ویرگول
ورودثبت نام
محمدجواد
محمدجواد
محمدجواد
محمدجواد
خواندن ۴ دقیقه·۱۴ ساعت پیش

خدایان زمین ــ بخش ۴

امروز دهم دی سال ۱۴۰۴ ـ چهارشنبه است.

پارت چهارم داستان خدایان زمین رو گذاشتم ولی این بار با شخصیت پردازی و توصیف مکان بیشتر.

تنش های اولیه

خبر معماری نورا و قدرتمند شدن مردم در این کشور در زمین بالا گرفته بود.

خدای آتش ـ آذرگشسب از این موضوع بسیار خشمگین بود.

غبار ـ پادشاه گرد زمین محتاط تر بود. ولی باز هم از قدرت گرفتن نورا دل خوشی نداشت.

سیل ـ شاهنشاه ژرفاب انتقام جو بود. او که از سلطنت عزل شده بود چشم دیدن شکوه یک کشور در زمین را نداشت.

ولی فوت ـ شاه طوفان گرد مردد بود. مشکلی با شکوه نورا نداشت. چون دنبال جنگ داخلی نبود.

در دل نورا

کوهپایه های نور ـ کشور نورا ـ کاخ کانوس ـ سال ۶۲ حکومت عناصر بر زمین

دبیر دربار نام سولارا را می خواند. و از ایشان اذن ورود ملکه سولارا را می خواهد.

کانوس اجازه می دهد.

دو کنیز در های بزرگ چوبی را باز می کنند.

سولارا با لباسی زرین از پر قو وارد می شود.

کانوس با بی حوصلگی روی تختش نشسته بود

سولارا تعظیم کرد، خدای هما و سیمرغ را پرستید و با اجازه کانوس روی تشک نشست.

کانوس گفت: سولارا وضعیت نورا در هشداره.

ـ خشم آذرگشسب رو جدی نگیر

ـ لشکر کشور آذر متشکل از دیو و پری هست.

اگر با ایشان وارد جنگ شویم کشور به باد می رود.

سولارا سرش را خواراند و گفت: باید مانع از وقوع جنگ شویم.

ـ می دانم ولی خیلی سخته.

اولین برخورد

کانوس نتوانست مانع از وقوع جنگ شود.

آذرگشسب با لشکر کوچکی به نورا حمله کرد. لشکر اصلی آذر در نبرد با اهریمن بود.

در همان نخست، لشکر کشور آذر به کوهپایه نور ـ پایتخت کشور نورا حمله کرد.

خیانت

داروین از کشور طوفان گرد بود.

پس از پایه گذاری نورا، به اصرار سولارا، او را به دربار نورا آوردند.

                ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کانوس، داروین را به نزد خود احضار کرد.

داروین وارد شد.

جامه سرخ بر تن کانوس با دیواره های سنگی کاخ، منظره چشم نوازی را نقاشی کرده بودند.

داروین کمی جلو آمد.

سپس نام خدای سیمرغ و هما را بر زبان جاری کرد، کمر خم کرده و گفت: عالیجناب با من کاری داشتند؟

ـ تو را احضار کردم تا بیایی و با هم درباره ادامه نبرد تصمیم بگیریم و نقشه ریزی کنیم.

ـ عمر امپراتور طولانی. چشم، هرچه شاه امر کنند.

به دستور کانوس، کنیزی لوحی سنگی و قطعه سنگی تیز آورده تا بنویسند.

داروین حدود یک ساعت در اتاق بود.

پس از یک ساعت، نقشه کامل شد.

داروین با عجله از قصر خارج شده و خود را به کاخ خدای آتش ـ آذرگشسب رسانیده و هر چه را که دیده و شنیده برای او بازگو کرد.

و این گونه آذرگشسب از نقشه کانوس آگاهی یافت.

نبرد خونین نور

در حوالی کوهپایه نور نبردی در گرفت. نبرد کشور آذر و نورا.

این نبرد بسیار خونین بوده و به همین دلیل به خونین نور شهرت یافته.

شرح مختصر جنگ: نبرد آغاز شده بود.

دیو های لشکر آذرگشسب چون سدی رونده جلو می آمدند. سپاه دیگر خدایان حامی آذرگسب نیز در بالا چپ سپاه آذر جای گرفته بودند.

اما در سمت دیگر، لشکریان نورا مجهز به کمان، گرز و شمشیر بلند و نیزه های کوتاه بودند.

در سپاه ایشان سواره گانی به نام گارد سواران نور، وجود داشت که بر اسبانی چابک سوار بوده و مجهز به شمشیر برنده، نیزه و خنجر کوتاه بودند.

هنگامی که طبل جنگ به صدا در آمد، نیزه ها چون جنگلی، تیر ها چون آسمانی تیره و شمشیر ها چون تیغی براق بودند که به هیچ یک از دشمنان رحم نداشتند.

از آنجا که داروین نقشه سپاه نورا را به دست آذرگشسب رسانیده بود، سپاه کشور آذر دست نورایی ها را خواند و خیلی سریع کنترل میدان کارزار را به دست گرفت.

دلاور مردان رسید نورا که تا چندی پیش رجز می خواندند، حالا در حال فرار به دامنه کوه نور بودند.

سپاه آذر هم چون کوهی تیره به دنبال ایشان می تاخت.

دلاوران شجاع نورا زیر پای دیوان عظیم الجثه له می شدند.

اسبان گارد سواران نور رم کرده بوده و به هر سو می تاختند.

با خیانت داروین، نورا شکست خونین بازی را متحمل شد.

سخنرانی پر شور

هنگامه که نورا بر علیه آذر شکست خورد، سربازان نومید شده بودند. خانواده های این سربازان خواستار برگرداندن پسرانشان از جبهه به خانه ایشان بودند.

ولی در صبح روز بهاری سال ۶۲ حکومت عناصر بر زمین، کانوس با لباسی تیره ولی براق و تاجی کوچک ولی آذین بندی شده بر دامنه کوه نور ایستاد.

سولارا با سرخ دامنی کنار او ایستاده بود و درفش نورا را بر دست داشت.

داروین و دیگر اشراف و درباریان پشت ایشان صف کشیده بودند.

گارد محافظ هم دور تا دور ایشان را گرفته بود.

کانوس شروع به سخنرانی کرد.

چنان سخنرانی در شور که تمامی مردم نومید امیدوار شده و فرزندانشان را به جنگ در علیه آذرگشسب تشویق کردند.

بازگشت هما

در آن هنگام که سخنرانی کانوس به اوج خود رسیده بود، چیزی سکوت را در میان مردم افکند.

فریاد خدای هما بازگشت. سکوت را شکست.

هما در مقابل کانوس بنشست و گفت: به کیهان درود و بر زمین رحمت. اگر جنگ نورا و آذر ادامه پیدا کند، زمین دچار جنگ داخلی می شود و اهریمنان از فرصت استفاده و زمین را تصرف می کنند. پس مردم نباید با خدایان نبرد کنند.

اما آیا نبرد فروکش کرد یا آذر و نورا به نبرد ادامه دادند؟؟

زمینداستان
۷
۸
محمدجواد
محمدجواد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید