سایه·۴ ماه پیش1403/4/25هوا مثل سگ گرم بود. ساعت 9 یکی از شب های تیرماه، در حال سفر توی مناطق کویری کشور بودیم.روز خسته کننده ی سختی داشتم و بعد چهار پنج ساعت مچال…
سایه·۷ ماه پیشبرای ژیوانمکهنه شراب،همان عطر تو در آن شب سرد خاطره ام که بیشتر از آن زمان به مشامم میرسد.کاش میتوانستی درک کنی؛لطفا،لطفا به گنجه ذهن من دست نزن، آخر…
سایهدرسَکّو!·۷ ماه پیشآخرش؟لیلیلیلیلیلیغروب بود دختر و پسر، داخل ماشین پریوس قرمزی بودند صندلی های جلو را به حالت خمیده در اورده و دراز کشیده بودند و صورت هایشان روبر…
سایه·۲ سال پیشقطارحوالی چهار صبح بودتوی راهرو قطار بودیمما دوتاداشتی از شخصیت مورد علاقتو کتاب کمیکی که ازش منتشر شده بود حرف میزدیذوق توی چشمهایت برق میزدشه…
سایه·۲ سال پیشقهوه ی سرد شده....دوتا تنگ ماهی رو تصور کنیدلبریز از عسلکه داخلشرگه هایی به نازکی تار مواز پوست پرتقال وگرد قهوهغوطه ور هستندحالاداخل هر تنگیک ستاره هم درحا…
سایه·۲ سال پیشگذر زمانه دیگهمیگذردمیرود...رد میشوداین هم میگذردان هم میگذرهاتفاق میفتدحس میشودمیرود تو ی رگهایتخاطره میشودخواب میشودفراموش میشودمیگذردولی خوب نمیشودهرگ…
سایه·۲ سال پیشتابستونساعت حوالی سه بودبه خودم میامباز کنار اب هستیم و لای علفایی ک چند ماهی میشد دست نخورده بودن قایم شده بودیمهمون جای همیشگیهوا تاریکه و دو,سه…
سایه·۲ سال پیشسیگار و توت فرنگیبی ربطه*چشمامو میبندممیبینمش.جلوم نشسته. داره توت فرنگی هارو نشسته میخوره. _به سرنوشت اعتقادی داری؟ +ن نگاهی میکنه ک میفهمم باید بیشتر توضی…
سایه·۲ سال پیشبازگشتهدلم میخواست بغلش کنم. بغضشو میدیدم ولی.....نمیشدعشقش بیمارستان بود. رابطشون خیلی قشنگ بود و من واقعا دلم نمیخواست اتفاقی واسه هیچ کدومشون ب…