محمد علی، بوکسور شگفت انگیزی که در 3 ژوئن در 74 سالگی در آریزونا درگذشت، مردی بود که به زیبایی شناسی اهمیت می داد. او که یک ورزشکار با فضل بود، زیبایی را در جنگیدن، زیبایی را در پیروزی، زیبایی را در سیاست طرفدار سیاه پوستان و زیبایی را در مردم خود یافت. در طول زندگی علی، او القاب بسیاری را یدک می کشید - پسر، پدر، خائن، برادر، فعال، دشمن، وحشی، سیاهپوست، دلسوز، خودخواه - هر چند هیچ کدام بزرگتر از قهرمان نبود.
نقشه راه وجود او توسط قلهها و درهها تعریف میشد، چیزی که شبیه به بحث و جدل تقریباً دائمی بود، و درخشش شیرین و عسلی در داخل رینگ. در زمستان 1942، حدود 80 سال پس از آزاد شدن بردگان از جنوب کنفدراسیون، او با نام کاسیوس کلی در لوئیزویل، کنتاکی به دنیا آمد. او بعداً پس از دوستی با مالکوم ایکس و پیوستن به ملت اسلام، نام محمد علی را به خود گرفت - کسی که شایسته ستایش است. علی که سه بار قهرمان سنگین وزن جهان شد، در دهه های 60 و 70 برای مردان کارگر، سیاست ضد جنگ و اعتقادات مذهبی خود به نماد غرور سیاه پوست تبدیل شد. او یک جنگنده آمریکایی منحصر به فرد بود، سمفونی از شوخ طبعی و ضربات ویرانگر.
تماشای پا به پای علی در برابر رقبای خود مانند تماشای آتش بود: شعله ای از مهارت ناب، سخت کوشی، آهنگین و هوش که مخالفانی مانند جو فریزر، باب فاستر و جورج فورمن را مجبور به تسلیم کرد. خارج از رینگ، او منتقد بی امان دولت ایالات متحده بود که معمولاً رفاه سیاه پوستان آمریکایی را رد می کرد. برابری در روزهای اولیه او به عنوان یک مبارز برای سیاهپوستان یک فانتزی باقی ماند. قانون حق رای تا سال 1965 تصویب نشد، سالی که علی از عنوان خود در برابر سانی لیستون در یک مسابقه برگشت که کمتر از دو دقیقه طول کشید، دفاع کرد. چه از طریق زیر سوال بردن پارامترهای سفیدی و چه با گفتن ساده "من مرد بدی هستم" او شما را جرأت کرد که او را باور کنید، دوستش داشته باشید، او را بپرستید. حتی در شکستی که آنقدر کم رسید که به آن عادت نکرد، علی بی نظیر بود. او یک تعجب بود. تقبیح تمام آن رفاه سیاه زنجیر شده. به قول الکس هیلی نویسنده، او «جنجالبرانگیزترین هدف ورزشی» بود. علی بدون تعظیم بود - علی در همه حال تعظیم نشده بود.
فلوید پترسون در مصاحبه ای در سال 1966 درباره The Champ گفت: «متاسفانه این که او یک مبارز خوب است کافی نیست. "مردم خواستار این هستند که قهرمانان آن نیز محبوب باشند، و گاهی اوقات محبوبیت با نگه داشتن دهان شما به دست می آید، اما Clay اینگونه نیست." فقط چند ماه بعد، در آوریل 1967، علی از اعزام به ارتش سرباز زد. من به کسی کمک نمیکنم که چیزی را که سیاهپوستان من ندارند، بدست آورد. اگر قرار است بمیرم، اکنون میمیرم - همینجا که با شما میجنگم.» «تو دشمن من. دشمن من مردم سفیدپوست هستند، نه ویت کنگ ها... شما مخالف من وقتی من آزادی می خواهم. تو مخالف من زمانی که من عدالت می خواهم. تو مخالف من وقتی من خواهان برابری هستم.»
حتی در شکستی که آنقدر کم رسید که به آن عادت نکرد، علی بی نظیر بود. او یک تعجب بود. تقبیح تمام آن رفاه سیاه زنجیر شده.
محمد علی در حرکت نابغه بود. یک شورش زیبا و خارق العاده از یک مرد. در نظر گرفتن وسعت او به معنای اندیشیدن به زیبایی است، و برای او زیبایی سیاه - اعتقاد به آن، کشف آن، عشق به آن، با تمام شکوه و عظمتش علیرغم آنچه دنیا گفته است - کار زندگی او، خون او را تشکیل می داد. و عرق. "من آنقدر زیبا هستم که به سختی نمی توانم خودم را نگاه کنم!" علی که در آن زمان فقط یک شومن در حال ظهور بود، در فوریه 1964، قبل از اولین مسابقه قهرمانی، به لیستون گفت. این یک شعار و یک روش زندگی بود. در هر لحظه ثبت شده، در هر مسابقه ثبت شده، علی برای دیده شدن زیبایی مردم سیاه می جنگید. او میخواست که دنیا از ریتمهای گفتار و ضربات ما قدردانی کند، شادی و چهرههای خندان ما را در پی پیروزی ببیند. می خواست دنیا هم دردهای ما را حس کند. من مردمم را دوست دارم... آنها در حال گرفتن جهنم هستند. آنها گرسنه هستند... آنها فقط برای عدالت طلبی کتک می خورند، تیراندازی می کنند، کشته می شوند.» او در سال 1968 به Esquire گفت
نمیخواهم علی را از سیاهیاش، واقعیتی که با غرور و گاه بسیار دردناک پوشیده بود، بزدایم، بنابراین اعتراف نمیکنم که او از نژاد خود فراتر رفته است، همانطور که دیگران از زمان اعلام خبر مرگش انجام دادهاند. وقتی علی اعتراف کرد: «من بهترینم!» این هم تحریک و هم پیشگویی بود - او در اعماق استخوان های کنتاکی خود هر کلمه را معنی می کرد. علی بهویژه آمریکایی بود، به گونهای که سیاهپوستان اغلب فقط مجاز هستند: در ورزش و سرگرمی دوستش داشتند، اما بیشتر در خلوت مورد تحقیر قرار میگرفتند. او مردی سیاهپوست بود که در پیوند شهرت و نفرت عمومی بود. وجود او در رینگ برای اصلاح مسیر تاریخ آمریکا بود. و از آنجا که او نمیتوانست مستقیماً پیچیدگیهای تاریخ آمریکا را در زندگی روزمره برای مردم عادی سفارش دهد، مجبور شد آنها را در رینگ، تلویزیون، در مصاحبهها و هر جا که میتوانست برای موعظه برپا کند آنها را شکست دهد. دو سال قبل از آخرین مبارزهاش، علی به راجر ایبرت منتقد سینما فاش کرد و گفت: «من در بوکس آنقدر عالی بودهام که مجبور شدند تصویری مانند راکی، تصویری سفید روی پرده، برای مقابله با تصویر من در صحنه بسازند. حلقه. آمریکا باید تصاویر سفید خود را داشته باشد، مهم نیست که آنها را از کجا دریافت می کند. عیسی، زن شگفت انگیز، تارزان و راکی."
یک بار در گفتگو با علی، نیکی جیوانی شعری خواند که در آن گفت: "من فکر می کنم همه ما قادر به زیبایی هستیم، زمانی که تصمیم بگیریم زیبا هستیم." علی از اول می دانست که زیباست.
من در دهه 1990، یک دهه پس از بازی آخر علی، به بلوغ رسیدم، و همه چیزهایی که در مورد او میدانم از طریق کلیپهای یوتیوب، فیلمهای بوکس، مستندها، نمایههای مجلات، و خاطراتی که توسط اعضای خانواده که شاهد حضور او بودند، کشف شده است. به موقع. با این حال، آنچه در تمام آن سخنان باقی ماند، اعتقاد علی به ما بود - به مردم سیاهپوست. مطمئناً، او یک بوکسور در کلاس جهانی و برنده جایزه بود که به نمایندگی از یک معامله بزرگ آمده بود. او برای خیلی ها معنا داشت. اما یقین او به غنا و حقیقت قومش غیر قابل تردید بود. او می خواست دنیا بداند که ما زیبا هستیم. او می خواست ما هم بدانیم که زیبا هستیم.
البته زیبایی همیشه چیزی نبود که به نوادگان بردگان گفته می شد که می توانند باشند. زیبایی تعلق می گیرد؛ این یک ویژگی است که معمولاً به بهترین های ما داده می شود. علی تنها مرد زمان خود نبود که مانند یک نشان، عزت نفس یا عشق به خود داشت. بسیاری از سیاهپوستان در دوران حقوق مدنی سیاهپوشی خود را با صدای بلند و سلطنتی میپوشیدند - استوکلی کارمایکل، جیمز بالدوین، فانی لو همر، و بسیاری دیگر. اما علی با در آغوش کشیدن زیبایی سیاه در فضای عمومی در صحنه ای بسیار عمومی، در برابر میلیون ها نفر، با واقعیت تحقیر نژادی مقابله کرد. من زیبا هستم... دنیا را تکان دادم. من دنیا را تکان دادم. من دنیا را تکان دادم،» او در نور زرد زیر تیرهای سالن همایش میامی در سال 1964 غوطه ور شد.
چهار سال بعد، بیش از یک دهه قبل از بازنشستگی و بیش از 15 سال قبل از تشخیص بیماری پارکینسون - که او آن را بزرگترین مبارزه زندگی خود می نامد - علی حقیقت خود را انتخاب کرد، نه برای آخرین بار، و آن را به صراحت بیان کرد: «اگر مردمم را به راه اشتباه هدایت کنم، میتوانم میلیونها دلار به دست بیاورم که میدانم اشتباه است. پس اکنون باید تصمیم بگیرم. وارد یک میلیارد دلار شوید یا به فقر قدم بگذارید. وارد یک میلیارد دلار شوید و مردم من را محکوم کنید یا به فقر قدم بگذارید و حقیقت را به آنها بیاموزید. لعنت به پول لعنت به قهرمانی سنگین وزن لعنت به سفید پوستان لعنت به همه چی من قبل از اینکه مردمم را بفروشم خواهم مرد.»