دربطن و قاموس اش کلماتی چون دُر
آکنده از خالی نه مشحونی از پُر
درفرم کوتاه بُوَد و درمعانی بلند
باید که نام اش گذاشت کاریکلماتور!
«عابدین پاپی(آرام)
· الف)کاریکلماتوراز زایش تا بایش و رابطه ی آن با شعر مینی مال
با اتیمولوژی (etymology)یا ریشه شناسی حقیقت واژه ها درمی یابیم که این علم به مطالعه ی تاریخی و حتا زبانی- فرهنگی واژه ها درابعاد و شیوه های مختلف می پردازد و اصولاً به وارسی تحول شکل گیری واژه ها و چگونگی ایجادِ بافت و ساخت واژِگان در ازمنه ی تاریخ توجه دارد. این علم به ما می آموزد تا که بفهمیم واژِگان ازچه سیر تحول وتطوری برخورداربوده اندو تجربه ی زیستی و زیست تجربی آن ها درازمنه ی تاریخ چه نوع گفتن و چه گُفتنی را همراه با چگونه گُفتن ها به خود دیده است. اتیمولوژی واژِگان همان دیرینه شناسی واژگان است که مسائلی از قبیل این که این واژگان چه موقع و درچه زمانی وارد زبان شده اند و البته از چه منابعی وارد شده اند و این که درطول و عرض زمان دچار چه تغییری درساختار و معنای آن ها ایجاد شده است ، سخن به میان می آورد. بدین سان، واژه کاریکلماتوربه انگلیسی (caricature) می باشد. کاریکاتوربه معنی خندک، طنزمصوّر، طنز رسام، کاریکاتوریست ، طنزنگار و طراح خندک به کار رفته است. کاریکاتورهمان کشیدن تصویر غیرواقعی ولی درعینِ حال دارای حسی بامزه برای شخص است.کارِکاریکاتوریست کشیدن تصویری طنز توأم با متلک ، طعنه و شوخی از یک شخص یا چیز و یا نشانه است که این تصویر می تواند دارای بارمعنایی و درون مایه ای انتقادی- اعتراضی و یا نوعی تلنگر اجتماعی به شخص و یا خودِ اجتماع باشد. نوعی طنزنگاری است که کشیده می شود و کاریکاتوریست به دنبالِ کشفِ پی آمدی است که درجامعه وجود دارد. لذا کاریکلماتور از کلمه ی کاریکاتوراقتباس شده و کاریکلماتورنامی است که برای نخستین باراحمد شاملو در 21خرداد 1346برای نوشتارهای پرویز شاپور انتخاب نمود. این واژه آمیخته ی کاریکاتور و کلمه است و حاصل پیوند و همبستگی بین دو واژه ی کاریکاتور و کلمه را دربردارد. شاملو نظر برآن داشت که نوشتارهای پرویز شاپور همان کاریکاتورهایی محسوب می شودکه با کلمه ی بیان شده اند. درکاریکاتور،کاریکاتوریست سعی می کند شکلی طنزگون ازیک شخص و یا چیزی یا نشانه ای طبیعی –اجتماعی را طراحی و به تصویر بیاورد اما درکاریکلماتور این کلمات هستند که به عنوان ابزاری دردست شاعر و نویسنده اند تا که با این کلمات بتواند هنری مصوّر و پُرمعنا را خلق نماید. خلق یا آفریدنِ یک اثرِنوشتاری توسطِ کلمات که از بارمعنایی و تصویری خاصی برخوردارند را می توان کاریکلماتورنامید. تِم یا درون مایه ی کاریکلماتور هم می تواند طنز و متلک و شوخی باشد و هم می تواندپیامی واقعی و یا تخیّلی را به نمایش بگذارد. بنیانگذار این ژانر ادبی پرویز شاپور است.پرویز شاپور آغاز به 5خرداد 1302و پایان به 15 مرداد 1378است. وی نویسنده ای ایرانی الاصل بود و دلیل عمده ی شهرت آن اغلب به خاطرِ نگارش همین کاریکلماتور می باشد که نوشته های آن بیشتر کوتاه ( و اغلب تک خطی) بودند که از سبکی شاعرانه و طنز آمیز بهره می بُردند. پرویز شاپور فعالیت های فرهنگی- هنری خود را دردهه ی 30 زندگی آغاز نمودند و درطولِ 46 سال توانست آثار کم حجم ولی پرمحتوایی را برجای بگذارد. آثار این نویسنده در12 جلد منتشر شده اند و طرفداران خاص خود را می طلبند. وی علاوه بر کاریکلماتور که خالق آن خودش بود درطراحی سیاه قلم نیز دستی داشتند و آثاری را دراین دایره قلمی نموده اند اما بیشتر وی را درادبیات و زبان فارسی با کاریکلماتور می شناسند.پرویز شاپور علاوه برنویسندگی به حرفه ی روزنامه نگاری نیز علاقه و عُلقه داشتند به طوری که فعالیت خود را درهمین حوزه درروزنامه های محلی خوزستان آغاز نمودند و زاده ی همین خطه بودند و از سالِ 1337 به بعد درمجله ی توفیق با اسمِ مُستعارِ :«کامی» ،«کامیار»،«مهدخت» مطلب می نوشتند و پس ازآن درنشریه ی خوشه به سردبیری احمد شاملو که دردهه ی 40 شمسی منتشر می شد به فعالیت خود ادامه دادند. زندگی شخصی پرویز شاپور پرفراز و فرود هم بوده است از این رو که پس از جدایی از فروغ فرخزاد که از اقوامِ نزدیک خودش بودند دیگر تن به ازدواج ندادند و تا آخر عمر با پسرش کامیار که از فروغ فرخزاد بودند و برادرش خسرو شاپور دریک خانه ی قدیمی زندگی خود را ادامه دادند و سرانجام درسنِ 76 سالگی دارِ فانی را وداع گفتند . با این تعابیر، وقتی صحبت از ژانر کوتاهی به نامِ :«کاریکلماتور» می شود دراذهانِ عموم و اهل قلم و ادب پرویزشاپور تداعی و خطور می کند و ایشان را باید یکی از قابلیت های ادبی و ظرفیت های فکری همراهِ با خلاقیّت زبانی درحوزه ی زبان و ادبیات فارسی درشاخه ی شعر نو به شمار آورد. برآیندگی زبانِ آن درادبیات به عنوانِ یک بِرَند و البته برآمدی سرآمد و کارآمد محسوب می شود و برکسی مستور نیست که شاپور به نوبه ی خود صاحبِ سبک و آئین بود. دیگر نکته که می تواند مرتبطِ با اندیشه ی پرویز شاپور قلمداد شود همان رابطه و بارفرمی و درجوانبی معنایی است که فی مابین شعر شاپور و اشعارِ مینی مال (کوتاه نویسی) وجود دارد. اصولاً کوتاه نویسی درذات و پندار مردمانِ این کُهن بوم بوده و درازمنه ی تاریخ مردم برای مراوده و گفت و گو با یکدیگر از دو نوع سخن استفاده نموده اند: یکی سخن شعر بوده و دودیگر، سخن نثر که این دو به صورت محاوره ای و من بعد نوشتاری و مکتوب خود را درقاموس جامعه به تصویر و تعبیر کشانده اند.از قدیم الایام تا هم اکنون انسان ها برای ارتباط با همدیگرو محیطِ پیرامون خویش درجهتِ نیلِ به هدف و جامعه ی هدف خود از زبان استفاده نموده اند والبته نوع زبان برای ارتباط می تواند مینی مال و یا ماکسی مال باشد که هرکدام از این زبان ها خود از هویت و اهمیّت قابلِ ملاحظه ای برخوردارند . درشعر کوتاه فارسی می توان به چندین ژانر متفاوت با شاخصه و شاکله ی متفاوت اشاره نمود. اگر چه پیشینه ی قابلِ توجهی از شعرکوتاه فارسی در ازمنه ی تاریخ دردست نیست اما بخشی از این اشعار کوتاه مربوطِ به خسروانی های باربُد است که از مهم ترین نمونه های شعر قدیم فارسی به شمار می روند با این بیان که درایران پیش از اسلام سُنت، شفاهی بیش از سُنت کتبی اهمیّت داشته و ازاین رو، آثار اندکی از اشعارِ پارسی کُهن دردسترس است.لذا خسروانیهایا خسروانیات یا هفت خسروانی اشعار هجایی بودند که در ایران پیش از اسلام رایج بودند و همراه با موسیقی مخصوص اجرا میشدند.ابداع خسروانیها به باربد موسیقیدان دوره ی ساسانیان نسبت داده میشود. به خسروانیها با لفظ «سُرودخسروانی» نیز اشاره میشدهاست.
در دوران ساسانیان، قطعههای موسیقی بر اساس پردههای سازنده ی آنها بررسی میشدند و آنها که با هم مشابهت داشتند در یک دسته قرار میگرفتند. به این روش هفت دسته به دست میآمد که هر دسته را یک خسروانی و به مجموعه ی آنها هفت خسروانی مینامیدند و برهمین پایه و روال این ژانر کُهن ادامه داشت تا این که در ادبیات معاصر ، نوخسروانی با این نام و شناسنامه از مهدی اخوان ثالث آغاز شد. از شعرها و مطالعات او و البته پیشتر با مقاله ای از شفیعی کدکنی. آثار اخوان ثالث، مانند «دوزخ اما سرد «بدعت ها و بدایع نیما یوشیج» و نیز «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» نقطه آغازین زندگی این قالب شعری در ادبیات معاصر ماست. تا پیش از نیمه دهه ۸۰ خورشیدی و در سال ۱۳۸۳ یارتا یاران نیز کتابی با نام «خسروانی» منتشر نمودند که در آن قصد و سعی در بازآفرینی خسروانی ـ درست همان طور که در دوران باستان سروده می شده ـ دارد اما مسیر او آشکارا با مسیر کوشش اخوان ثالث متفاوت است. لذا همین نوآوری ها در خسروانی خود دلیلی موجه شد تا که جوانان به این ژانر کم و بیش توجه کنند به طوری که از اواخر دهه ۸۰ خورشیدی، نسلی نو از شاعران جوان، به طور جدی به سُرودن نوخسروانی روی آوردند و به شکل ویژه و مستقل در این کتاب ها تنها به قالب نوخسروانی التفات نمودند.
با این تعابیر،دراندک گونه ها و نمونه هایی که وجود دارد و مرتبطِ با شعر پیش از اسلام می باشند می توان به اشعاری مُقفّا توأمِ با وزن هجایی و بنابر اعتقادِ بعضی از محققین و پژوهشگران وزن تکیه ای اشاره نمود. گرچه اطلاعات دقیقی درجهتِ تحلیل و بررسی این نمونه اشعار کوتاه دردست نیست ولی بنابر شواهد وقرائنی که از این اشعار شده بر همین باور می توان تکیه کرد که اشعار کوتاه فارسی یک سطری تا سه سطری بوده اند و از قالب و بافتی اصیل و با اصالتی از جنس این کُهن بوم بهره گرفته اند به طوری که نمونه هایی درمتون فارسی و عربی و درفهلویات و اشعار عامیانه فارسی و بعدتر دراشعار کوتاه دَری و قالب های کلاسیکی همچون تک بیت، رباعی و دوبیتی و قطعات کوتاه به چشم می خورد. بخشی از این سُروده های کوتاه مرتبط با سُرودهای مانوی است که بخش عمدهای از اشعار ایران پیش از اسلام (دوره ی میانه) را تشکیل می دهند و بخش دیگر آن بنابر شواهد و قرائن مربوطِ به سُرودهای کوتاه درپارسی میانه :«مَهْرْ» (mahr) و درپارتی «باشاه» basah)) می باشد.
علاوه برزبان فارسی که دربطنِ خود اشعارِ کوتاهی را حفظ و صیانت نموده می توان به گویش های محلی و گونه های زبانی اقوام کُهن ایرانی نیز اشاره نمود که هرقومی با گویش خود شعرِ کوتاه می سُروده و تفاوت این اشعار با اشعار کوتاه فارسی که ذکر آن شد ، درگویش، نوع تلفظ و لهجه و البته بیان است اما دروزن و ساختار و به اصطلاح فرمیکال بودن شعر تفاوتی دیده نمی شود ولی درتکنیکال بودن اشعار نیز می توان تفاوت هایی را مشاهده نمود. از گونه های زبانی اقوام می توان به شعر کوتاه لیکو و تیفِرِنْگْ اشاره نمود. لیکو(liko) نمونه شعر فولکلور(بومی) بلوچ محسوب می شود و دزمره و جرگه ی ادبیات شفاهی قرار می گیرد. لیکو تک بیتی است دروزن هجایی که با همراهی ساز سروز یا سرود(قیچک) خوانده می شود.لیکوها درواقع رباعی هایی با مضامین عاشقانه اند که وزن و آهنگ مخصوصی دارند و با موضوع یکسان می آیند و شاعرانی گُم نام و نامشخصی دارند. شعری مکتوب است که سینه به سینه درمیان قوم بلوچ جاری و ساری است . لیکو را پروای شکل گیری از واژگان ادبی نیست . شاید بتوان گفت واژِگان لیکو همان کلمات معمولی و عامه ی مردم اند یا همان کلمات گفت و گویند که روزانه این کلمات دربین مردم تکرار می شوند. کلماتی عمومی که به شکل شعر درآمده اند و هیچ آداب و ترتیبی را برای بیان خود قائل نیستند. مهم ترین اثری که تا به اکنون دراین زمینه نگاشته شده کتابی است با عنوانِ :« صدلیکو» که گردآورنده ی و مترجم آن منصور مؤمنی است . این کتاب شامل صد قطعه از یک گونه از شعر فولکلور بلوچی دردو جلد است. تشابهاتی در شعر لیکو با سایر ادبیات شفاهی در ایران وجود دارد به طوری که درکُردی و حتا شعر لُری(لوری) قالب هایی شبیه لیکو هست به نامِ :«کلمه» و «هی وِ لی» (hewally)و تیفِرِنْگْ (tiffreng)و درزبان افغانی هم قالبی مشابه داریم با نام»«لَندی» (landi)با فتح لام و درژاپنی نیز شعر هایکو(haiku) مشهود است و درازبکی میتوان به ژانر سوزو(suzu) و ژانر کاریکلماتوراشاره نمود.با این تعابیر،تنها شعر لیکو نیست که دراین کُهن بوم نماد و نُمود دارد بلکه با توجه به قدمت تاریخی کشور ایران و تمدنِ کُهنی زبانی- فرهنگی که دارد شما می توانید نمونه های مختلفی از ادبیات و شعر فولکلور(folklore) رادربین اقوام و ایلات مشاهده نمائید برای مثال: دوبیتی های میرنوروزشاعر لُرتبارو زبان که به چاپ بالاو بسامدی رسیده اند از مهم ترین اشعار کوتاه ایرانی به شمار می روند ودرسایر اقوام کُهن ایران به مانند آماردها ، کاسی ها، سکستانی ها، گیل ها، یاس ها و خزرها، گوتی ها و کاتوسیان و ... می توان گونه های زبانی قابلِ توجهی را مشاهده نمود که مردمان این تمدن ها و زیست بوم با زبان خودشان می نویسند و می سُرایند و شوربختانه دراین زمینه کم ترکارِ پژوهشی و میدانی به انجام رسیده است. شعر تیفِرِنْگْ (tifereng) از گونه های شفاهی قوم لر (لور) است. نامی است که این قلم برای سُرودن شعرکوتاه لری برگزیده ام . تیفِرِنْگْ به معنی پرتاپ یک شی ء کوچک است و تنها می تواند به عنوان نامی برای کسانی باشد که به زبان لُری شعر کوتاه می گویند و برخی از واژِگان درواقع از طریقِ زاگرس غربی به زاگرس میانی و به داخل فرهنگ و زبانِ قوم لور هجرت کرده اند و براساسِ ماندگاری بسیار، جزئی از زبان همین قوم محسوب می شوند و اصولاً مردمان قوم لُر و کُرد به خاطرهمجواری و هم پوشانی فرهنگی که از حیثِ آداب و رسوم ، فرهنگ ، زبان و علایق رفتاری و فکری با هم دارند از ساخت و بافتِ زبانی مشترکی نیز برخوردارشده اند و این مهم را برای این تشریح کردم که هر قومی بایستی از داشته های اصیل خود برای ادبیاتِ فولکلورش مُستفاد شود تا که اصالتِ زبانش حفظ گردد. بنابراین شعرِ کوتاه فارسی دارای گونه های و نمونه های متعددی است که دروسع خویش به برخی ازآن ها اشاره نمودم و اعتقادِ براین مهم دارم که رابطه ی این گونه های زبانی یک رابطه ی چند سویه است از این رو که وقتی صحبت از شعر کوتاه فارسی می شود شما نمی توانید از این رابطه اجتناب کنید و تنها تفاوت می تواند درنوع گویش، لهجه و زبان باشد که هر منطقه ای از گونه ی زبانی خودش بهره مند می شود. از جهاتی دیگر،زبان به معنی بیان فکر است. زبان یک دستگاه صوری از نمادها و نمودهاست که توسطِ قواعددستوری ترکیب برای انتقال معنا اداره می شود. وسیله ای است که ارتباط ما را با عالم بیرون برقرار می کند. بدونِ زبان شما نمی توانید با سایر جوامع و یا حتا افراد هم نوع خود ارتباط برقرار نمائید. زبان خانه کلمات است و کلمات بدون زبان به زبانیّت نمی رسند و درهرمنطقه یا قبیله نوع کلمات فرق می کند. به قول فردینان دوسورسور(Ferdinand de Saussure)) زبان شناس سوئیسی و بنیانگذار ساختارگرایی که رویکردی صوری(فورمالیستیک) به زبان دارد: «زبان مجموعه ای از نشانه هایی است که مردم همزبان بکار می برند.» اما این تعریف از سوسوریک تعریف رسمی و ملی از زبان نیست بلکه تعریفی سُنتی و بومی وجغرافیایی است که درنوع خود قابل فهم ودرک است. بنابراین زبان رسمی یک کشور به نام ایران زبان فارسی است و سایر گونه های زبانی درکنارِ همین زبان به زیست خود ادامه می دهند. اگر چه هر زبانی دارای قابلیت و ظرفیت های خاص خودش است اما این زبان رسمی است که همه زبان ها را به هم وصل و معرفی می کند. کاربرد یک زبان باید جامع الاطراف باشد که زبان های بومی این کاربرد و کارکرد را ندارندو تنها دریک بافتِ اجتماعی و ساختِ جغرافیایی محدودی پاسخگو هستند. با این تفاسیر، کاریکلماتور یکی از گونه های ادبی کوتاه است که از زبانیّت خاصی برخوردار شده و به نوبه خود سهمی سهیم درزبان و ادبیات ما دارد. کاریکلماتور زبانی مستقل دارد و بیانش مبیّن است و درمیدان خودش تاخت و تاز می کند . از سه جنبه ی فکری، ادبی و زبانی درادبیات بهره مند شده و تِمْ یا درون مایه ی آن عاشقانه ، اجتماعی، سیاسی و اعتراضی است و ناگفته نماند که درجوانبی از حیثِ تصویر سازی با شعرِ کانکریت هم آوا و همگن است چرا که درشعرِ کانکریت نیز چیدمان عناصرزبانی که درآن افکت های تاپیوگرافی نسبتِ به ویژگی های کلامی ، اهمیت بیشتری درانتقال معنا دارند، دیده می شود . نویسه نگاری توسطِ کلمات درکاریکلماتورو شعرکانکریت به یک شیوه عمل می کند با این تفاوت که درشعر کانکریت شاعر به جای هنرهای کلامی به هنرهای تجسمی توجه بیشتری دارد و می خواهد که کلمات را درمتن مجسم و تصویر نماید اما درشعرِکاریکلماتوراین کلمات اند که تصویر سازی می کنندو کلام درکلامیّت شعر بسیار مهم است. درشعر کانکریت شما با شعرهای شکل دار و طرح واره ای مواجه می شوید که درآن کلمات به گونه ای قرار می گیرند که موضوع مورد نظر را به تصویر می کشند اما درکاریکلماتور یک آمیختگی فی مابین کاریکاتوروکلمه مشاهده می شود و اصولاً این کلمات اند که دریک تک خط به متن تصویر می دهند. بنابراین هرخلاقیّتی تابع یک قابلیّت و کُهن الگوست و اگر چه راه و مسیر خودش را پیدا می کند ولی همه ی ما درچارچوب پارادایم های فکری می نویسم و می نگاریم تا نگاشته شویم.
اصولاً هر ژانر ادبی یک زایش دارد و یک بایش که این بایش به دنبالِ تثبیت ، تداوم و بقای این زایش برمی آید و ژانرِکاریکلماتور نیز ازاین قضیه مستثنی نیست چرا که پرویز شاپور به عنوان بینانگذار کاریکلماتور شناخته شد و بعد ازآن این ژانر ادبی حامیانی را پیدا کرد و منتقدین درباره ی این ژانر ادبی مطالبی را نوشتند و انجمن هایی درجامعه شکل گرفت تا که به چه گفتن و چگونه گفتن های این ژانر بپردازند که یکی ازاین انجمن ها :«انجمن کاریکلماتورایران» است. بانی و مبانی نظری این انجمن را جناب آقای سهراب گل هاشم و محمد مهدی (آرش) سیستانی برعهده گرفته اند به طوری که این دوشاعرکاریکلماتوراخیراً کتابی را با موضوع :«از تلنگرتاتفکر» که مجموعه کاریکلماتوراست را به چاپ رسانده اند که مشحون ازبرآیندزبانی و فرآیند ادبی است . این کتاب توسط انتشارات ناران به چاپ رسیده است. کتاب با یک مقدمه از انجمن آغاز می شود که گذری به اتیمولوژی کاریکلماتور می زند و مابقی فهرست کتاب نشان ازآن دارد که نمونه هایی ازآثار پرویز شاپور و آثار افرادی چون:ابوالقاسم صلح جو«پیرسوک» ، روح الله کرهانی شیرازی، حسین ناژفر، سهراب گُل هاشم و آرش سیستانی را به عنوان نمونه به خوانندگان معرفی می نماید. دراین کتاب آنچه مبرهن است این که این ژانر شعری برفرهنگ تداوم خویش پایبند بوده و افرادی که ذکر آن رفت توانسته اند این ژانر را رخشان و درخشان تر جلوه دهند. اصولاً هر بنیانگذاری نیازِ به تشریح بنیاد خود دارد که این کار را طرفداران و دوستاران آن فرد به انجام می رسانند که کتاب :«از تلنگر تا تفکر» نمادی از این نُمادین است .پنج شاعرکاریکلماتور که ذکر آن رفت از عمده شُعرایی محسوب می شوند که به طور جد و جهد این ژانر ادبی از پرویز شاپور را تداوم و بسط داده اند و به تجزیه ، تشخیص و تحلیل آن پرداخته اند. این پنج شاعر آثاری را منتشر نموده اند که هرکدام به وسع خود به این گفتمان ادبی کمک خواهد کرد به طوری که یکی از این آثار:«خنده های خورشید.» مجموعه کاریکلماتور ازآرش سیستانی است که توسطِ انتشارات آفرینندگان تهران درسال 1402منتشر شده است. مشخصات ظاهری کتاب 64 صفحه می باشد که از 114 کاریکلماتور ( تک خطی یا چند خطی) تشکیل شده است و درون مایه ی این اشعار اجتماعی و درجوانبی اعتراضی- انتقادی است. علاوه براین کتاب،درکتابِ:«از تلنگر تا تفکر» ازسهراب گل هاشم وآرش سیستانی شما با نمونه هایی از شعرکاریکلماتور تصادم دارید . این کتاب به تازگی توسطِ انتشارات آفرینندگان به چاپ رسیده است که دراین کتاب پنج شاعر کاریکماتوربا نمونه ای از اشعارشان به جامعه ی ادبی معرفی شده اند که نمونه اشعار آن ها به شرحِ ذیل است.
ü نمونه هایی از پرویز شاپور:
· چشم اقیانوس، آب آورد.
آسمان درشت ترین چشمان آبی را دارد
· آب تنی ماهی یک عمر طول می کشد.
· بعد از مرگ هم شاد هستند ، چون روی قبرها می نویسند شادروان.
· خواب آخرت احتیاج به لالایی ندارد.
· برای این که آینه را از تنهایی نجات دهم، جلوی آن ایستاده ام.
· ستارگان «سپیدی لشگر» شب هستند.
· شب اگر با روز تصادف کند، ستارگان می ریزند.
· خورشید را به سرزمین شب ها تبعید نمودم.
· شنبه درِ ورودی هفته است.
· آدمِ خودساخته نردبان خودش است.
ü نمونه هایی از ابوالقاسم صلح جو:
· با «زنگ» «گندم» کشاورز از خواب پرید.
· ساعتی که «دورِ هم » جمع شدیم«گرد» بود.
· آدم افتاده از کسی بالا نمی رود.
· «جنس» خوبی بود. نتوانستم «ترک» ش کنم.
· تا جبهه می گیرم. «موجی» می شوم.
· همه ی نویسندگان «نرد» بازی کردیم، وقتی نشریه ی ما را «تخته» کردند.
· لَنگِ لُنگ بودم درگرمابه ، برای لنگ هایم.
· می خواست «در» برود، «دیوار» اجازه نمی داد.
ü نمونه هایی از روح الله کرهانی شیرازی:
· چشمم را درویش می کنم ، دلم خانقاه می شود.
· شب از سیاهی دلِ ما می ترسد.
· خستگی ام را درمی کنم برای خانه ای که درندارد.
· هوا چنان سرد بود که خورشید دنبالِ آتش می گشت.
· در«جنگِ ستارگان» ماه اعلام بی طرفی کرد.
· خطِ چشم قشرِ کم درآمد ، خطِ فقر است.
· حتماً مسیح شده ام که چشم هایت به صلیبم می کشند.
ü نمونه هایی ازحسین ناژفر:
· اعدامی عفو خورد ، بی دار شد.
· استاد خط ، آدم بی جوهری بود.
· فقر دهان کفش را هم باز کرد.
· نقاش سیاسی، استادکشیدن حبس بود.
· نگهبانی الفبا را به«ه» دوچشم می سپارم .
· نابینا اهل چشم و هم چشمی نیست.
· آهن زنگ زد، کسی جوابش نداد.
· نقطه های وجودم ، از تو خط می گیرند.
· دار به ندارهم رحم نکرد.
ü نمونه هایی از سهراب گل هاشم:
· روس ها «پوتین» دارند و ما انبوهی پابرهنه .
· به هیچ دروازه بانی کمتر از گل نمی گویند.
· اگر دلتان «قرص» است ، از«دردِسر» نترسید.
· بعد از جنگ، تفنگ ها از صلح پاسداری می کنند.
· بعضی ها، از ارزش ها فقط«ارز»ش را می شناسند.
· دهانم پُر از حرف است ، اما با دهان پُر نباید سخن گفت.
ü نمونه هایی ازآرش سیستانی :
· شاعری درروزنامه آگهی ،استخدام کلمات و واژه های ناب چاپ کرده بود.
· هرچه قدر«ماه» ، برای ستاره لالایی خواند خوابشان نبرد.
· چون خواستار سربلندی ام بود ، سجده هایم مورد قبولش قرار نگرفت.
· هرچه دویدم/ از خطِ فقر نتوانستیم عبور کنم
· آنقدر چشم هایم «دو دو» زدند/ قهرمان «دوی» جهان شدند.
· تمام دارایی ام را اداره دارایی ضبط کرد
· پائیز نمایشگاه نقاشی دایر کرده بود
· بعضی ها رژیم می گیرند، بعضی ها را رژیم می گیرد.
· شهردار را درشهر، دارزدند.
· «سیگاری» کشید «سی» «گاری» را جابه جا کند.
· «دوزخم» را «دو» «زخم» زده ام.
· جوش شیرین می زد/ سماور «فرهاد».
· پائیز با مهر برایم کارت دعوت فرستاد.
بدین سان باید ابراز داشت که این پنج شاعر که نمونه هایی از اشعار آن ها را به تصویر کشاندیم درواقع کلمات خود را درلابه لای خیابان ها و درچشمِ کوچه ها دریافت می کنند و با چیدمانی هنرمندانه به دنبالِ زبانی خلاقانه هستند که درنوع خود بی بدیل و فرآرونده است. خونِ طنز ایران نیازِ به جریان دارد و این جریان را می توان در شریان های اشعارِ این شُعرا به خوبی مشاهده نمود. جملاتی قصار از شعرایی که به دنبالِ تصویرسازی درجهتِ نیل ِبه نوعی فرهنگ سازی اند. تصاویری بکر و عاشقانه – اجتماعی و فراواقعی که واقعیّات جامعه را دربافتی خیالی به دایره ی تصویر می آوردتا که روح و روان مخاطب به سازش و بایشی آرام برسد. شُعرایی که درون مایه ی اشعارشان هستی و هستندگی جامعه و طبیعت را آنتولوژی (هستی شناسی) می کنند و درصدد برآمده اند تا که درباره ی مسائل جزئی جامعه سخن برانند . اقتباس کلماتی از جامعه و طبیعت درجهتِ نیلِ به هنری هنرمندانه و فرآبخش تا که این هنر بتواند صدای زبان مردم را تصویر نماید. استفاده از صناعات ادبی چون: مراعات نظیر، تشخیص، تضاد، استعاره، آشنا زُدایی و ایهام ودرجوانبی نمادکه استتیک زبان را دو چندان می کند. ایجادِ نوعی پلی فونی (polyphony)چند صدایی که دیگری درمتن را هم بیدار می کند. تصویر ،حالت و معنا سه ضلع مساوی اند که در آثار این پنج شاعربه خوبی دیده می شود. اشعاری پُر مغز و نغز که درقامتی کوتاه و بافتی طنزگون انومی های جامعه را به نمایش می گذارند. گذر از وضعیّت موجود و گذار به وضعیّتی مطلوب که از دغدغه ی این شُعراست و دغدغه ی های انسانی گویی با روح و روان آن ها کلافی عمیق و عتیق خورده است. انتقاد از رفتارهای فکری و بافتارهای زبانی موجود درجامعه که به شدت روح و روان خیابان ها و کوچه ها را آزرمی دهد از عمده دغدغه ی این نویسندگان درآثاری است که به چشم می آید. چشم شدن برای چشمانی که چشم نشدند و سال هاست که درکورستانِ نگاه محبوس اند. قافیه ی دل را به داخلِ ردیفِ خیابان بُردن از بهرِ بیانی مُبیّن که درواقع سخن واقعی جامعه است.
· ب)رویکردی جامعه شناسانه به متن و زبانِ متنِ کاریکلماتور
متن (text) به معنی نوشته، مضمون ، محتوا، میان، پهنه، درون، نقش و بوم بکار رفته و متضادِ آن حاشیه است. برابرِ پارسی آن نویسه و نوشتار است. به هرنوشته ای که درپهنه و یا درون و قالبِ قرار می گیرد می توان متن گفت. اگر یک نوشتار از محتوا و پیامی سازنده و باینده برخوردار باشد یک متن به شمار می آید. متن از سرشتی گوهرمند برخوردار است و تا گوهره ی آن مشخص نشود درواقع متن نیست. متن نگار باید توأمِ با نگاری پُر تصوّر و تصویر باشد به گونه ای که حتماً پیامی با خود به همراه داشته باشد. درفلسفه ی ادبیات به نوشته ای گفته می شود که قابلیّت آن را دارد تا که توسط تعداد نامحدودی از مخاطبان به گفتار تبدیل شود. متن می تواند گُفتمانی باشد که با نوشتار تثبیت می شود و البته نبایستی این نوشتار خالی از گفتار باشد. متن بیان کننده ی احساسات ، عواطف ، کنش ها و واکنش ها و هر معنای کاملی است که نویسنده درقالب آن به مخاطب می رساند و بدین خاطر است که قدرت تعمیم پذیری می تواند داشته باشد یعنی می تواند درهر بی نهایتی از زمان و مکان با خود مخاطبانی را حمل کند. متن محیرالعقول باید باشد یعنی هر عقلی را به حیرت و شگفتی وا دارد و نوعی جادوست که جادوگری می کند درعالمِ واقع و خیال. متن دارای ویژگی ها و خصایص و خصائلِ خاصی است . واقعیّت یک متن باید قابل ِفهم و درک باشد و این واقعیّات قابلِ ادراک و احساس، باید به عنوان نشانه ها به کارروند. باید معنادار باشند. متن نگار بایستی بتواند معنای مشخصی را به شنونده دریک بافتِ معین انتقال دهد. متن تنها محدود به نوشتار نیست بلکه باید اظهار و نوشته شود. دارای عمل و اندیشه و حتا عکس العمل باید باشد. باید قلمروی وسیع همراه با پیام و تصویر و حالت داشته باشد.تنها به کلام محدود نمی شود بلکه باید نوعی بستر باشد که بتوان ازآن تغییر و فهمِ درستی را استخراج کرد. متن باید چند گونه معنا و مفهوم باشد و از نوعی آیدتیک(درون بینی ذاتِ شهود) و پراکسیس یا رفتاری عمل گرایانه برخوردار باشد . باید پراگما و رسا باشد و حالتی تریلوژی (سه گانه نویسی) و حتا چند سویه و گویه داشته باشد. از دیالوگ هایی چند جانبه برخوردار باشد و هرمخاطبی بتواند به خواسته ی خود درآن دست یابد. متن بایداز فرامتن برخوردار باشد یعنی وقتی مخاطب آن را می خواند حضور منِ شخصی و منِ اجتماعی خود و تجارب زندگی و زیستی خودش را درآن ملاحظه کند .مهم ترین متن ، متنی است که با دنیای ذهنی و عینی خوانندگان ارتباط برقرار می کند و اما زبانِ متن چیست؟ وقتی صحبت از زبان متن می شود اصولاً انسان به عنوان موجودی زبان مند و هوشمند مدنظر است و این انسان است که درذهنِ آدمی خطور می کندچرا که خودِ متن نمی تواند بدون تفکر انسانِ مُفکر (اندیشنده) زبان داشته باشد. خالقِ زبانِ متن انسان مُفکر است. زبان متن می تواند آرام و بخشنده باشد یا ناآرام و تند و می تواند حالتی بینابین داشته باشد . زبانِ یک متن بستگی به ایدئولوژی – تفکر و سلایق روحی و علایقِ فکری و رفتاری صاحب متن هم دارد. اصولاً هر صاحبِ متنی به دنبالِ ساختنِ آینه ی وجودی خودش است و با جامعه و طبیعتی ارتباط می گیرد که با سلایق و علایق آن سرِ سازگاری دارند. هر نویسنده یا شاعری تجارب زیستی خود را می نویسدو فرزند تجارب خودش هست. اگر چه مِنْ بَعد، از من شخصی – فردی گام درمنِ اجتماعی می گذارد اما باز نمی توان گفت که زبان متن آن متعلقِ به خودش نیست. زبانِ متن باید متن نگر باشد نه شخص نگر و سلایق شخصی درمتن بی معناست. گستردگی زبان متن بستگی به گستره ی دایره ی لغات نویسنده دارد و ارتباطِ عتیق و عمیقی که با کلمات برقرار می کند.
