ویرگول
ورودثبت نام
عابدین پاپی
عابدین پاپی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

چندشعرازعابدین پاپی(آرام)

شعریک:

وقتی به جای سواد بی سوادی مُدشد

آدم اسیرِجهل و غرورِخودشد

این یک درآرزوی لیسانس و آن دیگر

دکترایی گرفت و ازخود بی خودشد!

شعردو:

جامانده ی سطری ازدیروزم

از بهرهمین است که می سوزم

تو پالتوی این قافیه و من نیز

یک دکمه برای ردیف می دوزم!

شعر سه:

با رفتنت ماهِ دلم تیره شد

خورشید به چشمانِ خودش خیره شد

خیلی نوشتم و حذف کردم تو را

تا عشق وسط پرید و ذخیره شد!

شعرچهار:

مانند شبی که شبیه روز است

گویی که دیروزمان هم امروز است

وقتی که هیچ چیزی سرِجایش نیست

آذر به جای فروردین نوروز است!

شعرپنج:

وقتی که نوشتن با حس هم راز می شود

تمامِ خطوطِ بسته ی دل باز می شود

درآخرین دفترِ شعرم چنین گفته ام:

قلم با حرف آخرِ عشق آغاز می شود!

ازدفتر ِشعر: تولدی بی صدا


شعرچارانهعابدین پاپیزباناندیشه
عابدین پاپی متخلص به آرام، شاعر ، نویسنده ، منتقد، روزنامه نگار و نظریه پرداز ادبی و اجتماعی معاصر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید