| پیچـک |·۶ ماه پیش[ ارغوان ]ارغوان! کاش قلم دست بگیری و به یاد ایوم قدیم بوم نقاشی رو رنگ بزنی؛ بلکم یه چیکه از رنگ روغنِ ارغوانیِ درخت کنج حیاط، بپاچه رو دامنم. شاید…
| پیچـک |·۱ سال پیش[دستم را می گیری؟! ]هیچ عکسی جایگزین قاب پیش رویم نمی شود، محض راحت کردن تصور برای شماست!در انتظار آمدن دکتر عزیزم، در حیاط بیمارستان نشسته ام. همانطور که صفحا…
| پیچـک |درفلسطین·۱ سال پیش[چشم بگشا و لحظه ای، ببین!]خیره به تصاویر روبه رویم با خود زمزمه می کنم:چطور انقدر راحت سر روی بالشت می گذارید؟! صدای داد و فریاد زنان و کودکان در گوشتان نمی پیچد؟!آ…
| پیچـک |·۱ سال پیش[ ارغوان ]ارغوانم!چندیست که از آشفتگی خیال و درهم بودن احوال، سراغت را نگرفته ام. سراغ نگرفتن را پای دلتنگ نشدن نگذار! جانِ من به اذن خدا و روح من، ب…
| پیچـک |·۱ سال پیش[ قامتِ صبر ]قد و قامت صبرم کوتاه شده! انگار که تمام تنم به تار و پودی بند باشد. تا رهایی فاصله ای ندارم و در همان فاصله ی نداشته، اسیر و محبوسم.دیگر فه…
| پیچـک |·۱ سال پیش[از دل برود هر آنکه از دیده برفت...]شاید در نگاهِ اول حصاری میان خود و شاعر این مصرع بسازیم و محکم و قاطع بگوییم که اشتباه می کند و ما سالهاست، از دیده رفتگانی داریم که از دل…
| پیچـک |·۱ سال پیش[عروسک کوکی ]از حال و روز این روز ها شِکوه ای نیست ولی این خستگیِ مفرط، سانِ خستگی های کودکی ست. با این تفاوت که در امتداد خستگی های کودکی، مادر ما را ر…
| پیچـک |·۱ سال پیش[ هیاهویِ افکار ]دستی به چشمانم می کشم و با هول و ولا به دنبال تلفن همراهم می گردم. به خیال اینکه دیر کرده و جا مانده ام؛ کلافه به صفحه ی گوشی نگاه می انداز…
| پیچـک |·۱ سال پیش[جای خالی ات...]با سرعت از کلاس خارج می شوم و به مقصد ناکجا آباد پا تند می کنم.به یکباره می ایستم! دیگر رمقی در جان و تنم باقی نمانده. رنگ از رخم پریده و م…
| پیچـک |·۱ سال پیش[ کسی چه می داند؟! ]دلم تنگ می شود! به هنگام رفتن؛ به هنگام هجرت؛ دلم تنگ می شود؛ به همان اندازه که برای کودکی ام تنگ است. جانِ من، مبادا خیال کنی راضی ام به ا…