هر نویسنده ای با کلماتی زندگی می کند و براساسِ همان کلمات و مفاهیم می نویسد بنابراین زبان متنِ اثررابطه ی عمیقی با کلماتِ جامعه وسلایق و علایقِ صاحب اثر دارد. مارتین هایدگر(Martin Heidegger)) فیلسوف آلمانی اگزیستانسیالیزم می گوید:« زبان خانه ی هستی است.» ولی من می گویم زبان خانه ی کلمات است . هیچ هستندگی بدونِ کلمات به زبانیّت نمی رسد و بی شک پناهگاهِ امنِ کلمات زبان است . زبان یک نظام ساختارمند برای برقراری ارتباط است. دستور زبان و اجزای آزاد آن ، واژِگان هستند. کار زبان انتقال مفاهیم و کلمات است و برخی مواقع به جای زبان که حرفیدن را برعهده دارد این زبان بدن است که به جای زبانِ دهان انجام وظیفه می کند. بنابراین متن و زبانِ متن دریک شعر درهرژانری حائزِ اهمیت است . اهمیت از این لحاظ که شاعر یا نویسنده بایستی از کلمات و مفاهیمی استفاده نماید که این کلمات بتوانند زبانِ متن شاعر را به خوبی پوشش و به خواننده منتقل نمایند. تأثیر شعر در جامعه و تأثیر جامعه بر شعر بسیار مهم و از رابطه ای دوسویه بهره مند شده است. یک رابطه ی دوسویه که بر مفاهمه های اجتماعی دلالت دارد. شعرتولیدی اجتماعی است و خالق این تولید شاعر یا سُراینده است. نظر و منظر شاعر درایجادِ شعر بسیار مهم است .اگر نظر اجتماعی باشد منظر نیز بایستی اجتماعی باشد. شما نمی توانید با یک نظر عرفانی شعر سیاسی بِسُرائید و با یک نظر عاشقانه نمی توان منظری عارفانه را خلق نمود مگر این که ذهن شما از حالتی تریلوژی برخوردار باشد که این مهم هم به ندرت اتفاق می افتد مگر این که فکر شما و منظومه ی فکری شما جامع الاطراف باشد. منظر برای شاعر بسیار مهم و کارآمد است و چه بسا یک شاعر ناتورال به جامعه و طبیعت بیشتر التفات و توجه می کند . برای این که متن و زبانِ متن جامعه را بشناسیم باید نظر و منظر خود را درجامعه مشخص و معین نمائیم. ساختاراجتماعی و بافتار فرهنگی یک منظر به ما می آموزد تا نظری اجتماعی – فرهنگی به آن ساختار داشته باشیم. با این حال ، درمی یابیم که کاریکلماتور نوعی ژانر ادبی است که به دنبالِ جامعه پذیری است و اصولاً متن و زبانِ متن کاریکلماتور اگر چه درپایه و بنیاد طنز، شوخی، مضحک ، متلک و هشدار همراهِ با طعنه هم هست و اغلبِ کارهای افراد را با همین آیتم ها و شاخص ها می شناسنداما با توجه به تغییر زمان و مکان و حضورِ دنیای پُست مدرن این ژانر نیز دچار صیرورت و پوست اندازی شده است چراکه نظر آن براساسِ منظرهایی درحرکت است که مصداقی از جامعه ی فرارو هستند. جامعه وقتی حرکت می کند شعر نیز همگام و همسانِ با آن به حرکت درمی آید و موظف است تا که ویژگی ها و رخدادهای این حرکت و انقلابِ اجتماعی را بِسُراید. شعر ، انسان و جامعه یک مثلثِ متساوی الاضلاع است که با نبود یک ضلع این مثلث شکل هندسی به خود نمی گیرد .شعر برای انسان و انسان برای جامعه است و جامعه باز برای شعر خلق شده است. این مفهوم ازکلیّتی برخوردار است به نام :« انسانیّت» و دفاع از عدالت و آزادی انسانی که بایدبه این کلیّت جزئیاتی درخورتوجه را به مرورِ زمان افزود. اعتقاد ما برآن است که کاریکلماتور با دنیای پست مدرن بیشتر ارتباط می گیرد تا دنیای مدرن و جهانِ سُنت چرا که یکی ازمؤلفه های دنیای پست مدرن کوتاه گویی و سرعت درعمل و دقت ِدرنظر است .درجهانی که اعتقاد بر تلخیص و خلاصه گویی مفاهیم دارد چه بهتر که از متن و زبانِ متنِ کاریکلماتور مُستفاد شویم. دردنیای سُنت هدف، خود پیدایی زبانِ شعر و نثر بود و طویل نگاری بسیار مهم بود زیرا که جامعه باید به آگاهی و خود آگاهی می رسید ولی دردنیای مدرن و مدرنیسم بیشتر به طولِ شعر و نوشتار توجه می شد و اگر چه باز طویل نویسی ومتن نگاری و ماکسی مالیزم گویی مدنظر بود اما این هدف چیزی جز خودباوری نبود که می خواست از خود پیدایی دنیای سُنت دریافت نماید ولی در جهان امروز که به آن پست کریتیکال( جهان انتقادی) نیز می گویند جامعه را به سمتِ متن و زبانِ متنی سوق داده که دیگر نه طول شعر و نوشتار مهم است و نه عرض آن بلکه اعتقاد بر مفهوم سریع و کوتاه و لحظه ای دارد . حرکت به سمت سرعت و واسازی فکر درچارچوبی مصنوعی از عمده خصایص این دنیاست که فکر می کنم تک خطی های کاریکلماتور می تواند به کارجامعه ی دنیای پست مدرن بیاید.
· ج) صنعت واژه گزینی ، ایجاز و ایماژ و مقوله ی کاریکلماتور
الف)صنعت واژه گزینی
هاتف اصفهانی شاعر دوره ی بازگشت می گوید :«تمام واژه ها نماد و رمزی از مفاهیم پنهان هستند» یعنی به عبارتی برای دسترسی به مفاهیم پنهان این واژه هایند که کارساز و کارگشا جلوه می نمایند. واژه ها ابزار زبان شعر و نوشتار به شمار می آیند . به طوری که اگر واژه ها نباشند نه زبان گفتار صورت می گیرد و نه این که از زبان نوشتار خبری است . واژه ها نیازهای اساسی و کارآمد بشر درجهت رسیدن به هر اهداف و آرزویی به شمار می روند . به نظر می آید که هر واژه ای دارای بار مفهومی و عصاره ای منتج به نتیجه و مفید است . اما نوع استفاده از آن و محل بکارگیری آن در شعر و نوشتار کاری است بس مهم و البته دشوار به نحوی که از این منظر در جهت استفاده از هر واژه ای در شعر و نوشتار باید با زبان همان واژه آ شنا بود و در ثانی توانست یک نوع وفاق جمعی را در بین واژه ها در جهت صف آرایی و به اصطلاح چیدمان آن ها در یک بیت و یا سطر را مشاهده نمود . این که می گوییم وفاق جمعی بسیار مهم است . چه این که عنصر تشکیل دهنده ی یک بیت و یا یک سطر را گروهی از واژه ها به عهده می گیرند و بی گمان این نوع هم گرایی و هم محوری در یک بیت یا یک سطر باید بر اساس قواعد خاصی صورت پذیرد . یعنی ابتدا باید یک نوع هم سویی و هم اندیشی در بین واژه ها وجود داشته باشد و در ثانی این واژه ها اگر چه در زمینه هایی نیز مترادف و یا احیاناً تضاد با هم هستند ، ولی در جهت شکل گیری آن هدف متعالی که می تواند یک بیت و یا یک سطر نثرگون باشد ، این واژه هایند که باید از وجه اشتراکاتی لازم در جهت رسیدن به آن هدف برخوردار باشند. به بیانی ساده واژه ها به مانند چند نفر می مانند که در یک سیستم هر کدام کاری را انجام می دهند، ولی تمام این امور در جهت ترقی و تعالی اهداف سازنده ی آن سیستم می باشد . لذا با نگاهی به جاده ی ادبیات و فرهنگ کشور شاید گفت که واژه گزینی در مقوله ی شعر و نوشتار هم در جهاتی رشد و نمو داشته و هم اینکه در مقاطعی خلاء و ضعف هایی نیز به چشم می خورد . اگر چه شعرای کلاسیک گو اعم از فردوسی ، سنایی، رودکی ، حافظ ، سعدی ، جامی ، نظامی ، صائب تبریزی ، مولوی ، بیدل دهلوی و ... و البته شعرایی نوگرا به مانند سهراب سپهری ، اخوان ثالث ، فروغ فرخزاد ، قیصر امین پور و تازه های ادبی که از جانب برخی شعرای معاصر و کنونی صورت می پذیرد از نقاط قوت در شعر و نوشتار ادبیات ما به حساب می آیند ، ولی این مهم را هم باید به یاد داشته باشیم که در اغلب اشعار و یا نوشتارهایی که صورت می گیرد ،فرهنگ واژه گزینی و استفاده ی درست از واژه ها لحاظ نمی شود که این مهم نیز می تواند به پایه ی فرهنگ و ادبیات ما ضرر و خسران برساند . با توجه به این که هر شاعری دارای سبک خاص خود است و یا به بیانی میدان شعر آن با دیگران فرق دارد و البته همین قاعده نیز با حوزه ی نوشتار هم اغیار نیست ، ولی باز با این تفاصیل مقوله ی واژه گزینی در شعر و نوشتار ، هم می تواند حیاتی باشد و هم این که اساسی و کاربردی .حیاتی بدین معنا که همچنان که ابزار و مصالح در شکل گیری یک مقوله بسیار مهم اند ، لذا همین ابزار و مصالح نیز می توانند در شکل گیری شعر و نوشتار ، مهم جلوه نمایند . مثلاً ما در یک بیت می توانیم یک واژه را بیش از دو بار هم تکرار کنیم . ولی این نوع تکرار واژه باید از دو حالت خارج نباشد . نخست این که حتماً باید از قاعده ی ایهام بهره گیرد ، یعنی سوای از معنی حقیقی آن معانی مجازی ای نیز داشته باشد که این صدور واژه و یا به بیانی تصدیر در اول و وسط و آخرو یا بیشتر و کمتر ، طبعاً بار مفهومی خود را برساند. در ثانی اگرچه تعدادی واژه با ساختاری متفاوت و یا متشابه گرد هم آمده اند ولی مسئله ی اصلی هدفی است معین که این واژه ها برعهده گرفته اند . یعنی شاعر یا نویسنده باید با تکنیک ادبی خود بتواند یک نوع فرهنگ آشتی و واحد را در بین واژه ها در جهت دادن نتیجه لحاظ نماید . بنابراین به عنوان مثال می توان واژه گزینی را در شعر حافظ ، سعدی، صائب و ... و در شعر شُعرایی چون سپهری و فروغ به سهولت پیدا کرد به گونه ای که محفل واژه ها در دنیای شعر این شُعرا همیشه داغ و پر بار نشان می دهد . آن سوی قضیه نیز مواردی است که توسط بسیاری از شعرا و نویسندگان در قلم خود لحاظ می کنند . یعنی بکارگیری واژه هایی مبهم و مهجور در شعر و یا نوشتار خود که هم بارساختار شعر یا نوشتار را ثقیل می کند و هم این که به بار مفهومی و محتوایی شعر و نوشتار لطمه می رساندبه طرزی که شاعر شاید بهترین شعر را هم از لحاظ پیام و هم تصویر چهره کرده باشد ،ولی همین عدم رعایت فرهنگ واژه گزینی در شعر آن ، احساس شود . یعنی شاعر یک یا چند واژه ی ثقیل را در شعر خود آورده باشد که همین واژه ها فهم شعر آن را کم رنگ کرده باشند . بنابراین دو مورد اساسی در جهت واژه گزینی در شعر و نوشتار برای اصحاب قلم و جوانانی که به این وادی یعنی دنیای قلم سفر کرده اند ، و یا می خواهند که سفر کنند ، بسیار مهم است .نخست استفاده از کلماتی ساده ولی پر بار که می توانند در یک بیت به راحتی گرد هم آیند و با هم به تبادل نظر بپردازند (وفاق جمعی و هضم فکری در بین واژه ها )در ثانی استفاده از کلماتی مشابه و یا تضاد با هم . مشابه بدین سان که این کلمات هم از نظر فرم و محتوا باهم سر سازگاری و تفاهم دارند و تضاد بدین معنا که با هم از نظر معنی تفاوت دارند ولی از یک نوع ویژگی های مشترکی برخوردارند و همین ویژگی ها نیز می توانند فرهنگی را بنام فرهنگ آشتی در شعر و یا نوشتار خلق نمایند . مضاف بر این که زبان شاعر ونویسنده نیز باید کلافی عمیق و عجین را با زبان واژه ها خورده باشد .یعنی آشنایی با فرهنگ واژه ها در جهت واژه گزینی درشعر و نوشتار بسیار مهم است . حال ،درون مایه ی شعر همان واژه هایند ، واژه هایی که پیام و تصویری سازنده را به اجتماع انتقال می دهند ، پس چون هدف نهایی شاعر و نویسنده فرهنگ سازی و انتقال زبانی معصوم ولی منتج به جامعه می باشد ، لذا مقوله ی واژه گزینی از مهم ترین مقولات در این دو حوزه به شمار می رود .با این تعابیر ، صنعت واژه گزینی می تواند درسه مرحله خودش را دریک متن یا نوشتارنشان دهد . نخست اختیار شاعر است که براساس تجارب زیستی خود کلماتی را اختیار و اراده می کند دوم انتخاب کلمات است که این گزینش همراه با تجربه و دانش و البته بینش دریک متن چنیش می شود و سوم تصمیم است . تصمیم آخرین مرحله ای است که شاعر درمتن یا زبانِ متن خود اتخاذ می کند که چگونه شعری را با چه نوع زبان و سلیقه ای بردایره ی نوشتار فرود بیاورد. واژه ها به چند دسته تقسیم می شوند : یکی واژه های اجتماعی است . دوم واژه های انسانی است و سوم واژگانی طبیعی و مصنوعی است که با توجه به تغییر طبیعت و صنعت، این واژِگان خودشان را به نمایش می گذارند. به عنوان مثال: وقتی انقلاب صنعتی شکل گرفت درواقع درکُنه این انقلاب واژِگانی تولید شد و یا جنگ جهانی اول و دوم با خود واژگانی اجتماعی و مفاهیمی را تولید نمود و البته با تغییر فصول سال شما با واژگانی طبیعی مواجه می شوید که مختصِ به هر فصلی اند.
