...
...
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

یه دیدار...

از تایتل های ... دار هم خوشم میاد...

ذهنم درگیر بود گفتم یکم بنویسم

در مورد غلط های املایی و رعایت نکردن قواعد زبانی هم به بزرگی خودتون ببخشید

بعد مهمونی خونۀ "عمه ام" رفتیم یه سر به مامانبزرگم بزنیم وبرگردیم

در حدی "یه سر" که بابام و اتنا و علیرضا تو ماشین موندن و من و مامانم(در حالی که داشت منو از تبلت می کند) رفتیم بالا

خب مامانبزرگم که نبود ولی خواهرم بود رفتم تو و دیدم داره پیراشکی درست میکنه

پیراشکی گوشت توی سینی فر حقیقتا خوشحال شدم انگار دوباره زنده شده بود

ولی نگران بود

مامان زودتر اومده بود تو رفتم بغل دستش وایسادم سوالای مسخرۀ "حدیثی" پرسیدم که گفت«با عمو محمد حرف زدی؟»

گفتم «نه چطور؟»

بعد شروع شد

کلی اروم اروم برام توضیح داد که نمیتونم بیام طرق و دلایل مسخره روی هم چید

این که من خودم دوست ندارم برم طرق

اینکه اگه برم شمال خیلی بهم خوش میگذره

اینکه اصلا قراره با یه پراید برن و من جا نمیشم

و کلللییییی حرف دیگه

ولی من فهمیدم

که اون فهمیده

که من نگرانشم و فقط نمیخوام تنهایی شکنجه بشه

میخوام منم باهاش شکنجه بشم

نمیخوام الان که میتونم ولش کنم

میخوام کنارش باشم

چمیدونم کمکش کنم

ولی اون بشدت مخالف بود

به هر دری میزد که بگه «نه!»

که بگه «من تنهایی شکنجه شدن رو ترجیح میدم... تو نباید بیای...تو اذیت میشی»

و این برام دردناک بود

وسطاش مامانمم اومد و حرف زد

تلاششو کرد بحثو بپیچونه

ولی بغض من انگار از به خونۀ قدیمیه همیشگیش برگشتن راضی بود

دوست نداشت جایی بره

هعی

انتظار ندارم درک کنید...

من هیچ توضیح دقیقی در مورد موقعیت ندادم

فقط ناراحت بودم

شایدم عصبانی

بیشتر عصبانی

امروز فکر کنم دو سه تا پست نوشتم

مشخصه حوصلم پوکیده نه؟


ولی من قلب ابیو میدوست

بامداد جمعه تون بخیر

میخوام مث صگ بیدار بمونم

قراره خیلییی حال بده

شاید تا طلوع افتاب بیدار موندم

هی هی

معرفی "یه چیزی"

نمیدونم فیلم Wonder رو دیدین یا نه

ولی خیلی جذابه

من امشب برای بار دوم دیدمش بازم برام جذاب بود

احساس می کنم حرف های زیادی برای گفتن داره...

quot quotشکنجهتنهایی
بیاین بیشتر از دو کلمه استفاده کنیم و غرورمونو زیر پاهامون له کنیم «دوست دارم» =)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید