به قلم: عابدین پاپی
ممکن است
به اندازه ی سن و سالتان زندگی نکرده باشید
همینکه
به اندازهی فکرتان زندگی کردهاید
کافی است.
«پاپی»
رولان بارتکه دراصل به فرانسوی چنین نوشته می شود: (rolandgerardbarthes)در12 نوامبر 1915درشربورگ آکتوویل فرانسه دیده به رویجهانِ معنا باز کرد و درگذشت آن درگذر وگذارِ زمان و مکانِ دنیا را به تاریخ 26مارس 1980در64 سالگی درپاریس ثبت و ضبط نمودهاند. به بارت القاب علمی – عملی فراوانی دادهاند به طوری که وی را : نویسنده، فیلسوف ، نظریه پرداز ادبی ، منتقد فرهنگی و نشانه شناس به جامعه معرفی کردهاند. رولان بارت ازحیثِ علمی، ساختاری چند گانه مفهوم داشت و ازجمله شاخصه های مهم و کارآمد او را میتوان تمیز، تشخیص و تحلیل نشانه شناسانه یدرمتون ادبی و پدیده های فرهنگی برشمرد و بیشتر وی را استادِ نشانه شناسی نامیدهاند. مهم ترین ایده های معروف بارت که تأثیر چشم گیری را نیزدرجامعه علمی و ادبی برجای گذاشته اند را میتوان درکتاب:« درجه ی صفر نوشتار»و«مرگ مؤلف آن جستجونمود.ایشان فیلسوف دهه ی 20 بود که درحیطه ی فلسفه ی غرب فعالیت میکرد وعقلای فن مکتب آن ساختارگرایی،نشانه شناسی و من بعد پسا ساختارگرایی دانسته اند وعلایق فکری و سلایقِ علمی- عملی آن را اغلب درحوزه ی نشانه شناسی ، نظریه ی ادبی ، روایت شناسی و زبان شناسی برشمرده اند. بارت پدرش را درسال 1918 درجنگ جهانی اول از دست داد و دوران عنفوان کودکی خود را با مادرش دربایون گذراند و شوربختانه بعد ازمرگ مادرش که علاقه و عُلقه یفراوانی هم به آن داشت درهنگامِ قدم زدن به سمت خانه دریکی از خیابان های پاریس با یک ون لباسشویی(کامیون) تصادف کرد و به زمین افتاد و یک ماه بعد در26 مارس وی براثرجراحاتِ قفسه ی سینه که درآن تصادف متحمل شده بود ، ازدنیا برفت. همانطور که عنوان گردید رولان بارت را یکی از مهم ترین و بارزترین منتقدانِ ادبی سده ی بیستم درجهان برشمردهاند که دردایره ی علم نشانه شناسی پیشگام و آوانگارد بوده است . بارت را میتوان یک مُفکر و جامعه شناس نامید به طوری که قلم این فیلسوف درآثارش بیانگر آن است که از زبانی سلیس و شیوا برخوردار است و هوشمندی فکر و روشمندی نظر و اندیشه ی آن درآثارش نوعی جامعه نگری را نسبتِ به دیده ها و پدیده های اجتماعی نشان میدهد. گرایش فکری و نگرش اجتماعی بارت همچنان در حالِ تغییر و تحول بوده به نحوی که درجوانی به تفکرِ چپ و مارکسیسم تمایل داشت اما طولی نکشیدکه از این مکب جدا شد و پس ازمدتی به مطالعه وتدریس درمؤسسات مطالعات عالی اجتماعی درفرانسه پرداخت که این مهم منجرِ به صاحبِ کرسی شدن آن در معناشناسی ادبی درسالِ 1976درکلژدوفرانسگردید. مهم ترینکتاب بارت را همان درجه یصفر نوشتار دانسته اند که درسالِ 1953 منتشرگردید به گونه ای که این کتاب ایشان را به عنوان یک مُتفکر کارآمد و کارگزاردرقرن بیستم به جامعه معرفی نمود. درکتاب امپراتوری نشانه ها که درسال 1970 منتشرشد بارت را به عنوان یک ساختارگرای محض به جامعه معرفی میکندکه این ساخت مندی به زبان شناسی و نشانه شناسی التفات بیشتری توأم با چربش بیشتری را نشان میدهد. نقد نشانه های موجودِ درنظام هستی از جانب این فیلسوف خود عاملی بودکه وی را درهمه ی جوانب به عنوانِ یک فردِ جامع الاطراف همراهِ با منظومه یفکری مستقلی به جامعه معرفیمینماید. تحلیل انسان شناختی وی درجوامع بدوی تا حرفه ای اعم از فرهنگ روزمره گرفته تا ورزش و تبلیغات و سایرِ باورداشت های عامیانه برکسی پوشیده نیست. زندگی بارت را میتوان به سه بخش تقسیمکرد: نخست: دوران کودکی تا نوجوانی است که اغلبِ وابستگی و همبستگی وی به مادرش میباشد و دراین ازمنه ها درواقع منِ واقعی خود را دردامان وسامانِ مادرش پیدا میکند. دوم : دورانِ جوانی است که درواقع زمانِ گذارِ بارت را درجاده ی اندیشیدن نشان می دهد به گونه ای که دراین بازه زمانی هم مطالعه میکند و هم مینویسد و هم این که درنشانه های متعدد نظام هستی غور میشود تا که به به یک نوآوری بدیع مند دست یابد ودرهمین دوران است که وی به دنبالِ کشفِ اندیشندگی خویش می باشد ودورانِ سوم بارت را می توان دورانِ تثبیت نامید به طوری که دراین ازمنه به نوعی خود باوری و خود پیدایی عجیب دست مییابد و به یک مُفکرتمام عیارتبدیل میشود و درهمین زمان است که با نگاشتن کتاب هایی چون مرگ مؤلف( 1969) ، ازاثربه متن( 1971) و لذت متن( 1973) و همچنین نقد و حقیقت را درسال1961 مینگارد که بارت را دراین دوران میتوان یک فیلسوف پساساختارگرا نامید که زبانِ قلم اش تقریبن پیچیده و پرابهام و ایهام و درجوانبی شعرگونه و دربافت قصه نویسی تعریف میشود.
دستگاه مفاهمه ی بارت تابع ذهنیّات خویش است و ذهنیّت او را باید دنیایی پرروح برشمرد که گستردگی زایش آن دربایش هایی متعدد صورت میپذیرد اما در همین راستا درزندگی خود به دنیای بیرون ازذهن وتفکرِ خویش هم وابسته است که میتوان چنین گفت که تعامل فکری و تعادلِ روحی و روانی آن با سایر دستگاه های فکری بسیار بوده است به شیوه ای که مایه ی قلم و سایه ی اندیشه ی بزرگانی را به مانند ژان پل سارتر ، برتولت برشت، فردریش نیچه ،کارل مارکس، فردینادو سوسور، ادموند هوسرل ، ژاک دریدا و لوی استروس را میتوان در جادهی قلم اش احساس نمود. درقلم بارت هم سبک رومانتیک آلمان دیده میشود و هم میتوان سبکِ فرمالیست روسی را مشاهده نمود. فرازوفرود اندیشه ی بارت به مانند زندگی فردی اش هست و بیتردید انسان ها تابعِ نوعِ زندگی خویش اند و اغلبِ تجاربِ خویش و جامعه ی خویش و برون ازخویش را مینویسند. درکتاب اسطوره شناسی وی میتوان رگه هایی از افکار و آراء مارکسیسم را مشاهده نمود ودرکتاب صفر درجه نوشتار وی می توان با درون مایه ای تحلیلی-تاریخی و طبقاتی تصادم داشت و درنقد وحقیقت شاید بتوان گفت از ساختارگرایی جدا می شود و به علم هرمنوتیک روی میآورد. دراین کتاب توجه بارت به زیر لایه های معرفت شناسانه و وجود شناختی بیشتر قابلِ فهم و ادراک است. ذهن بارت اسیر هیچ دنیایی نیست و افسار تفکرش دردست خویش است به طوری که این سیالیت منظم ذهن به شکلی است که هرآن میتواند دنیای ذهنی خود را تغییردهد و ازبودن به یک شدنِ مستقل دست یابد و حتا خودش نیز براین اصل اعتقاد دارد که هرآن میتوان مثلا" ازمارکسیسم به ساختارگرایی عزیمت کرد. این اعتماد بنفس وتمرکزحواس و چرخش ذهن به سمت یافته ها و دریافته هایی جدیدتر ازعمده نوابغ فکری – شخصیّتی بارت به شمار می روند. حسب الحال نویسی و توجه به فرهنگ زندگی از عمده مسائلی است که درجهانِ فکرِ بارت ریشه دوانیده به طوریکه زندگی نامه خودش را تحتِ عنوانِ: « رولان بارت » را می نگارد که این کتاب شرح و حالِ بخش هایی از سیر زندگی فردی و اجتماعی خویش ازاوانِ کودکی و یادها و بایدهای خویش درنوجوانی و دیدگاه های شخصی است که دربطنِ جامعه لمس و تجربه نموده است . کتاب اسطوره شناسی بارت یکی ازکارآمدترین کتبی است که درتفسیر و تحلیل و تعبیر فرهنگ توده ای و کارناوال فرهنگ مردم فرانسه نگاشته شده و موضوع آن به حدی موضوعیّت دارد که تصویری کامل را ازمظاهر فرهنگی متعدد و مختلف را از جمله ورزش، نگرش ها و رویکردهای عامیانه ، سرگرمی ها و انواع غذا ها و درکل فرهنگ غذا را دراشکالِ مختلف نمایان میسازد. پنداشت این است که رولان بارت در تحلیل و تجزیه ی پدیده ها و نظام فرهنگی تحتِ تأثیر پارادایم ساختارگرایی فردینا دوسوسور و درجوانبی زیر تأثیر انسان شناسی لوی استروس درجهتِ نیلِ به جامعه هدف نهایی خویش درهمین زمینه ها و گونه هاست . مهم ترین نظرِ بارت کشفِ قاعدههای معنایی است نه خودِ مَعانی و این روند نیز برگرفته ازدال و مدلولِ دوسوسور است . درنگاه بارت معنا مهم نیست بلکه کشفِ قواعدِ معنا مهم است و به خاطرِ همین است که میگوید:« زبان شناسی به معنای جمله کار ندارد بلکه میخواهد ساختار صوری آن را بشناسد ساختاری که به این معنا امکان وجود می دهد.» ازاین منظردرهرزبانی معنا وجود دارد و درهرمعنایی هم زبانی زیست میکند. بین معنا و زبان یک رابطه ی دوسویه ودیرینه وجود دارد. اتفاقا" کار زبان شناس شناختِ معنا درزبان است و زبان تحتِ هرشرایطی به دنبالِ تصویر یک معناست تا که خودش را درهستی نمایان کند. هرنشانه ای ازمعنایی برخوردار است و هر معنایی هم از نشانه هایی بهره مند شده است . نشانه ها بی معنا، معنا نمیشوند. معناگریزی درزبان به معنی فوت زبان است . اگر زبان را بیمعنا کنیم درواقع منِ حقیقی خود رااز دست میدهد . چگونه میشود بدون کشف معنا به قاعده های معنا دست یافت .کدام ساختاردرطبیعت بی معنا می تواند ساخت مندی خود را به دست آورد؟ خودِ معنا قاعده منداست و مایه ها و پایه های آن آکنده از قاعده و اصولِ بنیادیاند. ازاین نظر اکتفا به یک مفهوم خاص به پرسش های مجهولِ ما جوابی معلوم و منطقی نخواهد داد و همیشه یک نشانه ی مجهول را با قواعدی معلو م، معلوم میکنند!شاید بارت دراین دوره زیرتأثیر دنیای پست مدرن قرار میگیرد و به همین خاطر است که دم از پراکندگی و تصادف و حتا معنا گریزی و زبان ستیزی میزند و ازسویی دیگر زیرسیطره ی عمیقِ سوسور هم قرا میگیرد زیرا که سوسور برآن شد تا که رشته ی زبان شناختی ساختارگرا را به عنوان یک رشته ی مستقل پایه ریزی کند و به همین سبب است که وی را بنیانگذار ساختارگرایی نامیدهاند. دو سوسور براین اصل معتقد بود که بنیانگذاری علم علائم نیز امکان پذیر است به همین سبب بود که نظرات او دربافتِ جامعه پرصدا جلوه دادهاند و وی را به عنوانِ یک ساختارگرای محض و نشانه شناس دردستگاهِ مفاهمه ی هستی تعریف نمودند. ازجانبی دیگر فردینا دوسوسورزبان را به دو قسم منقسم میکند: نخست زبان (langue)است که به عنوان مجموع ی نشانه های مرتبطی که تابع مجموعهای ازقواعد است و دودیگر، سخن (parole)که همان رابطه و ارتباط کلامی میان افراد انسان یا کاربرد فردی زبان است . اساس و بنیادِ زبان شناسی دوسوسوررا میتوان بردال ومدلول یا واژه و معنا پایه ریزیکرد . برای مثال: سوسور کلمه ی «کتاب» را دال و مفهوم یا صورت ذهنی کتاب را مدلول معرفی میکند. من فکر میکنم که این یک فرضیه است که نمیتواند یک کلیّت را درفهم طبیعت و جامعه نمایان کند دال ها به عینه مدلول ساز نیستند بلکه با کمک از اندیشه ی صاحب دال خود را به دایره مفهوم میآورند. صورت ذهنی کتاب همان صورت عینی نویسنده است که ذهنیّت سازی هم میکند. مفهوم بدون اصلِ دال که نویسنده میباشد و سایردال هایی که درکتاب حضور دارند نمیتواند خود را به نمایش بگذارد. در علمِ امروز شاید بتوان گفت چنین شرطی به طور مطلق وجود ندارد اگرچه کتاب میتواند یک نشانه باشد اما در دلِ همینکتاب نشانه های متعددی را میتوان کشفکرد و البته دردنیای پست مدرن مسئله ی هم نشینی چنین تفکری را به بادِ انتقاد میگیرد. ازاین منظر نظرآن است که یک کتاب دالی است که دردلِ خود مدلول هایی متعدد را ایجاد میکند. کلمات کتاب را شکل میدهند و هرکلمه ای میتواند دارای دال و مدلول باشد ودرواقع این همان کاری بود که فلاسفه توانستند به انجام و سرانجام برسانند. برای نمونه: وقتی شوپنهاورازمفهوم اراده سخن میگوید درواقع این اراده خود به عنوان یک دال درپی مفهوسازی هایی گسترده و جهان شمول است . مسئله ی دیگر انواع زبان است که از این نظر زبان میتواند دردو بُعد خودش را نشان دهد: نخست بُعد عملی است . بُعد عملی بدین روش که زبان درقالبی عملیاتی و پراگما وحضوری خودش را در طبیعت و جامعه نشان میدهد. نقش زبان در طنِ جامعه و ماهیت و اهمیت آن دربافت و ساختِ جامعه از مهم ترین مسائلی است که زبان عملی را به دایره ی تعریف میکشاند. شما تا صحبت نکنید درواقع نمیتوانید خود و هنرخودِتان را به دیگران معرفی نمائید. سعدی میگوید:
تامرد سخن نگفته باشد
عیب وهنرش نهفته باشد
سخن ابزاری است که هویت ما را به جامعه معرفی میکند. دوم بُعد علمی زبان است. زبان دوحالت را درجامعه به نمایش میگذارد. یکی حالتِ عملی است که ذکر آن رفت و دودیگر ،حالت علمی یا تئوری آن است. زبان تئوریک زبانی علمی است که سلایق روحی و علایق رفتاری شما را تنظیم میکند. هرزبانِ علمی نیاز به عمل دارد و تا ابزار زبانِ عمل فراهم نشود آن زبان خودش را نمایان نمیکند. انسان یک زمانی تنها ،حرف میزند اما به حرف خود عمل نمیکند اما درزمانی دیگر،حرف همراهِ با عمل است و در چنین شرایطی است که زبان کاربردعملی خود را درجامعه نشان میدهد. برای مثال: یک نویسنده کتاب های زیادی را مینویسد اما ممکن است که این کتاب ها به دایرهی عمل کشانده نشوند و درهمان بافتِ تئوریک باقی بمانند. مقامِ حرف با مقام عمل درتفاوت عمده است . بنابراین نشانه شناسی رولان بارت درجوانبی به سوسور نزدیک است اما بارت را درکل نمیتوان یک فیلسوف پست مدرن برشمرد بلکه یک پیشامتنیّت را دردایره ی دنیای پست مدرن تجویز میکند که درجوانبی قابلِ فهم و تأمل و البته تعامل هم هست. دیگر نکته، دربارهی نشانه شناسی رولان بارت است . اصولن هرچیزی که به عنوانِ یک نشانه قابل مطالعه و تأمل و بررسی باشد را میتوان یک نشانه برشمرد. کارنشانه شناس مطالعه دربارهی نشانه هاست که جهانِ معنا را شکل میدهند. نشانه بایستی معنادار و قابلِ جایگزینی باشد. ازاین منظر هرچیزی که بتوان با انگشت به آن اشاره کرد یا آن را انتخاب و گزینش نمود یک نشانه است . نشانه یک وجود دارد و یک موجود و تا زمانی که موجودیت خود را درجهان ِ معنا نشان ندهد درواقع نشانه نیست. نشانه یک دال دارد و یک مدلول و هر دوی این موارد بایستی قابل فهم و درک باشند. لذا موضوع نشانه شناسی بارت بررسی شیوه ی تولید نظام نشانه های معنا بخش است و ازنگاه وی واقعیّت همواره درچارچوپ های خاص فرهنگی که مقید به علائق و منافع خاصی هستند ساخته و فهم میشوند.به هر روی از نگاه رولان بارت نشانه شناسی نه تنها دربردارنده یمفهوم ایدئولوژی است که حقیقت علوم درمقابل آن مورد ارزیابی و سنجش قرار میگیرد، بلکه حاوی نوید بوجود آمدن یک روش علمی دردرکِ فرهنگ توده ایی است. علم نشانه شناسی براین اصل پایبند است که واقعیّتِ مادی را هرگز نمیتوان بدیهی و مسلم فرض کرد و معنی آن ها را برانسان ها تحمیل کرد. اگر چه واقعیّت از طریق یک نظام معنایی خاص تعبیه شده و برای انسان قابل درک است اما خودِ واقعیّت ممکن است که آن واقعیّتی نباشد که مدنظر ماست. واقعیّت امروز من با دیروز یکی نیست همچنان که واقعیّت دیروز خورشید یا باران نمیتواند واقعیّت محضِ امروزآن باشد . واقعیّت درحالِ تغییر است و بستگی به نوع زمان و بافتِ مکان ها دارد . واقعیّت یک امر قراردادی است که در هربرهه ای از زمان خودش را درقالبی دیگر به ما نشان میدهد . اگر زندگی را یک واقعیبت بدانیم همین زندگی درنگاه ها یکی نیست و مرگ نیز همیشه یک حقیقت نمیتواند باشد بلکه ممکن است که یک امرِ غیرواقعی باشد که خودش را واقعی نشان میدهدو واقعیّت یعنی همان چیزی که دیده میشود و یا از طریق حواسِ پنجگانه به دست میآید و حتا میتواند نشانه ای باشد که آکنده از معنا و مفهوم است و به نحوی قابل درک و فهم میباشد اما همین نشانه ممکن است دریک تطور زمانی دیگری محو شود و به یک موضوع غیر واقعی تبدیل گردد. انسان ذهن است و دیگرهیچ و این ذهنیّت سازی ها هستند که واقعیّات را تعریف و به وجود میآورند. واقعیّت را درقالبی تعریف شده معرفی میکنند و تا زمانی میتواند پاسخگو باشد اما درازمنه های دیگر ممکن است که غیر واقعی و غیرمعقول باشد. بنابراین خودِ بارت هم براین اصل اعتقاد و اعتراف دارد که رمزها و علائم درجهان ثابت نیستند و از نظر تاریخی و اجتماعی به علائق و اهداف خاصی که ازآن ها ناشی شده اند محدود میشوند و میگوید معنی چیزی نیست که ثابت باشد و غیر قابلِ تغییرتلقی شود. بنابراین رولان بارت کاملا" نشانه شناسی را چنین تعریف میکند که بتواند ایجادِ معنا کند و او این مهم را فرایندی معنادار اطلاق میکند که چنین نگاهی کاملا" اصولی و صحیح است . دیگر نکته ی مهم گُفتاری است تحت عنوان مرگ مؤلف ازهمین نشانه شناس که ازبازتاب و اهمیت فراوانی هم برخوردار شده است. مرگ مؤلف مقاله ای از رولان بارت است که وی دراین مقاله یا گفتار پیشنها میدهد که نویسنده یا پدیدآور از متن جداست. بارت یک متن را فارغ از ایدئولوژی ، آگاهی ، تفکر و سلایق فردی و علایق روحی و رفتاری نویسنده میداند و حداقل میتوان گفت راهی دیگر را درمسیر برای متن اختیار و انتخاب میکند. بارت برای خوانش و سنجش آثار ادبی معتقد است که این آثار بایستی بربنیاد جنبه های مختلف هویت و شخصیت وارسی شوند که چنین رویکردی ازبارت را می توان نوعی جامعه شناختی شناخت(معرفت) نامید که در فکار و آراء ماکس شلر نیز به عینه مشاهده میشود زیرا که شلر هم اعتقاد دارد که نظام فکری یک اثر براساس ایدئولوژی ، مذهب ، تفکر ، آگاهی و سلایق اجتماعی و فردی و حتا صفات روان شناختی صورت میگیرد. اگر چه چنین متدی میتواند تجارب و سوگیری ها و سویه گیری های نویسنده را درهمه ی جوانب نشان دهد اما در زوایایی هم حق مسلم خود نویسنده بایستی حفظ شود. بی شک نویسنده درمتن حضوری چشم گیر دارد و میتواند هم دال وهم مدلول باشد و درچنین حالتی نمیتوان نویسنده را خارج از متن قرار داد و فوتی زود هنگام را برای آن تجویز کرد. بر اساسِ نظریه ی بارت اختصاص دادنِ یک نویسنده به یک نوشته و دادنِ یک تفسیر منفرد و مطابق و معادل با آن نوعی تحمیل و جبر و اقتدار است اما خودِ منطقِ نشانه شناسی این مهم را رد میکند از این رو که نویسنده لازم و متن ملزوم است و اگرنویسنده را ازمتن جدا و حذف کنیم درواقع راهی مثل ژاک دریدا را انتخاب کردهایم که البته بارت دراین هنگامه کاملا" نویسنده ای پسا ساختارگراست و برمؤلفه های همین دنیا اعتقاد دارد به طوری که درآثار دریدا نیز چنین مفاهیمی با جزئیات بیشتر آمده است. بارت درجایی دیگر ازهمین مقاله میگوید: اگرخواننده یک نوشته یا متن ادبی یا علمی را ازآفریننده آن جدا کند این بدان معناست که توانسته آن نوشته را ازنوعی استبداد تفسیری نجات و آزاد سازد. به نظر میرسد که با حذف نویسنده یک متن در واقع دال که همان نویسنده یا شاعر است از بین میرود و درچنین شرایطی مدلول تنها میماند و دردستگاه مفاهمه ی زمان قابل وارسی و تجدید چاپ نیست زیرا که لازم خود را به نام دال ندارد. اگرچه اغلبِ نوشتارهاییکه خوانندگان مطالعه میکنند درواقع دردلِ خویش نوعی معناسازی و برداشت و باورداشت هم رخ می دهد و این معانی به خواننده جهت لازم را میدهند اما مرگ مؤلف برپایه ی و مایه ی نوشته ضربه می زند ازاین رو که هر نشانه ای بایستی خالق و ناظری داشته باشد تا که مفاهیم نظری و عملی رده بندی و دسته بندی شوند وگرنه نظم و انسجام و یکپارچگی طبیعتِ نوشتار نیز زیر سئوال میرود. متن میتواند ازصنعت هم نشینی و حتا پلی فونیک برخوردار باشد و البته هر متنی از یک متن ، پیشامتنیّت و فرامتنیّت بهره مند شده است و این که بارت میگوید :« هربارکه خواننده متن را دوبارمیخواند ، متن دوباره نوشته میشود و یا به عبارت دیگر با هر بارخواندن و دوبارخواندن، متن نوشته و بازنویسی میشود درواقع این مهم ریشه درکارکردِ فکری و اندیشه ی نویسنده دارد. هر متنی وقتی خوانده میشود درواقع یک مبادله فکری و مفاهمه ی رفتاری و زبانی فی مابین نویسنده و مخاطب برقرار میشود وآن فهمیکه خواننده درمتن استخراج میکند فهم خودِ متن نیست بلکه ادراکی است که نویسنده درمتن ایجاد کرده است که در این جا بارت درجوانبی نسبتِ به احقاق حقوق نویسنده کوتاهی میکند زیرا که اعتباردرتفسیر را نادیده میگیرد و درآنجا که پیوند بین نویسندگی و اقتدار را قطع میکند و بدین ترتیب مرگ مؤلف را تجویز می نماید باز به دنبال ایجادِ نوعی دمکراتیک درآن کلمات است که یکی ازاین کلمات هم خودِ مؤلف است و این روند نمیتواند به عنوان یک کلیّت درمتن محسوب شود.منظور بارت از مؤلف گردآورنده است و حتا خودِ نویسنده را هم گرآورنده تلقی میکند که با این اوصاف بازاعتقادی به خالقِ متن ندارد و درزوایایی مبانی فکری رولان بارت دراین جا به آته ئیست ها نزدیک است که اعتقادی به خالق معنوی و مادی ندارند و البته دراین جا بارت درزوایایی هم زیرتأثیر مؤلفه های پست مدرن درحرکت است. درپنجره یدیگری درمرگ مؤلف نیز بارت اعتقاد به مدلول دارد به طوری که دال را که نویسنده است درجوانبی سیال نمیداند و این مدلول است که به یک جریان سیالِ ذهن تبدیل میشود. متن به نوبه یخویش معناسازی میکند و بعداز نویسنده درقالب هایی دیگر با زبانی مجزاتر خودش را درجامعه نشان میدهد که البته این فرآیند تنها مختصِ به متن نیست بلکه جامعه و طبیعت نیز دراین حرکت مؤثرند . یک متن بعد ازمرگ نویسنده اش درواقع راه های دیگری را طی میکند و حتا زبان متن نیز تغییر میکند اما بخشی از این تغییر مالِ خودِ مؤلف و نویسنده است و بخش دیگرآن را میتوان به جامعه اختصاص داد. دردنیای امروز مرگ مؤلف منجرِ به مرگِ متن نمیشود از این رو که هر واژه ای خود مؤلفی است که زبانِ اصلی نویسنده متن را احیا میکند. اگر شاعر را دال و شعر را مدلول فرضکنیم درواقع شعر،خودِ شاعر را بازتولید میکند زیرا که شاعر به نحوی معناسازی کرده که معنای خودش نیز قابل حذف نیست. واقعیّت این است که مؤلف یک روزی میمیرد اما فکرش به مثابه ی دنیایی آکنده ازمفاهیم است که زنده خواهد ماند. به هرروی، رولان بارت یک نشانه شناس است که پدیده های اجتماعی و دیده های فرهنگی را با رویکردی ظریف بررسی میکند و درعلم التأویل هم دستی دارد و مهم ترین نقطه ی قوت آن ریز بینی ها و نهان بینی هایی است که در بطنِ دنیای مدرن کشف میکند و این مسائل را با علوم اجتماعی پیوند میدهد . یک انسان شناس دانش تفسیری است که بیانی مُبیّن را درساختار زبان جامعه و بافتار طبیعت خلق میکند. رولان میگوید که اسطوره دقیقا" زمانی نطفه و شمایل میگیرد که تاریخ تبدیل به طبیعت میشود. به راستی فرهنگ دراسطوره میتواند ناپدید شود اگر چه خودِ اسطوره فرهنگ ساز است و دراشکال متعددی فرهنگ ها را به نمایش میگذارد. خودِ طبیعت میتواند به دوبخش تقسیم شود: یکی طبیعت موالیدِ سه گانه درنظام هستی است و دو دیگر، طبیعتِ انسان می باشد که باید بدانیم این طبیعت که تاریخ درآناستحاله میشود چه نوع طبیعتی است؟ اگر مقصود طبیعت فکرِ بشر باشد حرف بارت صحیح و معقول است اما اگر مقصود طبیعت در طبیعت باشد درواقع چنین رویکردی مطلق و مقبول نیست بلکه میتواند نسبی باشد و درابعادی قابل وارسی و بررسی همه سویه وجانبه ای است .
منابع و مآخذ:
· مبانی نشانی شناسی، نویسنده: رولان بارت/ مترجم: صادق رشیدی / فرزانه دولتی / زبان: فارسی/ ناشر: 1399،/ناشر: علمی و فرهنگی / قطع کتاب: رقعی
· پروست و من، نویسنده: رولان بارت/ مترجم: احمد اخوت/ موضوع: زندگی نامه/ ناشر: نشرافق /قطع کتاب: رقعی
· درجه یصفر نوشتار/ نویسنده:رولان بارت/ موضوع: علوم اجتماعی و سیاسی/ مترجم: شیرین دخت دقیقیان/ ناشر: نشر هرمس/ زبان: فارسی/ سالِ نشر: 1393/قطع کتاب: رقعی
· امپراتوری نشانه ها، نویسنده:رولان بارت/ ناشر: نشرنی/ مترجم: ناصرفکوهی/ زبان: فارسی/ قطع کتاب: رقعی
· نقد وحقیقت، نویسنده:رولان بارت/ نشر: مرکز/ مترجم: شیرین دخت دقیقیان / موضوع داستان/ زبان: فارسی / سالِ نشر: 1393/ قطع کتاب: رقعی
· نقد چیست؟ نویسنده:رولان بارت، مترجم: حمید رضا آبک،/ منبع، کارنامه ی فروردین و اردی بهشت 1378/ شماره ی 4 /حوزه ی تخصصی
· لذت متن ، نویسنده :رولان بارت / مترجم: پیام یزدانجو/ موضوع: داستان/ زبان: فارسی/ سالِ نشر: 1392/ قطع کتاب: رقعی
· جامعه ی مُعتقد و جامعه ی مُنتقد/ نویسنده:عابدین پاپی، نشر: کانون فرهنگی چوک/ سالِ نشر: 17/ دی/ 1400
· رهیافتی به اندیشه ی و اندیشگی ژاک دریدا/ نویسنده:عابدین پاپی(آرام) / نشر: کانون فرهنگی چوک/ سالِ نشر: 16/ اردی بهشت /1400
· رابطه ی انسان، زبان و شاعر، نویسنده:عابدین پاپی(آرام) / نشر: کانون فرهنگی چوک، روزنامه اطلاعات و مجله ی ناب سرایان ایران،/سالِ نشر: 1400 خورشیدی
· فهم مشترک و درد مشترک، نویسنده:عابدین پاپی(آرام)/ نشر: مجله ی جن زار ،کانون فرهنگی چوک و روزنامه اطلاعات /سالِ نشر: 1399خورشیدی
· رفتار شناسی ساختار کلمات دربافتارِکلام/نویسنده: عابدین پاپی(آرام / نشر: روزنامه اطلاعات/سالِ نشر: 1400خورشیدی
· جُستاری دررابطه ی شعربا شعور و مشعور با شاعر/ نویسنده:عابدین پاپی(آرام) / نشر: مجله فرهنگی – هنری توتم / سالِ نشر: 1400خورشیدی