· ب)صنعت ایجاز
ایجاز به معنی کوتاه نویسی است و ازمختصات نُه گانه ی زبان پهلوی محسوب می شود. ایجاز به معنی استفاده از کلماتی کوتاه برای نیلِ به معانی بلند است . درشعر کوتاه و کاریکلماتور که خود نوعی سخن یا شعر کوتاه است نویسنده میدان زیادی برای تاختن ندارد و استفاده از کلمات محدود است اما باید با کلماتی کم معانی بسامد و سرآمدی را درمتن خلق نماید. ایجاز به معنی تلخیص و پیراستن شعر و نثر از زوائد و حواشی است به طوری که بتوان بیشترین بیان و مفهوم را با کم ترین کلمات به دست آورد. شواهد و قرائن حاکی ازآن است که سعدی یکی از نویسندگان قابلِ التفاتی است که باروی آوردن به ایجاز، مسیر ادب فارسی را به سمت و سوی خلاصه سُرایی و موجزگویی هدایت نمود چنانکه صنعت ایجاز یکی از مشخصه های زبان شعری آن به شمار می رود. ایجاز دردو نوع خودش را درمتون و اشعار نشان می دهد . نخست ایجاز قصر است و دو دیگر ایجاز حذف . درایجاز قصر رکنی از ارکان جمله حذف نمی شود و الفاظ به اندازه ای کم می شود که نتوان هیچ جزئی از جمله را بدون آسیب رسانی به معنی حذف کرد و برخی صنعت تلمیح ، استعاره و تشبیه را هم نوعی ایجاز قصر می گویند که نمونه های آن درگلستان سعدی یافت می شود اما درایجاز حذف بعضی از ارکان جمله مانند مسند، فعل ، مفعول و متمم و غیره به قرینه ی لفظی یا معنوی برای اختصار حذف می شود. .
· ج)صنعتِ ایماژ
ایماژ به معنی تمثال ، نقش ، انگاره و تصویر ذهنی است.ایماژ تصویرِ ذهنی است که می تواند مفاهیمی واقعی را درقالبی هنرمندانه یا شاعرانه به تصویر بکشد. ایماژ به معنی ادراک بصری یا پی انگاره است . تصویر سازی دارای مؤلفه های بصری و ساده ترین راه انگاشتن است که فرآیند دیداری نمودن تصورات را به کار می بندد. ایماژ همچون رسانه ای است که تأثیر وفرآیند بازنمایی توانش های عاطفی را برالگوهای دیداری و فرهنگی تصویر پردازی می کند. کوتاه ترین تعریف برای ایماژ جهان نگری تصویری ذهنی است. یعنی ذهن به جهانی می اندیشد که ممکن است واقعی نباشد و مبنی برتصوراتی درحرکت باشد که تصویر می شوند . تصورکردن جهانی توسط ذهن را که پی آمدی تصویر گون دارد را می توان ایماژ نامید . نوع نگریستن به جهان می تواند عینی یا ذهنی باشد که ایماژ نوعی ذهن گرایی توسط نویسنده یاهنرمند است که حالتی واقعی ندارد و خیال پردازی و خیال بافی ذهن کاملاً فعال است .ایماژ چیزی فراتر از تصویر محض است . برابر نهاده ی «پی انگاره » گزینش می شود و کاریکلماتور نیز بایستی از چنین مؤلفه هایی بهره مند باشد . می توان گفت یک رابطه ی چند سویه فی مابین صنعت ایجاز ، ایماژ و کاریکلماتور وجود دارد و تقریباً می توان چنین ابراز نمود که صنعت واژه گزینی پلی است که کاریکلماتور را به ایجاز و ایماژ وصل می کند . بسامد خیال از مهم ترین مؤلفه های ایماژ است که شاعر باید از این شاخصه بهره مند شده باشد و به همین خاطر است که ایماژ می تواند کمکی بایسته به شُعرای کاریکلماتور نماید تا که شعرشان مشحون از بسامد خیال گردد. از جانبی دیگر اعتقاد برآن است که لباس کاریکلماتور ایجاز است ازاین رو که صنعت ایجاز یکی از تعاریف کاریکلماتور محسوب می شود. برای ساختنِ ساختمان کاریکلماتور شما بایستی از مواد و مصالح ایجاز و ایماژ استفاده نمائید و مهم تر از این ها توجه به صنعت واژه گزینی است. وقتی یک سطر را انتخاب می کنید این سطر ازچند کلمه تشکیل می شود لذا این کلمات باید از سه مشخصه و پارامتر برخوردارباشند. نخست همبستگی و وابستگی معنایی است دوم اشتراک درزبان است و سوم سلایق فکری و علایق رفتاری کلمات می باشد که با همدیگر کلاف می خورند. کلمات درکاریکلماتور باید هم خانواده باشند و از یک فرهنگ معنایی مشابه برخوردارباشند.نوعی معانی و اعتقادات و باورداشت های مشترک را درسطر یا متن به تصویرآورند.