ویرگول
ورودثبت نام
فائزه قانعی
فائزه قانعیحرفه های مختلفی را تجربه کردم ،منشی گری ،کارشناس ازمایشگاه ،گریمور بچه ها ،فروشندگی،مربی کودک .اکنون قلم به دست نویسندگی را دنبال می کنم .
فائزه قانعی
فائزه قانعی
خواندن ۲ دقیقه·۱۴ ساعت پیش

درختی که نوشته آفرید .

درخت آرزو ها
درخت آرزو ها

تو جنگل داشتم با دوستام حرف می زدم که دیدم دختر خانمی آمده کنارم و منو بغل کرده و ژست می گیرد که عکس بگیرد ،منم دست هام آوردم طرفش محکم همدیگر را در آغوش گرفتیم .و این شد اولین عکس یادگاری آن دختر. ناگهان صدای غرش اره برقی را زیر پام حس کردم .داشتند من را  از دوستام جدا می کردند ،زخمی شده بودم و تکه تکه های بدنم را سوار یک نیسان آبی  کردند مثل نهنگ آبی که همه را ببلعد ،بعد ما را از جاده مثل ماری که می خزد بردن به کارخانه پیش رفیق هامون .اونجا از همه طیف بودیم از پیر تا جوان . ما را دسته بندی کردند که بهمون می‌گویند:(گرده بین)  . ما را وارد  اتاقک حمام ،مانندبزاق دهان  می کنند و هی می چرخوننمون مانند فرایند جویدن  و چند نفر پشتمون را کیسه می کشند که چرکی که تولید کردیم و  چسبناک (صمغ) از ما جدا کنند. آنگاه  مثل یک قصاب می افتند به جونمون و ما را به چیبس های کوچک تبدیل می کنند. ما را  با سرسره  لرزان همچون مری  (نوار نقاله )به‌سمت محفظه معده مانندی می برند ،اونجا شامپو سود بهمون می زنند تا خوب هضم بشیم (فرایند پالپینگ) .دوباره معده را شستشو می‌دهند تا هر گونه شوینده از ما پاک بشود بعدش سفیداب بهمون می زنند (فرایند بلیچینگ). با  چیزی شبیه آمپول بهمون مواد مغذی کربنات کلسیم ،رنگ و تالک و ... تزریق می کنند .  ما را این بار  با آب شستشو می‌دهند و از چیزی شبیه آبکش لرزان عبور می‌دهند، آب از ما خداحافظی می‌کند. ما که به نخ ریزی تبدیل شدیم که دیگه الان بهمون الیاف می‌گویند. ما الیاف ها به هم دست می دهیم و دستامون را تو دست هم نگه میداریم تا شبکه منظمی تشکیل بدهیم .آنگاه دو وردنه مکانیکی مانندی (دستگاه پرس) از روی ما عبور می‌کنند تا ما را به هم نزدیک تر کنند و بعدش وارد سونای خشک می شویم و شر شر عرق می کنیم وباقی مانده  آب بدنمون از ما جدا می‌شود (بخش خشک کن ).تو مرحله آخر برای اینکه خوب به نظر بیایم ما را از چند وردنه غول اسا عبور می‌دهند تا صاف و یکنواخت بشیم (کلندر ).در واقع یک چکاپ کلی می‌کنند ببینند مزه ی دهان مشتری هستیم یا نه .آنگاه ما را رول می‌کنند گوشه ای . مشتری ها متفاوتند بعضی ها ما را رولی می‌خواهند در ابعاد بزرگ .بعضی ها در ابعاد کوچک .
قسمت این شد که ما وارد مغازه تحریری شویم و فروشنده ما را به یک نویسنده فروخت .الان این  نویسنده در حال نوشتن این داستان تا بگوید همان طور که کاغذ برای رسیدن به ما این همه رنج را تحمل می کند، ما هم باید در مصرف آن و حفظ و نگهداری از آن کوشا باشیم تا داستان هایی که از ما در این لوح فشرده نوشته می شود عبرتی برای دیگران باشد .

مواد مغذیژست عکسدرخت
۰
۰
فائزه قانعی
فائزه قانعی
حرفه های مختلفی را تجربه کردم ،منشی گری ،کارشناس ازمایشگاه ،گریمور بچه ها ،فروشندگی،مربی کودک .اکنون قلم به دست نویسندگی را دنبال می کنم .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید