
یکی از به یادماندنیترین خاطرات من با ماشین، سفر به شمال با پیکان قدیمی پدر بود. درست یادم میآید که در تابستانی گرم، وقتی هنوز ماشینهای جدید و لوکس به بازار نیامده بودند، پیکان با بوی خاص صندلیها و صدای موتور قدیمیاش تنها وسیلهای بود که برای سفر به شمال انتخاب میکردیم.
سفرهایی که در آن پیکان در دل جادههای پر پیچ و خم شمال کشور ما را همراهی میکرد، نه تنها به دلیل مناظر زیبای شمال، بلکه به خاطر لحظاتی که در کنار خانواده و دوستان میگذراندیم، همیشه در ذهنم باقی ماندهاند. هر بار که صدای شکستن سنگریزهها زیر چرخها و صدای بوقهای پیکان در دل جاده پیچیده میشد، میدانستیم که یک ماجراجویی جدید در پیش داریم.
یادم میآید یک بار در مسیر جاده چالوس، وقتی ماشین به دلیل گرمای بیش از حد موتور، توقف کرد، همه اعضای خانواده کنار جاده ایستاده بودیم و به حال ماشین میخندیدیم. در همین لحظه، یک ماشین دیگر که از کنارمان رد شد، توقف کرد. رانندهاش با لبخند گفت: «شما هم مثل من هر تابستان با این پیکان به شمال میرید!» و شروع کرد به کمک کردن برای حل مشکل. از آن روز به بعد، هر وقت به جاده چالوس میروم، خاطره آن سفر و پیکان قدیمی را در ذهنم مرور میکنم.
این ماشین نه تنها وسیلهای برای جابهجایی بود، بلکه پل ارتباطی بین لحظات پرخاطره زندگی ما شد. در هر سفر، یک فصل جدید از داستانهای زندگیمان به یادگار میماند. و همینطور که در دنده عقب به گذشتهها نگاه میکنم، احساس میکنم که این ماشین، جزئی از زندگی و خاطرات شیرین ماست که هیچ وقت فراموش نمیشود.
#دنده_عقب_با_اتو_ابزار