چشم های بی انگیزه
پنجم ماه آخرین فصل خواستنی سال است، روز ها به سرعت می گذرند، امروز باید ارزیابی نمایشگاه دیگری را انجام دهم، این نمایشگاه برایم مهم تر است زیرا این صنعت در حوزه مرتبط به رشته خودم فعال است، در ذهنم حال و هوای نمایشگاه را تصور می کنم، ماشین های باتری که بازدیدکنندگان را جا به جا می کنند و صدای آشنای خانمی که خدمات و مکان برند ها را از پشت بلندگو فریاد می زند، آب پاش چمن ها که تکان تکان خوران بوی چمن ها را در هوا پخش می کنند و کافه ای که همیشه شلوغ است، شاید نماینگر هرم مازلوست، رفع نیازهای فیزیولوژیک در اولویت اند.
در این میان ساعت را نگاه می کنم دیگر وقت از جا برخاستن و آماده شدن است، همیشه برای نمایشگاه لباسی را انتخاب می کنم که در عین راحتی مناسب و برازنده باشد. وارد گیت ورودی می شوم، خانم پشت کانتر فرمی را برایم تکمیل می کندکه نیاز به اطلاعات پایه ای مثل راه ارتباطی، رشته تحصیلی و... دارد با توجه به اینکه در نمایشگاه های دیگر این مورد را تجربه نکرده بودم دلیل را جویا می شوم و او می گوید برای تحلیل آمار بازدیدکنندگان است، با وجو اینکه کمی وقت گیر است اما شاید بتواند به برای برگزاری های بعدی کمک کننده باشد.
وقتی وارد فضای اصلی شدم انتظاری چنین سکوتی را نداشتم شایدم هم دلیلیش زود رسیدن بود، اما به طور کل سالن های کمتری به نسبت نمایشگاه نفت تکمیل شده بودند. ظاهر غرفه ها چنگی به دل نمی زدند و خیلی انگشت شمار بودند شرکت هایی که تمام هارمونی بصری را رعایت کرده بودند و دوست داشتی کمی در مقابل آنها مکث کرده و با دقت وراندازشان کنید. نکته ای که در مجموع با بازدید از سالن ها به آن رسیدم در برخی موارد به کارگیری مواد نامرغوب، طراحی نامناسب و انتخاب رنگ اشتباه بر اساس فضا و نوع محصول و یا خدمت بود. شرکت هایی که فضای بسیار بزرگ و بعضا چهار وجهی را انتخاب کرده بودند اما با طراحی های بد و یا بدون اینکه طراحی وجو داشته باشند تمام محصولات را در غرفه جا داده بودند، این مورد را در خصوص شرکت های تولید کننده محصولاتی از جمله تخت های بیمارستانی، ترولی، اتوکلاوهای بزرگ بیشتر دیدم اما از آن بدتر و چیزی که بیشتر باعث تعجب من شد شرکتی به نام در حوزه تجهیزات پزشکی بود که در یک غرفه بزرگ بدون طراحی و انتخاب رنگ اشتباه تمام محصولات خود را در بخش های متفاوت غرفه جا داده بود و به سبب پلاستیکی و رنگی بودن آنها بیشتر حس اسباب بازی فروشی را به شما القاء می کرد.
وقتی این موارد را می دیدم اولین سوالی که ذهنم را درگیر می کرد این بود که آیا این سازمان ها با علت اصلی شرکت در نمایشگاه آشنا هستند و یا اینکه ذهنیتی دیگر در خصوص حضور خوددارند. فکر می کنم پاسخ گزینه دوم باشد، نمایشگاه در اصل فضایی است که در وهله اول شما می توانید با مشتریان جدید خود ارتباط برقرار کنید و با گوش سپردن به نظر ها، علایق و اتقادهایشان به شناختی بهتر از آنها دست یابید که قطعا برای تعیین استراتژی های آینده شرکتتان موثر واقع می شود. در هر بار برگزاری هزاران نفر از نمایشگاه دیدن می کنند و هیچ گردهمایی به اندازه آن نمی تواند فرصت مناسبی برای ارتباط و شناخت ایجاد نماید.
درست است که در چنین فضاهایی می توانید محصولات خود را در معرض دید و دسترس افراد قرار دهید. لمس کردن، کار کردن و در برخی موارد چشیدن طعم خوراکی ها می تواند باعث ارتباط گیری بهتر مخاطبین با محصولات شما شود، اما به خاطر داشته باشید این فرصت به شما داده شده تا بتوانید در درجه اول خود را بهتر معرفی نمایید حواستان باشد تمام فضای غرفه خود را به فروشگاه تبدیل نکنید!
شاید اگر بخواهم از سایر مزایای شرکت در نمایشگاه صحبت کنم به مواردی از قبیل ارتباطات، آشنایی با پتانسیل های جدید بازار،
ثبت برندمان در ذهن مخاطبین، فروش و عقد قراردادهای بزرگ، دیدار با مدیران کسب وکارها، بهره مندی از کلاس های آموزشی و... بتوان اشاره کرد، اما در انتها تنها موردی که باعث ثبت، نام شما در ذهن مخاطب در نمایشگاه می شود نحوه برخورد افراد حاضر در غرفه ها و توانایی آنها در اتباط گیری می باشد و این امر در انتها منتج به مواردی از جمله فروش و عقد قرار داد می شود، شاید هنوز مدیران از اهمیت این موضوع اطلاع پیدا نکرده اند که شاهد برخوردهای بسیار نامناسب هستیم.
در میان سالن ها وارد سالنی شدم که غرفه ای دقیقا مقابل درب ورود و در معرض دید کامل قرار داشت، خوش رنگ و لعاب و جذاب بود به سمت کانتر رفتم اما کسی برای پاسخ گویی نیامد، این برخورد در این صنعت بسیار شایع بود و از دید من شاید یکی از علت های آن عدم اهمیت شرکت برای نیروهایش بود، پس از چند لحظه فردی که مشخص بود سمت بالایی در سازمان دارد از جایش بلند شد و به خانمی اشاره کرد که به من رسیدگی کند اما او زمانی که داشتم خودم را معرفی می کردم با برخوردی زشت کارت را گرفت و بدون توجه به ادامه صحبت هایم مجدد به میز گردی که داشتند برگشت، این تصویر در ذهن من هک شد. شما همینقدر راحت می توانید برند خود را مخدوش کنید!
به طور کلی بیشتر افراد حاضر در غرفه ها حوصله صحبت کردن و گوش دادن به شما را نداشتند و این می تواند نشان دهنده شرکت هایی مملوء از نیروهای ناراضی می باشد، اکثرا فقط پاسخ کسانی را می دادند که شاید مشتری بود، نگاهی که این صنف نسبت به برندسازی و تبلیغات موثر داشتند حاکی از عدم اطمینان آنها از نتیجه گیری و به طور عمده اطلاعات کم در این خصوص بود، گاهی این کار را برای مخاطبین خود پول هدر دادن می دانستند مثل آقایی که اعتقاد داشت مخاطبینش یک مشت دکتر امل هستند که چیزی از برند نمی فهمند. و یا بیشتر آنها معتقد بودند گه تبلیغات انجام داده اند و نتایج مطلوب خود را نیز بدست آورده و همه چیز گل و بلبل است!
اما واقعا چه چیزی باعث این جو سرد و بی میل برای ارتقاء و پاسخ های سربالا شده بود، به نظر م این سازمان ها در درجه اول در بخش فروش و بازاریابی خود مشکل دارند و در برخی ازآنها شاید نتیجه اعتمادی که به شرکت تبلیغاتی داشتند را نگرفته اند اما اصل قضیه از نظر من شاید نقدینگی پایین آنها باشد.