ویرگول
ورودثبت نام
الهه دانشمند
الهه دانشمند
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

درد و همه

همه می‌رنجند
همه می‌شکنند
اما این همه درنهایت دو دسته می‌شوند
یکی فریاد میزند دردش را
می‌خراشد گلویش را تا قلبش خط نخورد
گوش دیگران را می‌آزارد تا پرده‌ی گوشش از صدای شکستن قلبش دریده نشود
این افراد حالشان خوب می‌مانند
چون زخم‌های سطحی زود التیام می‌یابند

اما وای از حال گروه دیگر...
تابه حال در یک اتاق فریاد کشیده‌ای
صدا که ازاد می‌شود به دیوار روبرویی می‌خورد بعد به دیوار پشتی و بازم به دیوار روبرویی ...
واین دیوار‌‌ها بایک فریاد هی ضربه میخورند اما دم نمیزنند فقط مانده به شدت فریاد ترک میخورند و درنهایت می‌ریزند
این‌ها گلو را نمی‌خراشند
مستقیم درد قلمبه شده در گلو را قورت می‌دهند
درد می‌رود انگار که از معده راهی به قلب باز کرده‌اند
یک راست وارد قلب می‌شود
این درد یک مهمان نطلبیده برای میزبانش است و میزبان به دنبال راهی کردن آن
در اینجا دیگر فریادی نداریم که دیگری را بشکند تا درد را راهی کند...

چاره‌ای ندارد جز شکستن
راهی ندارد جز اشک؛ اما این هم با شرطی استوار؛
گریه کن یا در درونت و یا جایی که ادمیزادی انجا نباشد

اما قلب که شکست به سان این است که در منزلی بشکند
به نظرتان چه‌ می‌شود
هرکه از راه رسید سرکی درونش میشکند
سیری در ان میکند و خراشی بیشتر ایجاد می‌کند
تنها مانعش وصله زدن این تکه‌هاست

و اما اگر بنی‌بشری را دیدید که رنگ پریده است اما دلیل جسمانی برای ان ندارد
بدانید که درحال وصله زدن پینه‌هایش هست
و تن بیچاره‌اش دیگر رمقی ندارد تا رنگ صورتش را حفظ کند؛ همین که بتواند حین پیدا کردن و چسباندن تکه‌های پخش و پلا شده، دمی را به بازدمی تبدیل کند و پوم قلب را به تاکی تبدیل کند شاهکار کرده‌است.

گروه اول تنها گوشی نیاز دارند تا نابودش کنند و زبانی که به تکرار بگوید حق با توست، این رنجی که تو به دوش کشیده‌ای را در تاریخ بشر کسی نتوانسته حمل کند...
اما به گروه دوم که رسیدید دستانشان را بگیرید چون در تنشان انرژی نمانده برای گرما
شانه‌ای در اختیارشان بگذارید تا تکیه دهند به شما چون دیگر نایی در گردنشان نمانده تا استوار بماند
و آنها را به سکوتی مهمان کنید
سکوتی که فریاد بزند وجودتان را؛ اینکه همیشه همراهشان هستید و تنهایشان نخواهید گذاشت....

همین...

دردفریاددل‌شکستهبغض
با نوشتن ارام میگیرم،با نوشتن هیجان زده میشوم،با نوشتن میخندم و گریه میکنم...قلم و کاغذ شده رفیق بامرام این روزهای من
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید