جا ویتگنشتاین زبان را امری «زنده» «گویا و پویا» و درعین‌حال اجتماعی می‌داند نه‌فقط به‌منزله‌ی ساختاری منطقی و درواقع مخالف نگاه صُلب و منطقی به زبان است. ویتگنشتاین فلسفه‌ی زبان را در دوره اول از آن فضای سطحی انتزاعی و منطقی به یک دیدگاه عمیق انسانی، اجتماعی و کاربردی در دوره‌ی دوم منتقل و تبدیل می‌کند به‌طوری‌که می‌توان چنین تعبیر نمود که ویتگنشتاین جوان به بازتابی از واقعیت با موضوعیت زبان چیست تأکید دارد اما در دوره‌ی دوم زبان را ابزاری برای کنش اجتماعی مدنظر دارد.

در دوره‌ی نخست به تصویر منطقی جهان و روشِ تحلیل منطقی زبان توجه دارد اما در دوره‌ی دوم به کاربرد در بستر زبانی و درمانِ سردرگمی‌های زبانی التفات دارد. در دوره‌ی نخست (جوانی) به زبان چگونه باید باشد و ساختار منطقی آن توجه دارد اما در دوره‌ی متأخر می‌خواهد زبان را در بستر کار برای فهمیده شدن به دایره‌ی وارسی ببرد؛ بنابراین در یک جمع‌بندی کلی می‌توان گفت ویتگنشتاین نخست بر این باور بود زبان فقط زمانی معنا دارد که ساختار منطقی و معقول داشته باشد و بتوان جهان را بازتاب دهد اما در دوره‌ی دوم: به این فهم دست‌یافت که زبان حالتی بسیار پیچیده‌تر دارد به‌طوری‌که زبان مثل یک ابزار است که بسته به شرایط و کاربردهای معنا پیدا می‌کند. وی معتقد است که کار فلسفه نظریه دادن درباره‌ی زبان نیست و یا که به دنبالِ زبان سازی زبان باشد بلکه بایستی گره‌های زبانی ما را باز کند.

ب) ادبیات تطبیقی زبان ویتگنشتاین با سایر فلاسفه: در مقایسه و تطبیق تفکر ویتگنشتاین درباره‌ی زبان با سایر فلاسفه‌ی نامی دراین حوزه باید ابراز داشت که نظراتِ متفاوت و مشابهی ارائه‌شده است به‌طوری‌که گوتلوب فرگه (Gottlob frege) مؤسس منطق نوین و پدرِ فلسفه‌ی زبانِ تحلیلی مفاهیمی کلیدی را درباره‌ی زبان عنوان می‌کند. وی اگرچه به معنا و مرجع در ابعادی در زبان باور دارد اما بیشتر به تمایز بین معنا ذهنی یک واژه و چیزی که به آن ارجاع می‌دهند اعتقاد بیشتری دارد.

 هدف فرگه ساختن زبان منطقی برای ریاضیات و علم است. فرگه دراین زمینه نگاهی خشک و منطقی دارد ولی ویتگنشتاین متأخر زبان را سیال و کاربردی می‌بیند و در حوزه‌ی شباهت می‌توان گفت ویتگنشتاین جوان زیر تأثیر فرگه است. برتراند راسل نیز براین باور است که زبان باید دقیق باشد و منطق آن را تحلیل کند و می‌توان گفت راسل و ویتگنشتاین جوان دیدگاهِ مشترکی در تحلیل زبان با منطق داشته‌اند. مارتین هایدگر نیز زبان را چنین تعریف می‌کند: «زبان خانه‌ی هستی است.» هایدگر زبان را نه ابزار بیان بلکه بستر می‌داند وی معتقد است که واژه‌ها با «بودن» رابطه دارند نه‌فقط اشیاء. هایدگر پدیدار شناختی و شاعرانه به زبان نگاه دارد ولی ویتگنشتاین بیشتر تحلیلی است گرچه ویتگنشتاین متأخر به‌نوعی به زبان «زیسته» نزدیک است اما هایدگر به زبان معرفت و معیار بیشتر توجه دارد ولی هر دو بر این باورند که معنا از کاربرد یا زیست جهان می‌آید، نه از منطق ناب.

دیگر فیلسوف جان آستین (j.l.austin) زبان‌شناس انگلیسی است. وی معتقد است زبان تنها برای توصیف نیست بلکه کار هم می‌کند. آستین به پراگماتیسم زبان اعتقاد دارد و مبحث گفتار و کنش را مطرح می‌کند و می‌گوید: «وقتی می‌گوییم» «قول می‌دهم» نه توصیف، بلکه عمل انجام می‌دهیم. آستین به کارکرد و کاربرد و عملی شدن زبان تأکید دارد نه توصیف و زبانِ گفتاری؛ بنابراین دراین راستا به ویتگنشتاین شباهت بسیار دارد چه این‌که هردو بر این باورند که زبان متکی به کاربرد است.

 زبان بخشی از رفتار انسانی و کنش اجتماعی است نه صرفاً برای بیان واقعیات. فردینان دو سوسور و ویتگنشتاین نیز دو نوع رویکرد متفاوت را از فلسفه‌ی زبان ارائه می‌دهند. سوسور زبان را نظامی از نشانه‌ها می‌داند که معانی خود را به‌واسطه‌ی تفاوت با دیگر نشانه‌ها کسب می‌کنند. او به ساختار زبان توجه دارد و می‌خواهد قواعد کلی حاکم بر زبان را کشف کند و درکل زبان را یک ساختار می‌داند اما ویتگنشتاین خصوصاً در دوره‌ی متأخر زبان را کنشی اجتماعی و وابسته به بازی‌های زبانی می‌داند. معنا از کاربرد واژه در زندگی روزمره ناشی می‌شود نه از رابطه‌ی صرفاً قراردادی میان نشانه و معنا. دیدگاه ویتگنشتاین کاربردگرایانه است: «معنا یک واژه استفاده آن در زبان است.» ژاک دریدا فیلسوفِ پساساختارگرا نیز درباره‌ی زبان نظراتی دارد چراکه می‌گوید: «زبان همواره فرّار و ناپایداراست.

مفهوم کلیدی وی «واسازی» (deconstrac tion) است. دریدا اعتقاد دارد که معنا همیشه به تعویق می‌افتد. لذا نگاه دریدا با ویتگنشتاین و سایر فلاسفه‌ی زبان‌شناس در تفاوت عمده است ازاین‌رو که وی ساختار معنا را زیر سؤال می‌برد حتی بیشتر از خودِ ویتگنشتاین متأخر و البته شباهت‌هایی نسبی هم فی‌مابین آن‌ها وجود دارد چراکه هردو منتقد زبانِ رسمی، قطعی و منطقی هستند اما مهم‌ترین نکته اینجاست که ویتگنشتاین متأخر به پایداری در کاربرد اجتماعی زبان می‌رسد اما دریدا به بی‌ثباتی زبان دست می‌یابد.

مبحثِ دیگر مقوله‌ی «چه گفتن‌های ِفلسفه‌ی زبان» است. لذا سوای از این مباحث از نگاهی تخصصی‌تر هم می‌توان به فلسفه‌ی زبان نگاه داشت چراکه زبان به‌عنوان وسیله‌ای که ارتباطِ ما را با بیرون برقرار می‌کند حائزِ اهمیت و اولویت است اما باز این تعریف نمی‌تواند جامع و کامل باشد زیرا که زبان مفهومی چندلایه و بسیار گسترده و چندبُعدی دارد که در ابعادِ مختلف قابل‌وارسی است لذا زبان را از حیث‌های مختلف می‌توان به شرح ذیل بررسی نمود. 1-زبان به‌مثابه‌ی ابزار ارتباط: که دراین بُعد زبان به‌عنوان وسیله‌ای است که ارتباط میان انسان‌ها را به وجود می‌آورد برای مثال: وقتی می‌گوییم «گرسنه‌ام یا تشنه‌ام» زبان واسطه‌ای است برای اعلام نیاز فیزیکی ما و این شیوه‌ی ارتباط از طریقِ گفتاری- نوشتاری و غیرکلامی (بدون اشارات) صورت می‌گیرد. زبان وسیله‌ای است که مفاهیم و احساسات و نیازهای ما را انتقال می‌دهد و می‌توان ابزار شکل‌گیری جوامع و تمدن‌ها نیز باشد. زبان به‌مثابه‌ی یک وسیله ارتباط ما را با در مقابل ایستاده­ها چه نشانه‌های طبیعی و چه اجتماعی را برقرار می­کند.

 2- زبان به‌مثابه‌ی ساختارنظامند است: که از آواها، واژگان و جملات تشکیل می‌شود یعنی قابلیت تولید بی‌نهایت جمله از قواعد محدود است. زبان ازنظر ساختاری مثل ریاضی است قانون‌مند و قابل‌تجزیه. وقتی صحبت از ساختارنظامند زبان می­شود شما بایستی زبان را به اسکلت یک ساختمان تشبیه کنید که دراین ساختار چه مواد و مصالحی به‌صورت کارکردی و نظام‌مند به‌کاررفته است که اصولاً این مواد بیشتر آواها، واژگان و جملات است. 3- زبان به‌عنوان حامل معنا و معناشناسی است: یعنی حاملِ مفاهیم، نمادها و دلالت‌هاست. معنا نه‌فقط در واژه‌ها بلکه در باورها و زمینه‌ها (کانتکست) شکل می‌گیرد به‌طوری‌که هر واژه ممکن است در بافتی خاص، معنایی متفاوت داشته باشد. زبان تنها حضور کلمات در یک متن نیست بلکه مفاهمه‌ها و فاهمه­هایی که در بطن کلمات و ساختار متن وجود دارند عضوی از زبان محسوب می­شوند. خود ِگفت‌وگوی خواننده با متن نیز پی آمدی به نام معنا به همراه دارد.4- زبان به‌مثابه‌ی ساختار قدرت (نقد گفتمان) است: یعنی زبان نه‌فقط برای بیانِ حقیقت، بلکه ابزاری برای ساختن حقیقت است. در سیاست، رسانه، ایدئولوژی و دین، زبان ابزار واسطه یا مقاومت می‌شود و اندیشمندانی نظیر میشل فوکو و دریدا به قدرت زبان در شکل‌دهی به واقعیت تأکید مؤکد دارند. برای مثال: واژه‌هایی مثل: «تروریست» یا «آزادی‌خواه» بسته به گفتمان معنا و ارزش متفاوتی دارند.

 5-زبان به‌مثابه‌ی حافظه‌ی فرهنگی و تاریخی است. زبان درواقع میراث فرهنگی یک قوم است. در زبان تاریخ، اسطوره، حاکمیت، اخلاق و آیین نهفته است و نابودی یک‌زبان، مرگ یک جهان‌نگری ست.

 زبان در بعد شناختی و اندیشه که دراین جا زبان شکل‌دهنده‌ی تفکر و ادراک انسان است چراکه دراین زمینه فرضیه «سایپروُرف» مصداق بارزی است که می‌گوید: «زبان چارچوبی برای اندیشه است.» و ذهن بدون زبان نمی‌تواند بسیاری از مفاهیم پیچیده را بسازد. 6-زبان به‌مثابه‌ی بُعد شاعرانه و هنری: زبان ابزار زیبایی‌آفرینی، خیال‌پردازی و کشف لایه‌های پنهان جهان است. شعر، ادبیات، تمثیل، استعاره، همه بازی‌های هنرمندانه با زبان‌اند؛ یعنی زبان به‌مثابه‌ی نیایش، رمز و حتی عرفان نیز قابل‌بحث است و در زبان شاعرانه واژه‌ها فراتر از معانی قراردادی عمل می­کنند گاه رازآلود، گاه چندلایه یا عارفانه و گاه اجتماعی و انتقادی 7-زبان به‌مثابه‌ی تولد و ایجاد است. به نظر می‌رسد که زبان مثل یک فرزند و یا گل نیست که توسط مادر و یا بهار ایجاد می‌شود و یا مثل سرما و یا گرما که در دلِ زمستان و یا زمستان به وجود می‌آید و یا مثل خزان نیز که در دل پائیز به وجود می‌آید و یا مثل باران نیست که در چشم آسمان متولد می‌شود بلکه حالتی خودجوش و خودکار دارد و به‌صورت ناخودآگاه در میان گروهی از انسان‌ها اتفاق می‌افتد. انسان وسیله‌ای است که زبان را به دیگران منتقل می‌کند و فکر می‌کنم مراحلی را طی می‌کند تا ایجاد می‌شود به‌مانند نیاز به ارتباط: انسان موجودی اجتماعی است و در قدیم‌الایام ارتباط نیاز مبرم آن‌ها بوده و چون نیاز به نشانه‌هایی داشتند لذا با حرکت بدن، صداهای ابتدایی یا اشارات مثل زبان ایما زبان را ایجاد کردند. دوم: ایجاد واژه‌هاست: واژه‌ها بر اساس نیاز و به‌صورت تدریجی با صداهایی خاص و معانی مشخص همراه شدند برای مثال: صدای «ما» ممکن بود برای اشاره به مادر استفاده شود. سوم تثبیت و گسترش بود.

یعنی با تکرار و انتقال بین نسل­ها، این واژه‌ها تثبیت شدند و ساختارهایی پدید آمدند. چهارم: ساختارهای دستوری: بعد از تثبیت و گسترش واژه‌ها پی آمد این تثبیت منجرِ به حضورِ ساختارهای دستوری شد یعنی با رشد زبان، قواعدی برای ترکیب واژه‌ها شکل گرفت به‌مانند ترتیب واژگان در جمله یا جمع بستن اسامی و غیره؛ و پنجم: تغییر تاریخی بود. زبان‌ها در طول زمان تغییر می‌کنند، واژه‌ها فراموش می‌شوند و واژه‌های جدید وارد می‌شوند و دستور زبان تکامل می‌یابد ضمن این‌که با رشد تکنولوژی و صنعت و برنامه‌نویسی‌ها و دنیای دیجیتال و الکترونیکی درواقع زبان در لباسِ دیگری با کاربست‌هایی متفاوت‌تر خودش را نشان داد و خودِ زبان‌های داستان‌نویسی و نثرنویسی و شعر نویسی و سایر حوزه‌های نوشتاری نیز خود را به‌عنوان شکلِ دیگری از زبان نشان دادند.

 با این تعابیر و مقادیرِ از فلسفه­ی زبان، به این نتیجه می‌توان دست‌یافت که زبان به‌عنوان یک مسئله‌ی مهم در زندگی مردم می‌تواند تعابیر مختلفی را داشته باشد و هرکدام از این تعابیر و مفاهمه‌ها خود بخشی از ساختمان جهانِ انسان و طبیعت را تشکیل می‌دهند اما مهم‌ترین نکته این است که «زبان به‌مثابه‌ی تغییر» مهم‌ترین رویکردی است که بایستی به آن پرداخت. زبان به‌مثابه‌ی تغییر بدین لحاظ که در هر برهه‌ای از زمان انسانِ کنجکاو و روایت گو و روایت پذیر و خلاق دست به دستاوردهایی می‌زند که جهان را با تغییر مواجه می­کند بنابراین ساختارِ معنایی و حتی ساختار قدرت زبان در یک بافتِ جغرافیایی با بافتِ اقلیمی دیگری در تفاوت است و خودِ زبان رسمی یک کشور نیز می‌تواند به هویت گونه‌های زبانی جهان حمله کند. لذا زبان درقالب فلسفه‌ی تغییر تعبیر می­شود. زبان در دو حالت خودش را نشان می‌دهد. یکی «زبان در زمان» و دودیگر «زبان درمکان» است. زبان در زمان به معنی این‌که زمان خصایصی دارد که خودش تولید مفاهیم می‌کند و مفکر یا اندیشنده نیز دراین تولید مفاهیم نقش دارد. دوم «زبان درمکان» است. زبان درمکان مهم‌ترین مبحثی است که به آن نپرداخته‌اند. اقلیم و نوع جغرافیای افراد درواقع نوع زبان آن‌ها را تشکیل می‌دهد و دراین جاست که شما نمی‌توانید باورداشت­ها و آداب‌ورسوم سنتی افراد را نادیده بگیرید. زبان مجموعه‌ای از مفاهیمی است که مکان تولید می‌کند و سه نوع چارچوب و سرمشق را می‌توان برای آن تعریف کرد.

 نخست زبانِ محلی درمکان است دوم: زبانِ ملی درمکان است و سوم زبانِ جهانی درمکان است. زبانِ محلی درمکان به آن زبانی گفته می‌شود که دریک محله یا منطقه و یا روستا جایگاه دارد و یکسری نشانه‌هایی مختصِ به خود دارد. زبان ملی در مکان به‌منزله‌ی زبانی است که حالتی رسمی و ملی دارد و این زبان در هر مکانی می‌تواند باشد به‌مانند زبانِ رسمی یک کشور که فرهنگ و نوشتارِ مردم حضور دارد و یا برخی از مفاهیم طبیعی به‌مانند کوه و یا دریا و دشت که در هر مکانی از یک کشور وجود دارد و زبانِ جهانی درمکان به زبانی گفته می‌شود که نقشی جهان‌شمول را درجهان بازی می‌کند به‌مانند زبانِ انگلیسی و زبانِ خیلی از نشانه‌ها و فرهنگ‌ها که شهرتی جهانی دارند. زبان وقتی از اتاق به خانه و از خانه به خیابان و از خیابان به جهان سفر می‌کند جهانی می‌شود و درواقع از «بودن» گامِ در «شدن» می‌گذارد و درآنجاست که فلسفه‌ی آن تکمیل می‌شود. من برخلاف دریدا هرگز به فرّار و ناپایداری زبان اعتقاد ندارم بلکه به «شدن» زبان اعتقاددارم که بر اساس تغییر ساختارهای اجتماعی، طبیعی و اقتصادی این شدن زبان هم‌تغییر شکل می‌دهد.

در ضمن نمی‌توان گفت هر زبانی که کارکرد و کاربرد ندارد زبان نیست مثلاً زبان به‌منزله‌ی ساختار و اندیشه در یک اقلیم وقتی سرکوب می‌شود این به‌منزله‌ی عدم کاربرد آن زبان نیست ولی در عوض زبان به‌مثابه‌ی ساختار قدرت می‌تواند کارکردهای فرهنگی، تاریخی، اجتماعی، سیاسی و عقیدتی خود را به نمایش بگذارد! یعنی کارکردِ زبان‌بستگی به حضور و کاربرد و عملکرد آن دارد و زبان به مثابهی اندیشه هرگز فرار نیست بلکه آن زبانی که دریدا از فراری و ناپایداری آن می‌گوید زبانی فرمیک و محاوره‌ای و روزمره است. نکته‌ی دیگر، زبان به‌مثابه‌ی تولید و صنعت است. باگذشت زمان زبان نیز تغییر می‌کند و تولیدات اقتصادی و فرهنگی – هنری دو عامل مهم‌اند که زبان را تشکیل می‌دهند و حتی رویدادها و رخدادهای ناگوار اعم از جنگ و حوادثِ غیرمترقبه و اتفاقات روزمره نیز در شکل‌گیری ساختار زبان تأثیرگذارند. به نظر می‌رسد هیچ خلاقیت یا تولیدی و یا هیچ حوادث و رویداد یا اتفاقی بدون زبان نیست و چون در دلِ صنعت مفاهیم و کاربست‌های زبانی شکل می‌گیرد بنابراین صنعت خود به‌مثابه‌ی زبان مدنظر است. برای مثال: وقتی رویدادی به نام جنگ جهانی و یا جنگِ ایران و عراق اتفاق افتاد در دلِ این جنگ معانی و مفاهیم جدیدی ایجاد شد و زبان مسیر دیگری را در جامعه طی نمود و یا وقتی کرونا (کوید19) آمد درواقع با خود پیامدهایی به‌مانند بهداشت، مرگ‌ومیر و محدودیت را به همراه داشت که هرکدام از این پی­آمدها خود تولید زبان می‌کند. ایجاد یک حادثه و یا یک تولید منجر به تولدِ مفاهیم می‌شود. فرق است بین تولید و صنعت. تولید به معنی خلق، تولد و ایجاد است که بر اساس رویدادها و اتفاقات رخ می‌دهد اما صنعت به معنی ساختن است و یا به معنی ابداع کردن است. ابداع کردن به معنی تولید نیست.

 در تولید فکر و اجتماع نقش اساسی دارند اما در صنعت فن و اجتماع مدنظر هستند و بی‌شک ساختن خود تولید زبان و معنا هم می‌کند و تولید هم در پویایی صنعت نقشی سازنده دارد. یک جامعه‌ی صنعتی زمانی شکل می‌گیرد که به رشد و تولید فرهنگی و اقتصادی دست یابد. زبان همه‌چیز اجتماع نیست اما همه‌چیز اجتماع به‌وسیله‌ی زبان تصویر می‌شود بنابراین وسیله‌ای است که فکرها و عقاید را توسطِ ذهن به مقصد نهایی می‌رساند. رابطه‌ی تنگاتنگی فی‌مابین ذهن و زبان است. کار ذهن تولید مفاهیم نیست بلکه عکس‌برداری از مفاهیم بیرونی و جهان بیرون است. تمامِ خاطراتی که در ذهن ما تداعی می‌شود تداعی‌گر این خاطرات خود ِذهن است.

 ذهن وقتی بالقوه است قادر به انجام کاری نیست اما وقتی بالفعل می‌شود و نبوغِ خودش را از جانبِ عقل پیدا می‌کند در آنجاست که به آگاهی رسیده و به‌خوبی می‌تواند مفاهیم را تمیز و تحلیلِ درونی نماید و تمیز و تحلیل بیرونی این مفاهیم درواقع کار زبان است. پس‌کار ذهن تئوریزه کردن و آنالیزِ مفاهیم است اما کارِ زبان پراگماکردن یا عملیاتی کردنِ مفاهیم در نشانه‌هاست. عقل این فرصت را به ذهن ما می‌دهد تا مفاهیم و مقادیر را در نشانه‌ها شناسایی و به زبان منتقل نماید.

بین عقل، ذهن و زبان یک رابطه‌ی دیرینه و نوعی تعامل خودکار وجود دارد و وقتی می­گوئیم به فلان چیز فکر می‌کنیم درواقع این عقل ماست که به این چیزها فکر می‌کند و فکر نمی‌کنم کارِ ذهن اندیشیدن باشد اما به‌عنوان کارگردان به‌خوبی در پی‌رنگ مفاهیم عمل و نقش سازی می‌کند.

 

منابع و مآخذ:

1-رساله‌ی منطقی –فلسفی، نویسنده: لودویک ویتگنشتاین، مترجم: مالک حسینی، ناشر: هرمس چاپ دوم

2- تحقیقات فلسفی، نویسنده: لودویک ویتگنشتاین، مترجم: مالک حسینی، ناشر: هرمس، چاپ دوم

 3- درباره‌ی رنگ‌ها، نویسنده: لودویک ویتگنشتاین، مترجم: لیلی گلستان، مترجم: بابک احمدی، ناشر: مرکز

4-برگه‌ها، نویسنده: لودویک ویتگنشتاین، مترجم: مالک حسینی، ناشر: هرمس

5-فردینان دو سوسور، نویسنده: جاناتان کالر، مترجم: کورش صفوی، موضوع: زبان و ادبیات، ناشر: هرمس تهران، سالِ نشر: 1399

6-زبان‌شناسی سوسور (ساختارگرایی و پدیدارشناسی)، نویسنده: بئاتا استاوارسکا، مترجم: سهند الهامی، ناشر: مرکز، سالِ نشر: 1401

7-دوره‌ی زبان‌شناسی عمومی، نویسنده: فردینان دو سوسور، مترجم: کورش صفوی، ناشر: هرمس، سالِ نشر: 1403

8-هایدگر و پرسش بنیادی، مترجم: بابک احمدی، ناشر: مرکز تهران، سالِ نشر: 1386

9-درآمد وجود و زمان، مترجم: منوچهر اسدی، ناشر: پرسش، سالِ نشر: 1370

10-هستی و زمان، نوشته: مارتین هایدگر، مترجم: سیاوش جمادی، ناشر: ققنوس، سالِ نشر: بهار 1387

11-ساختار و پساساختارگرایی و مطالعاتِ ادبی، نویسنده: فردینان دو سوسور و دیگران، مترجم: فرزان سجودی و دیگران، ناشر: چشمه، سالِ نشر: 1382

12-نوشتار و تفاوت، نویسنده: ژاک دریدا، مترجم: عبدالکریم رشیدیان، ناشر: نشر نی

13-جهان‌وطنی و بخشایش، نویسنده ژاک دریدا، مترجم: امیر هوشنگ، ناشر: نشر گام نو

14- مانیفست کمونیست، نویسنده: کارل مارکس، فردریگ انگلس، مترجم: مسعود صابری، ناشر: طلایه‌دار، سالِ نشر: 1398

15-زبان و ادبیات، نویسنده: وولف آلسن، اسپندر، واکر، والترو...، مترجم: منیژه عراقی، مرسده صالح پور و نسترن موسوی، نشر چشمه، سالِ نشر:1382 تهران

16-جهان، متن و منتقد، نویسنده: ادوارد سعید، مترجم: اکبر افسری، نشر، تهران 1377

17-نقد و حقیقت: نویسنده: لوسین گلدمن، مترجم: پرویزبابایی، نسخه­ی الکترونیکی

18-رابطه‌ی انسان، زبان و شاعر، نویسنده: عابدین پاپی (آرام)، نشر کانون فرهنگی چوک، روزنامه‌ی اطلاعات و شعر پاک ایران و مجله‌ی ناب سرایان ایران، سالِ نشر: 1400

19-نشانه‌شناسی، نویسنده: پی یرگیر، مترجم: نبوی محمدی، مقدمه: مترجم، نشر آگاه، تهران 1383

20-اعتبارِ در تفسیر، نویسنده: اریک دونالد هرش، مترجم: محمدحسینِ مختاری، ناشر: حکمت تهران، سالِ نشر: 1395

21-زیبایی به‌مثابه‌ی هنری پارادایمیک در (نوشتار و متن)، نویسنده: عابدین پاپی (آرام)، ناشر، شعر پاک ایران، سالِ نشر: 1404

22-آنتولوژی «ماتریالیسم دیالکتیکی» کارل مارکس، نویسنده: عابدین پاپی (آرام)، ناشر، شعر پاک ایران، سالِ نشر: 1404

زبانفلسفهمعنانقدویتگنشتاین
۱
۰
عابدین پاپی
عابدین پاپی
عابدین پاپی متخلص به آرام، شاعر ، نویسنده ، منتقد، روزنامه نگار و نظریه پرداز ادبی و اجتماعی معاصر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید