اِستلآ·۱۵ روز پیشساعت چنده؟همین حالا بنویس.بهت قول میدم من افکارم توی بی حسی مطلق قفل شدن.ساعت چنده؟پنج و نیم.گفتی آخرین بار فکر کردی خوابه ولی نبود؟اره لبخند زد.دیوو…
اِستلآ·۲ ماه پیشلی؛عزیزم.لی به من بگو انقدر زمان روی دور تندی بود؟کاغذهای مچاله شده را نگاهی میاندازم و میفهمم یکسالی میگذرد از وقتی قلم من با قلب و ذوقم شکست.از…
اِستلآ·۳ ماه پیشزمان عزیزم.زمان عزیزم دلم میخواهد جلوی تورا بگیرم تا شاید غم از دست دادن را جبران کنم اما امان که نمیتوانم همچین قدرتی را به رخ بکشم.دوباره پامیشم و ز…
اِستلآ·۴ ماه پیشو عجیبتنها نیستم و عجیب احساس تنهاییم نمیکنم.چای دم میکنم و توی قوری سفید و گل ریز صورتی اماده اش میکنم.صفحهی اخره کتاب میرسم،لباس هارو اتو میک…
اِستلآ·۵ ماه پیشهزارمین.میخواهم برای هزارمین بار تورا بخوانیم تا شاید درصدی به شناختم افزوده شود.درست بود یه جمله به زیبایی موهای تو ندیدم.پراکنده مینویسم،همانگونه…
اِستلآ·۵ ماه پیشمیرود.روزا میرن و میان،ساعت ها،آدم ها،تاریکی ها،لبخند ها،تلخی ها و حتی تولد ها.برای واقعا تیتر اول نیازمندی های هممون لبخند و موفقیته و تهش دنیا…
اِستلآ·۶ ماه پیشاز آنچه میخواهم بگواز ناممکنی زمان برایم نگو!از لبخند و شوق رسیدن بگواز اشک و دلشوره نگواز شادی و قند آب شدهی دلم بگواز انتظار نگواز دیدن بگواز انچه میخواهی…
اِستلآ·۷ ماه پیشIdkاسمش رو بزاریم اندکی تغییر در دورهی نیمچه جوانی؟مسخرهاس نه؟ من حتی توی پایبند بودن برای نوشتن اینجا هم خوب نبودم،اما دلیل براین نیست که…
اِستلآ·۷ ماه پیشنبودلی بهم گفت داره ازت سواستفاده میشه،اون حتی لایق این ارزش نبود.نود درصد ادمای اطرافم لایق توجهی من نبودن و نیستن اما حالا وضعیت فرق میکنه…
اِستلآ·۷ ماه پیشمتاسفم.حالم از نوشتن بهم میخوره.حتی شنیدن کلمات باعث میشه بالا بیارم،داره نفرین شده میشه،متاسفم که محکوم به پایان شدم.رگهامو باز میکنم سیاه سیاه…