هنوز بعضی وقت ها به امیلیا ارهارت فکر میکنم.
توی کتم نمیرود که این زن همینجور غیب شده و تا الان هیچ اثری از او نیست.
اول از همه امیلیا ارهارت یک خلبان، نویسنده و فعال حقوق زنان آمریکایی بود.
شهرت بیشتر امیلیا به خاطر خلبانی و جسارت او بود. در زمانه ای که خلبانی یک شغل مردانه به حساب میآمد او اولین زنی بود که به تنهایی از اقیانوس اطلس پرواز کرد. او رکورد های زیادی برای پرواز های طولانی مدتی که داشت ثبت کرد.
امیلیا درنهایت در سال 1937 در آخرین پرواز خودش که قصد داشت دور کره زمین با هواپیما دور بزند ناپدید شد و تا همین امروز هیچ اثری از اون یا هواپیمایش پیدا نشده و هنوز یکی از مرموز ترین پرونده های تاریخ است.
امیلیا خودش از خطرات این سفر کاملا آگاه بود و میدانست که ممکنه است دیگه برگشتی درکار نباشه اما انجامش داد و خب من به او حسودی ام میشود.
به زن هایی مثل امیلیا ارهارت، ماری کوری و ...
که برای کارشان یا بهتر بگویم عشق واقعی زندگیشان تا آخرین لحظه جنگیدند.
به این فکر میکنم برای من چه چیزی مثل پرواز برای امیلیا یا شیمی و اتم ها برای ماریکوری وجود دارد که من حاضر باشم تا ته خط به خاطرش بروم و حتی جانم را برایش بدهم.
من هم باید شوق تپنده خودم پرواز خودم
شیمی خودم را پیدا کنم.
شاید خوشبختی واقعی همین باشد.
شاید هم خوشبختی یک توهم باشد.
همین.