اِستلآ
اِستلآ
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

لی؛عزیزم.

لی به من بگو انقدر زمان روی دور تندی بود؟

کاغذهای مچاله شده را نگاهی می‌اندازم و میفهمم یک‌سالی میگذرد از وقتی قلم من با قلب و ذوقم شکست.

از زمانی که ارغوان و ارغوانی به چشمم کمرنگ و بی شگفتی شد.

لی عزیزم نام تو من را به یاده لی لی می‌اندازد شاید هم در حقیقت تو یک گل باشی.

لی شاداب به من بگو توهم درد شدید روی ذوقت را حس میکنی یا فقط من هستم که بین انبوعی از دردها

گرفتار شده ام؟

ستاره‌ای در میان چشمان درخشنده‌ات"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید