ویرگول
ورودثبت نام
رستم
رستم
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

من نه اندیشمندم نه نویسنده ولی …

سلام

من نه اندیشمندم نه نویسنده ولی …

وقتی میبینم که آدم هاچطور عقده های خودشون را مانند رها کردن خود در دستشویی روی انسان های دیگر خالی می‌کنند نمی توانم ساکت بمونم و چیزی ننویسم.

وقتی میبینم چه بی رحمانه جامعه افراد رو برده ی خودش کرده است نمیتوانم ساکت بمونم و چیزی ننویسم.

وقتی می بینم آدم ها برده ی عادات و روتین این زندگی بی معنی و بی ارزش می شوند نمیتوانم ساکت بمونم و چیزی ننویسم.

وقتی می بینم فقط ظواهر مهم شده و همه به فکر ظواهر و لذت های لحظه ای شدند و در ماتریکس ظواهر گیر افتاده اند نمیتونم ساکت بمونم و چیزی ننویسم.

وقتی می‌بینم بی هدف و بدون توجه و تفکر به هدف زندگی و این پوچی نیست نما به زندگی خود مانند گوسفند ادامه می دهند و در فکر لحظه و حال هستند نمیتوانم ساکت بمانم و چیزی ننویسم

وقتی می بینم که ارزش هنر را این یگه گوهر تک پر که می‌تواند برای لحظه ای لذتی به وسعت یک عمر به آدمی دهد، نمی دانند نمیتوانم ساکت بمونم و چیزی ننویسم.

وقتی میبینم آدم هایی خود‌بین و خود‌پرست در گنجیه جواهرات هدف های پوچ دست و پا می زنند و فقط به فکر رسیدن به هدف های پوشالی خودشون هستند، نمی‌توانم ساکت بمانم و چیزی ننویسم.

وقتی مبینم که کسی دیگر مفهوم دوستی و از خود‌گذشتگی برای دیگری حتی یک از خود‌گذشتگی کوچک برای ذره ای مهربانی و خوش‌حال نمودن هم نوع خودش نمي‌دانند، نمی‌توانم ساکت بمانم و چیزی ننویسم.

وقتی می‌بینم که این همه وحشی گری بر علیه هم نوع خودمان صورت می‌گرد -منظورم هر نوع وحشی‌گری است از کشتن آدمی بگیر تا رنجاندن کسی بدون دلیل موجه فقط و فقط به دلیل رقابت طلبی و برنده شدن- نمی‌توانم ساکت بمانم و چیزی ننویسم.

وقتی می بینم انقدر احساس کاذب به وجود می آید وقتی موهوم عشق را می‌بینم که واقعا با چاشنی تلقین بعضی ها را پر وار کرده است و آن را جدی گرفته اند نمیتوانم ساکت بمانم و چیزی ننویسم.

دل نوشته
سلام من علیرضا با نام هنری رستم هستم نوازنده ی سه تار و دوست‌دار ادبیات هستم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید