قسمت آخر
خوب اول یک تشکر کنم از همه عزیزانی که وقت گذاشتن وداستان منو خوندن و منو تشویق کردن برای ادامه این داستان انشاله با حمایت شما من بتونم کتابی که دارم مینویسم چاپ کنم حتما اسم کتاب خدمتون اعلام میکنم .😍
خوب من بعد از 18 سال هنوز اون ترس رویارویی با سعید دارم یادم اون سال های اولی از ترس سعید یواشکی میرفتم شهرستانمون برای دیدن اقوام یه باره که رفته بودم یادمه یکی از آشناهای که منو میشناخت بی مقدم ازم پرسید تو بالاخره چیکار کردی تونستی از سعید طلاق بگیری من همین طور که سر تکون میدادم گفتم !!!
نه
اون ادامه داد: بیچاره اون بی شرفت رفت بدون اجازه تو با کلی دروغ زن گرفته و الان دوتا پسر داره بعد تو اینجا میخوای تو شهر مادریت و پدریت بیای باید کلی بترسی تازه آخرشم باید یواشکی و با کلی ترس بیای.
من هیچی نداشتم بگم خوب معلومه حرف حق جواب نداره فقط داشتم اون لحظه به این فکر میگردم سعید الان چطوری داره برای اون دوتا پسرش پدری میکنه اگه اون اخلاق مریضش و غیرت الکیشو میزاشت کنار و من کیسه بکس خودش نمیکردمنم الان احتمالا بچه داشتم شاید این حسرت مادر شدن به دلم بمونه با این ترسی که برای من جا گذاشته نمیدونم چرا بعضی از مردها فکر میکنن حتما باید زن خودشون کتک بزنن این نشونه برتری اونهاست .
با نهایت احترام خدمت بعضی از مردهای سرزمین خودم که خیلی خوب هستن و این بیشعورها باعث میشن که نام مردهای نیکو از بین بره .
نمیدونم من چه اخلاقی یا برخوردی تو اون دوران داشتم که این اجازه دادم بهش دست رو من بلند کنه شاید اگه حمایت یک پدر رو داشتم یا برادر این اتفاق نمیفتاد .البته که مادرم برای من هر دو اینا بود ولی خوب حس تکیه دادن به یه مرد همیشه تو زندگی من خالی بود شاید یکی از دلایل این موضوع همینه منم که اون موقع سن زیادی نداشتم 17 سال آخه چه میفهمه از شوهر داری .
بگذریم وقتی این تصورات گذاشتم کنار دعا کردم پسر های سعید حداقل مثل پدرشون نباشن .با توجه به گذشته این 18 سالی که از جدای و فرار من میگذره بازم طبق معمول یواشکی رفتیم خونه اقوام اون یکی از دوستای خانوادگی منو تشویق کرد و یه جورای به من اطمینان داد که برای من خطری پیش نمیاد منو معرفی کرد به یه وکیل که از دوستان خودش بود ظاهرا تو چندتاپرونده تونسته بود کمک این آشنایی ما بکنه .
ترتیب یه قرار ملاقات گذشتم وقتی من داشتم کل داستان زندگیم تعریف کردم تغییرات تو چهرش وکیل کاملا مشخص میشد حالا خوب وکیله هم خودش مرده شاید این حجم از نامردی تو هم جنس خودش ندید بود شایدم دیده بود و این مدلشو نشنیده بود .
بعد از پایان حرف های که گفتم قرار شد به من کمک کنه نمیدونم دلش سوخت یا به خاطره دستمزد بود یا هرچی ولی همین که قبول کرده بود برای من کلی بود و بهم گفت طی چندجلسه که روال هست طلاق میگیرم .
منم که انگار منتظر بودم یه نفر منو از زندان این قفس رها کنه مثل زندانی که منتظر زندانبانش منم اون طوری بودم من اون روز با کلی خوشحالی و اعتماد به نفس از دفترش اومدم بیرون در پوست خودم نمیگنجیدم مثل پرنده ی که مدتهای طولانی تو قفس بوده الان داره بالاشو تکون میده لعنتی چه حس خوبی این حال .انقدری خوشحال بودم که نفهمیدم اون مسافت چطوری طی کردم .
بعد از گذشته چند جلسه دادرسی بالاخره رای قطعی دادگاه داد شدمبنی بر این که طلاق داده بشه .
یه تاریخ هم مشخص شد که صیغه طلاق خونده بشه قبل از اینکه رای دادگاه وکیلم بهم بگه سعید برای اینکه از حق قانونی خودم دریافت نکنم منظورم همون مهریه هست چون نفقه من برای طلاق بخشیدم ولی از مهریه نه دادگاه گذشت نه من چون این موضوع برای 18 سال بود و منم که مهریه کمی داشتم دادگاه مجاب کرد که حتما باید پرداخت بشه ولی از اونجای که سعید زرنگ بود و خودشو زده بود به ننه من غریب بازی یه تعدادی مدارک طرف سعید برای من فرستادوقتی مدارک دیدم دهنم باز مونده بود که چی باید بگم یه برگ فوت بود و از مدارک شناسای سعید تو اون برگ زده بود همسرش به خاطره مریضی فوت کرده من جا خودم نمیدونستم دلم برای خودم بسوزهیا برای اون بچه های که قرار بی مادری از این به بعد تجربه کنن .
خیلی ناراحت شدم تقریبا بعد از دو روز به خودم اومدم و گفتم ناراحت نباش توام به اندازه خودت خیلی سختی کشی پس اولویت اول خودت باشه تو این دنیا هر کسی جواب کارهای خودشو میده بی خودی خودتو ناراحت مسئله های که قرار برات بشه یه خاطره نکن نه اصلا به نظر من این موضوع انقدر دیگه برام بی ارزش که حتی نیازی نیست یادش بیفتم چه برسه بخوام خاطره باشه برام من الان حتی از هرکی که اسمش سعید هست بعدم میاد چون اون سعید یه زخمی رو بدنه من ایجاد کرد که بعید میدونم خوب بشه .
بگذریم من بعد از 18 سال بالاخره موفق شدم طلاق بگیرم .
ولی الان کلا نسبت به هم بی اعتماد شدم .
از ازدواج میترسم .
ولی با کمک مشاوره و دوستانم تونستم یکمی از اون درد هارو کم کنم .
الان من یه زنی موفق و قوی هستم امیدوارم تمام کسانی که مثل من هستن رها بشن و خانوادهاشون اونهارو تنها نذارن مثل خانواده من پشتشون باشن.
به امید رهای و خوشحالی برای همه زن ها و دخترهای سرزمینم که همیشه لبشون خندون باشه .
ممنون که وقت گذاشتید مطالبه منو خوندید .
#منتظر کتابم باشید .