قد و قامت صبرم کوتاه شده!
انگار که تمام تنم به تار و پودی بند باشد.
تا رهایی فاصله ای ندارم و در همان فاصله ی نداشته، اسیر و محبوسم.
دیگر فهمیده ام که تفاوت نمی کند، میان یک قفس زندگی کنی یا تمام عمرت،بنشینی به انتظار.
به انتظار یک خبر!
یک نوید تازه!
و یک اتفاق نو!
آنقدر نو، که طراوت ببخشد به تمام روحت.
آنقدر نو، که از بوی نویی اش سر ذوق بیایی و انرژی بگیری.
خالقم! در میان این همه صبوری و قد خمیدگی،
تنها دل خوشی ام همان آیه ای است که این روزها پناهم شده :
"وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ(١۴۶) "
"و خداوند صابران را دوست دارد"
صبر را به من عطا کن، چرا که صبوران را دوست داری!