حامد شیخ‌پور
حامد شیخ‌پور
خواندن ۳ دقیقه·۴ ماه پیش

سوختم از عشق تو

زبان حال حضرت ربابة سلام‌الله‌علیها خطاب به امام حسین علیه‌‌الصلوة والسلام


در مدینه حال من خوش بود و بودی در برم
سایه‌ات بود از همان روز عروسی بر سرم

زندگی‌مان خوب بود و رزق و روزی‌مان به‌راه
شاد بودم من به زیر سایه‌ی تو همسرم!

تا خدا درهای رحمت را به روی ما گشود
شادتر شد زندگی‌مان با سکینه، دخترم

باز شد بعد از سکینه یک در از باغ بهشت
پا نهاد این بار در دنیا، علی‌ّ اصغرم

می‌فشردی دم به ساعت دخترت را در بغل
می‌نهادی گل‌پسر را بر سر، ای تاج سرم!

می‌سرودی شعرهایی جان‌فزا در مدح ما
می‌خریدی هدیه‌هایی ناب از روی کرَم

بوده‌ای سبط نبیّ و حرمتت محفوظ بود
داشتی شُهرت به خیر و نزد مردم محترم

تا که ناگه روزگار زندگی‌مان شد سیاه
آتشی در لانه‌مان افتاد و سوزاند اخگرم

بار بربستیم سوی مکه اما حج‌ّمان
نیمه‌کاره ماند و سوی کوفه رفتی لاجرم

ناگهان در نیمه‌ی راه آمد از سمت افق
لشگری از دیو و دد، شد خاک عالم بر سرم

ترس افتاد از همه سو بر تن و بر جان‌مان
بود دلگرمی‌ّمان اما برادرشوهرم

در کویر آتشین و زیر زِلّ آفتاب
دلهره بر جان من افتاد و دیدی مضطرم

بعد از آن هم آب را بر روی‌مان بستند و بعد
سوخت از هُرم عطش سر تا به پای پیکرم

عزم‌شان بر قتل تو شد جزم و شد آغاز، جنگ
توصیه کردی که هرگز درنیایید از حرم

هی وصیت کردی و هی هر دقیقه پشت هم
گفتی: این جان تو و این جان زینب، خواهرم

بعد هم سوی سکینه رفتی و کردی وداع
ناز کردی موی و روی نازنین دخترم

گاهِ رفتن، یک "خداحافظ" نصیب من نشد
با نگاهی رفتی و ماندی درون خاطرم

جیغ می‌زد اصغرم، گفتی: گل من را بیار
بلکه تا آبی دهم او را من از چشم ترم

بُردی و برگشتی اما با عبایی خون‌چکان
نیست این چیزی که می‌بینم به‌چشمم باورم

بر سر طفلم چه آمد؟ عاقبت سیراب شد؟
گفتی: آریّ و سپس رفتی تو تا پشت حرم

دفن کردی کودکم را دور از چشمان من
با صدای خنجرت بر خاک، کردی پرپرم

سوی میدان‌ رفتی و افتادی از بالای اسب
با لبانی خشک که از تشنگی کرده ورم

شمر آمد سوی گودال و به روی سینه‌ات
پا نهاد و زد لگد، ای خاک عالَم بر سرم

چنگ زد بر موی تو، افتاد بر جان گلوت
از قفا هی ضربه زد... تا چند تا را بشمرم؟

زد سرت را بعد ذبحت روی نیزه... آه... آه...
من چطور این عمر را بعد از تو راحت بسپرم؟

از کنار نعش تو رفتن، محال است عشق من!
تازیانه حائلم شد ورنه این‌جا خوش‌ترم

بعد تو یک سال ماندم زیر تیغ آفتاب
چون تن تو ماند زیر آفتاب، ای سرورم!

بعد تو از کربلا تا کوفه و تا شام و بعد
تا مدینه گریه کردم، باز اما قاصرم

هی به یاد اصغرم گهواره را دادم تکان
هی به عشق تو تکاندم خاک را از چادرم

بعد هجران تو چندی زنده ماندم یا حسین!
داغت اما مانده بر دل تا به روز محشرم

سوختم از عشق تو، خاکسترم مانده به جا
باز اما بوی تو می‌آید از خاکسترم

حامد شیخ‌پور
عاشورای ۱۴۴۶

امام حسینعشق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید