جاده/ کورمک مک کارتی/ سمانه تیموریان/نشر روزگار/
« جاده» ، داستان سفری توانفرسا ست برای رسیدن به مقصدی دور: جایی که بشود در آن گرما و نور و عشق یافت.
پدر و فرزندی در امتداد جاده ای که تا جنوب ادامه می یابد، در برف و باران و باد همگام با هم حرکت می کنند. فضا تاریک و سرد و هولناک است.همه چیز در غباری از خاکستر فرو رفته است. روشنایی نیست. نور روز، در خاکستری که هوا و زمین را انباشته است، گم می شود. صدایی نیست. گرما نیست.
پدر ، نومید و خسته، در پناه عشق فرزند ره می سپرد. همسرش را از دست داده است. پسرک ضامن زنده ماندن اوست:« اگر او کلام خدا نیست، پس خدا هرگز سخن نگفته است.»
پدر می کوشد پسرک را در کنار خویش نگاه دارد: زنده، ایمن، سلامت؛ در پناه عشق؛ در بحبوحه هجوم مرگ و نیستی بر جهان.
پدر و فرزند در جاده ره می سپرند با چرخ دستی کوچکی که وسایل مختصر خویش را در آن همراه می برند.هرجا بایستند، به دنبال غذا می گردند. قحطی ست. خانه ها سوخته و غارت شده بر جای مانده اند.پدر و پسر می کوشند خویشتن را از دید آدم خواران، راهزنان، پنهان دارند.
«با خویش آتش دارند» ، هنوز می توانند امیدوار باشند.
گفتگوی مختصری که میان پدر و پسر شکل می گیرد، بازتاب کور سوی امید است در آن فضای تاریک دهشتناک: «حالا می تونی برام قصه بخونی؟»
پسرک می ترسد. پدر می کوشد مجابش کند که همه چیز روبراه است.در دل خطر ره می سپرند، پدر در پناه پسر، پسر در پناه پدر، هر دو در پناه عشق.
پدر می کوشد از پسرک محافظت کند. پسرک می خواهد که مهربان بماند، حتی نمی تواند با دزدها، با کسانی که به آنها آسیب می زنند بی مهری کند.از کشتن متنفر است. عذاب می کشد. پدر را وا می دارد غذایشان را با دیگران قسمت کنند.
پسرک ، نه امید پدر، که امید جهانی ست که زندگی از آن رخت بسته است.
پسرک این تاریکی وهم آلود را در اطرافش حس می کند. در کردار و گفتار پدر هم. اما از ترسهایش، از خوابهایش، چیزی به پدر نمی گوید. پدر می داند میانشان چیزی در حال رخ دادن است: سنگین و سخت و نادیدنی. چیزی از جنس فاصله...
با این حال تنگ در آغوش هم، مراقب هم، هم پای هم می مانند.
این سفر تا کجا ادامه خواهد داشت؟
چگونه ادامه خواهد یافت؟
زنده خواهند ماند؟
پاسخ این سوالات را در «جاده» خواهید یافت، وقتی هم پای این پدر و فرزند در تاریکنای ژرف زمین گام بردارید و ویرانی های زمین و زمانه را وحشت زده به تماشا بنشینید.
پاسخ این سوالات را در «جاده» خواهید یافت، وقتی هم پای این پدر و فرزند در تاریکنای ژرف زمین گام بردارید و ویرانی های زمین و زمانه را وحشت زده به تماشا بنشینید. پاسخ این سوالات را در «جاده» خواهید یافت، وقتی هم پای این پدر و فرزند در تاریکنای ژرف زمین گام بردارید و ویرانی های زمین و زمانه را وحشت زده به تماشا بنشینید.