باران
باران
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

یادداشت ۹ فروردین

بعضی رفتارای عجیب تو خودم کشف میکنم، دلم میخواد درموردش حرف بزنم با یکی.

این شمعیه که از وسط شکسته بود
این شمعیه که از وسط شکسته بود

یکیش امروز اتفاق افتاد، قبل عید یه شمع خریده بودم که موقع ارسال از وسط نصف شده بود، به تولید کننده‌اش نگفتم شکسته، چون مبلغش ناچیز بود و بسته بندیشم سعی کرده بود ایمن باشه، و فکر کردم بگم شکسته، دلسرد میشه(اولای کارش بود).

این شمع به عنوان یه وسیله ایراد دار داشت اذیتم میکرد، بعد از تقریبا یک ماه که امروز باشه با خودم گفتم روشنش کنم تا شکستگی بسوزه و من دیگه شکستگیشو‌ نبینم و هر روز به ایراد دار بودنش فکر نکنم.

روشنش کردم، کارش که سوختن بود رو درست انجام داد، تا دم شکستگی.

شمعی که به گذشته‌اش فکر نکنم هیچ ایرادی توش نمیبینم😄
شمعی که به گذشته‌اش فکر نکنم هیچ ایرادی توش نمیبینم😄


حالا یه شمعی دارم که کارشو درست انجام داده و اگه به گذشته‌اش فکر نکنم، شمع قشنگیه، خوب سوخته و همه چی خوبه.


تجربه زندگیتجربه خریدیادداشت روزانهیادداشتهای روزانه
هر کسی داستانی را زندگی می کند، تجربه های شخصی ما برای دیگران داستان های نخوانده است. من تجربه های کاری و زندگی خودم را می نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید