معمولا مراجعه به دوستان سالبالایی حتی اگر برای پرسیدن یک سوال هم باشد به نصیحتهای پدرانهشان ختم میشود؛ و در صدر همه نصیحتها این جمله معروف که «سعی کن ترم یک عاشق نشوی» می درخشد.
اما مگر میشود عاشق نبود؛ مگر میشود عاشق نشد و روزها و ماهها را در خوابگاه گذراند. مگر میشود عاشق نبود و ساعتها پای درسهای پرحلاوت آناتومی و کذا نشست و دوام آورد.
شاید ان سالبالایی کلافه از هجوم اصطلاحات و ابتکارات اساتید، حوصله شرح ماجرا نداشته است؛ اما خب بالاخره تکلیف چیست؟
یکی از دانشجویان دانشگاهی در آمریکا که در حوزه خلبانی و هوانوردی است، ماجرایی از هماتاقی ایرانی خود تعریف میکرد؛ گویا در خوابگاههای آن ور آب نیز جوانان تفریحات ناسالمی داشتند که به مذاق ایرانی جماعت خوش نمیآمد؛ این دانشجوی عاشق نیز جهت فرار از این مخمصه از خوابگاه بیرون میزد و مشغول دویدن میشد.
شاید اگر عباس بابایی زنده بود و درباره رمز وفقیت و جاودانگی نامش در تاریخ ایران سوال میکردیم، او هم میگفت از ترم یک عاشق شدهام!
پس بهتر است این نصیحت خردمندانه را اینطور بازگو کنیم که «ترم یک عاشق شو، عاشق معشوقی که ارزشش را داشته باشد».
اینگونه که عاشق بشوی میتوانی دست از دلبستگیهایت بشویی؛ دیگر برایت فرقی نکند در کنار خانوادهای یا در فراق. مثل مصطفی که برایش فرقی نمیکرد آمریکا باشد یا ایران، برکلی درس بخواند یا همبازی کودکان فقیر لبنانی باشد.
حتما ماجرای نمره 21 دکتر چمران را شنیدهای که چگونه اساتید خود را وادار به تحسین میکرد.
اگر عاشق باشی، حتی اگر مثل دیالمه ستارهدار شوی و کمیته انضباطی دانشگاه امتیاز تحصیل در رشته پزشکی را از تو بگیرد هم راهت را کج نمیکنی.
خلاصه همین ترم یک عاشق شوید، عشقی که ارزشش را داشته باشد...
خدایا هر چه را دوست داشتم از من گرفتی؛ به هر چه دل بستم، دلم را شکستی؛ به هر چه عشق ورزیدم، آن را زائل کردی؛ هر کجا دلم آرامش یافت، تو مضطرب و مشوش کردی... تا به چیزی دل نبندم، و کسی را جای تو نپرستم، و در جایی استقرار نیابم، و به جای تو محبوبی و معشوقی نگیرم، و جز تو به کسی دیگر و جایی دیگر و نقطهای دیگر آرامش نیابم، و فقط تو را بخوانم و تو را بخواهم و تو را پرستش کنم و تو را بجویم...
-مناجات شهید چمران