روزی پر از اتفاق های پر ماجرا !
نمی دونم تا حالا تجربه کردید سر جلسه امتحان نشستی و یهو خسته می شی ، مغزت یهو در رو می بنده و می گه، دیگه بسته !
یا مثلا فشار رو ۸۷۵۶۴۳*76 تقسیم بر 10000 به دست می یاری .
یا از درس جدید که قراره داده بشه لذت ببری و باهاش کیف کنی.
یا در انتظار اومدنشون نشستی و به در نگاه می کنی و هر غریبه ای می یاد به جز اونا؛ تا اینکه می یان و مواجه می شی با یه عدد +۱ !
یا اینکه اون آدمی که همیشه برای کل کلاس متاسف بود، اونی شده باشه که به کل کلاس افتخار می کنه!
یا اینکه یه نامه ای رو بخونی و تهش برسی به یک پروانه مشکی !
یا پایین پله ها بلند صدات کنه و برگردی و چند نفر از حرف هایی که قبلش داشتین می زنید پنیک کنن!
یا اینکه اولین سجع یه آدم رو بخونی !
یا اینکه بعد مدت ها اون خوی خِرسانه خواب زمستانی رو کنار بذاری !
یا اینکه با یه قهوه بشینی و به دیوار نگاه کنی .
یا ساعت ۸ باشه و از زندگی عقب نمونده باشی !