داستانگویی اخلاقی در سینما در بطن تناقضها متولد میشود. دوربین هرقدر مخاطب را به سوژه ضد اخلاقش نزدیک کند همانقدر، بیان سینمایی دارد. نمیتوان در فیلمی عمل تجاوز را نهی کرد و از آن متنفر بود؛ برای گفتن داستان تجاوز باید قربانی آسیب و فرد آسیبزننده در واقعیت داستان، به هم گره بخورند و دوربین با این گره میتواند راوی تجاوز باشد و الا چک کردن دوربین مداربسته که حادثه مشابه را ضبط کرده باشد، خود حاوی نکات اخلاقی است.
فیلم irréversible در زمره اخلاقیترین سینماییهاست. داستان سرنوشت گره خورده مجرم و قربانی را از جایی که باید «انتقام خانواده قربانی» شروع میکند. وقتی جرم اتفاق میافتد شخص مظلوم به اندازه یک خانواده، لطمه دیده و آن خانواده باید به دنبال انتقام، خودشان فعالانه دست به اقدام بزنند. در دنیای واقعی (منظور از دنیای واقعی جهان خارج نیست، واقعیتی است که باید داستان فیلم بسازد) مردم تاب پذیرش و تحمل چنان ضربه مهلکی را ندارند و به درستی قبل از این که قانون بخواهد به داد آنها برسد، خودشان با قتل و عصبانیت از مجرم دادستانی میکنند.