منم وُ تویی وُ این هیچستان.
بالا وُ پایین وُ این کوهستان.
منم و تویی و این هوای سرد.
منم و تویی و باد و برف.
منم و بهانهی واهیِ زیستن.
منم وُ دریایی از هیچیستن!
تویی وُ
نه!
تویی نیست.
حتی هیچستان وُ کوهستان وُ باد وُ برف وُ بوران هم نیست.
هر چه هست منم.
فقط من.
که در حوالیِ کوچههای خیال،
در کنجِ خانهی متروکهی خود،
نشستهام به پنجره نگاه میکنم.
دریچه آه میکِشد.
فقط منمُ این دیوارهای نزدیک.
منمُ این بی دَری، که در به در، در پیِ ازدحامِ کوچهی خوشبخت، هزارانبار، هزاران بار، گشتیم و نبود.
در اینجا حتی من هم نیست.
نه منی هست،
نه تویی هست،
نه زیستن هست.
نه آمدنی هست،
نه رفتنی.
هر چه هست،
هیچیستن و هیچیستن...
#شین