Rast
Rast
خواندن ۱ دقیقه·۹ ساعت پیش

روزگار دوم

از آشفتگی آن شیفته شده گویم

یا از جا افتادگی ما؟

از بیماری آن زیبا روی بگویم

یا از رد شدن های بی سلام !

از صدای بی صدای معلق در هوا مانده گویم

یا چشمان گرد شده تاسف بارِ ناامیدِ ناراحت ؟

از خلاصی روز گویم

یا گذر کودکانِ پی در پی ؟

از نجوای خنده اش در پس کشیدن بچه ها گویم

یا داستان غم بار یک دوست ؟

از روح های خسته در روزگار جوانی خود ؟


از شب کم ستاره زیبا گویم

یا از شیرینی پر مغز عاشقی ؟

از حلقه عاشق شده یار گویم

یا از گرمای سردسیر زمستانی ؟

از خلوتی نگاهش گویم

یا تغییرات پی در پی در پس رفتن ما؟

از تاریکی نورش گویم

یا از دیدن آدمْ انسانِ روح نمای دست وار ؟

از دیدن صورتش در پشت شیشه ناگهانی گویم

یا از دویدن های پی در پی آن مکان مقدس برای آزادی ؟

از آن حس شیرین دل شکسته گویم

یا از آن جغد های در خواب ریخته

از پارگی فال گویم

تا پیدا کردن یار

آری می گویم و می گویم

که اینگونه گذشت روزگار ما

که چه شیرین است این حوالی دام!

تصویری برای توصیفش نیست ، خودتان بدانید ، این، آن نیست !
تصویری برای توصیفش نیست ، خودتان بدانید ، این، آن نیست !



روزگارعشقنجوازندگیزنده بودن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید