از آشفتگی آن شیفته شده گویم
یا از جا افتادگی ما؟
از بیماری آن زیبا روی بگویم
یا از رد شدن های بی سلام !
از صدای بی صدای معلق در هوا مانده گویم
یا چشمان گرد شده تاسف بارِ ناامیدِ ناراحت ؟
از خلاصی روز گویم
یا گذر کودکانِ پی در پی ؟
از نجوای خنده اش در پس کشیدن بچه ها گویم
یا داستان غم بار یک دوست ؟
از روح های خسته در روزگار جوانی خود ؟
از شب کم ستاره زیبا گویم
یا از شیرینی پر مغز عاشقی ؟
از حلقه عاشق شده یار گویم
یا از گرمای سردسیر زمستانی ؟
از خلوتی نگاهش گویم
یا تغییرات پی در پی در پس رفتن ما؟
از تاریکی نورش گویم
یا از دیدن آدمْ انسانِ روح نمای دست وار ؟
از دیدن صورتش در پشت شیشه ناگهانی گویم
یا از دویدن های پی در پی آن مکان مقدس برای آزادی ؟
از آن حس شیرین دل شکسته گویم
یا از آن جغد های در خواب ریخته
از پارگی فال گویم
تا پیدا کردن یار
آری می گویم و می گویم
که اینگونه گذشت روزگار ما
که چه شیرین است این حوالی دام!