ویرگول
ورودثبت نام
محمد جواد علیپور
محمد جواد علیپور
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

من گوشت نمی خورم!


بچه های دوره و زمانه ی امروز اداهای خاصی دارند و پدر و مادرها هم کاملا مطیع آنها هستند، من گوشت نمی خورم!! من آلو دوست ندارم!! من موز نمی خورم!!.اما قدیم اینجور نبود به یاد دارم در ایام محرم که در مسجد روستا مراسم عزاداری بود ما هم هر سال برای عزاداری به روستای "پرک" می رفتیم اهالی بین خودشان می گفتند پرک اما کم کم این اسم تغییر کرده بود و به خاطر ساداتی که در روستا بودند می گفتند فدک و امروز هم دیگر همین اسم جا افتاده. از ماجرا دور نشوم دهه ی محرم و حتی چند روز پس از آن در این روستا موقوفه هایی دارد که به این خاطر هر روز در مسجد ناهار برقرار است. سرسفره که می نشستیم میل و اشتیاق بچه های روستا و حتی بزرگترها باعث می شد من هم که از شهر به آنجا رفته بودم با این جو همراه شوم و دیگر اداهای خاص شهری ام رنگ می باخت و در آن فضا چون نازکش هم نداشتم در کنار بچه های روستا غذایی که در خانه برایش ناز می کردم و پدر و مادر بیچاره را عاصی می کردم با اشتها می خوردم و ممکن بود حتی گاهی برایش با بچه ها دعوایم بشود. آخر برای هر دو نفر یک کاسه آب گوشت می گذاشتند و هر که گوشت بیشتری در کاسه اش نصیبش می شد این پیروزی را با نگاهی تحقیر آمیز نسبت به بقیه جشن می گرفت و همین گاهی باعث دعواهای کودکانه میشد.

در آن روستا حمامی بود که خیلی وقتها خراب بود یا سوخت نداشت و ما بچه ها هم که خیلی دل خوشی از حمام رفتن نداشتیم از این بابت خوشحال بودیم چون همیشه بعد از حمام سرخ می شدیم و بابا کیسه مان می کشید و به جیغ دادمان توجهی نمی کرد میگفت باید تمیز باشید اما در فدک دیگر مجبور نبودیم زیاد حمام برویم چون یکی دو هفته بیشتر آنجا نمی ماندیم. یک لحظه آرام و قرار نداشتیم.... ادامه دارد


پدر و مادرگوشتگوشت نمی‌خورم
علاقمندم به خواندن و نوشتن و روانکاوی و مشاوره و همچنین رسانه و سالهاست سرم توی کتاب و درس و مشق و این حرفهاست درست یا غلطش را نمیدانم به هر جهت زیسته ایم و در امتداد این راهیم....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید