ویرگول
ورودثبت نام
Nemo
Nemo
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

"من نویسنده نیستم"

امروز یاد خاطره ای افتادم که عامدانه به آن بی توجهی کرده بودم. یادم آمد آن زمان به تعداد دفعات لازم رخت اندوه را به تن کرده بودم. ادامه می دهم ...
یا میتوانم اکنون غم اندوه آینده نیامده را بچشم:
ای ملال های مردد در لحظه های گوارای آینده
برایم به مانند حسرت هستید. حسرت آینده ای که نیامده.
گویی حسرت آینده نیامده ام در تار و پود لحظه های بعد تنیده شده و لحظه ها را کمی کندتر میکند.
این انتظار نارس، تاب نرسیدن دارد
به ما آموختید که زندگی تماماً ملال است. ملال داشتن و نداشتن ها. اندوه آینده، حل معماهای حل ناشدنی
اندوه آینده بی سرانجامی.
از کدامین لحظه بی سرانجام پیدایت کنم.
این انتظار اندوهگین. اندوهگین از اندوه آینده.

رو به من میگویی:((آدمی دست به هر کاری میزند تا به خاک سیاه بنشیند)). در ادامه به خاک سیاه نشست و آن را بر روی صورت بلورین خود ریخت!!!

سلاممن اومدمخاطراتمن نویسنده نیستم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید