باید از زن مینوشتم و این، یک اجبار بود؛ نه یک ترجیح یا سرگرمی. من باید از زنان ایران مینوشتم.
زنانی که رنگ پوستشان نه سفید، نه سیاه، بنفشِ کبود بود. زنانی که زندانیِ خانهشان بودند. زنانی که هرگز به قربانگاه نرفتند اما شب و روز به قتل رسیدند.
تینار داستان توست. داستان مادرت، یا حداقل مادربزرگت... مرا بخوان! اما اینبار با پایانی متفاوت.
داستانی عاشقانه از قلب ایران، برای زنان ایران.
برای مطالعه این رمان، در تلگرام سرچ کنید: رمان تینار
و وارد کانال رمان شوید
خلاصه رمان تینار: داستان ناهید را شنیدهاید. زنی که گردن و دستهایش، همیشهی خدا کبود بود. همهی ما داستان ناهید را شنیدهایم. ناهیدی که مادر بود و محکوم به ماندن... صبر کن! این جملهی آخر را چه کسی نوشته؟! هیچ ناهیدی محکوم به سوختن نیست.
برای دریافت رمان تینار در تلگرام به کانال زیر مراجعه کنید:
hany_pary