نمیخوام به سبک روانشناسی حرف بزنم چون در حیطه ی دانش و آگاهی من نیست اما در هرکدام از ما هم مرد وجود دارد هم زن ...
اما نشانه ی زن بودن ربطی به خلقیات و روحیات نداره زنی که در ما وجود دارد بودن را میطلبد و در لحظه زندگی کردن و از زندگی لذت بردن و در مقابل اون مردی که در ما وجود دارد (شدن) را نیازمند است ...
به تناسب اگر هرکدام خواسته هایش براورده نشود از طریق یک واکنش درونی و بیرونی با بروز یکسری ناهماهنگی ها طغیان میکند ...
حال اگر ما مرد باشیم بر بودن مستولی تریم و کمبود آن مارا از تعادل کمتر خارج میکند و اگر زن باشیم کمبود به شدن و ارتقاء وجودی ...
در هرحال اگر ریشه یابی کنیم همه چیز زندگی ما دستخوش حرکت در هر یک از مسیرهاست برای بودن باید به رها سازی بپردازیم و به سکوت مطلق برسیم و برای شدن باید لحظه به لحظه با قبل فرق کنیم و رو به به ورزی گام برداریم
در نوشتارهای بعدی بیشتر در موردش حرف میزنم به درود ?