سایه
سایه
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

برای ژیوانم



کهنه شراب،
همان عطر تو در آن شب سرد خاطره ام که بیشتر از آن زمان به مشامم میرسد.
کاش میتوانستی درک کنی؛
لطفا،
لطفا به گنجه ذهن من دست نزن، آخر من عاشق شده ام و فکر کنم تا ابد هم همین طور باقی بمانم.
می گویی با رویاهای حرمانی شده ام چه کنم؟
به حضرت دوست گفته ام چه میخواهم،
در پاسخم گفت: این خودت هستی که نمی خواهی نجات پیدا کنی؛
میدانم و از دست من کاری ساخته نیست.
تقدیرم همین است،
بر من طلسم های بسیاری است..

جانا،
ارغوان پایین چشمانت،
شهد پنهان زیر مژگانت،
سنبل های قهوه ای بلندت به همراه طنین بازدم هایت....
وای بر من؛
مگر کیفور غیر از این است؟
«السلام على مَن أَحبَبناهم عَبَثاً: درود بر کسانی که بیهوده دوستشان داشتیم...ـ»
درود بر برق صدایت..
درود بر لبخندت...



نامه
بوی آویشن و لیمو میداد..
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید