چون که نزدیکم.
به پایان نزدیکم.
چون که به نیستی، به هیچ نزدیکم.
و در دلِ فعلهایی که همگی با "ن" آغاز میشوند، غرق در بیمعنایی، به معنا نزدیکم!
در حین دور بودن، نزدیکم.
به حرارتِ آتش نزدیکم.
در سرما در گرما، به زمستان نزدیکم.
در میانهی روز، در نیمهشب، به ماه نزدیکم.
همیشه نزدیکم.
بسیار نزدیک.
در اوجِ ازدحام، به تنهایی نزدیکم.
در دلِ آسمانها، به عمقِ دریا نزدیکم.
در کویرِ لوتِ دنیا، به جنگلِ سرسبزِ وجود نزدیکم.
بسیار دورتر از او، به لبخندش؛
و در عمقِ چشمانش، به معجزه نزدیکم.
شین.