سلام
یادتونه بچگیا چقدر داستان های بچگی رومون اثر داشتن و با زندیگمون عجین شده بودن؟ اگر در برابر حموم رفتن مقاومت میکردیم با جمله ی : میخوای مثل حسنی باشی! از سمت مادرمون مواجه میشدیم و چند دقیقه بعد تو حموم بودیم.
وقتی قرار بود تو خونه تنها باشیم بهمون یادآوری میکردن که بخاطر گول خوردن شنگول و منگول و حبه ی انگور چه بلایی سرشون اومد. ما خیلی نسبت به قصه های کودکی تاثیر پذیر بودیم و ذهن آماده ای برای تربیت پذیری داشتیم.
حالا تصور کنید قصه ای داشتیم درباره اینکه خودمون باشیم، خودمون رو با دیگران مقایسه نکنیم و استعداد شخصی خودمون رو کشف کنیم!!! اونوقت آیندمون دگرگون میشد. درسته که اکثر پدر ها و مادر های نسل ما حتی موقع انتخاب رشته مدرسه بهمون اجازه ندادن راه خودمون رو بریم اما خودمون هم مقاومتی نمیکردیم چون آموزش ندیده بودیم.
برای دخترم قصه ی الاغی که میخواست آواز بخونه از سایت وولک رو گذاشتم و به فکر فرو رفتم!!! خوشحالم که بچم در قالب داستان یاد بگیره راه منحصر به فرد خودش رو برای موفقیت پیدا کنه. بدونه که لازم نیست برای موفق بودن راه های از پیش تعیین شده رو بره.
قصه ای که گفتم و کلی قصه کودکانه صوتی آموزنده دیگه با صدای خاله صدف رو میتونید از سایت وولک برای بچه ها بذارید.