فرزانه پوربهرام
فرزانه پوربهرام
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

وبینار اهل نوشتن

به ساعت پنج عصر نزدیک می‌شوم. مغزم خسته از کار و تحلیل روزانه نیاز به نفس کشیدن دارد. وقتی یادم می‌آید تا یک ساعت دیگر استاد برایمان وبینار " اهل نوشتن " را برگزار می‌کند جان تازه‌ای می‌گیرم. روی میزم را مرتب می‌کنم. به خودکارهای رنگارنگ آشفته‌ام سروسامان می‌دهم. سپس از روی صندلی چرمی مشکی‌ام بلند می‌شوم. سری به گلدان‌های روی بالکن می‌زنم. معمولن در روزهای گرم سال هر روز نیاز به رسیدگی و آبیاری دارند.

منتظرم ساعت آرام آرام نزدیک به شش بعد از ظهر شود. آن وقت صفحه وبینار را باز می‌کنم. سلام و عصر بخیری به دوستان می‌گویم. به آدمهایی که تا کنون ندیدمشان؛ اما در این یک سال و نیم که همراهشان هستم اتصالم به آنها بیش از یک نام است. دغدغه‌هایشان را می شناسم. میدانم کدام‌هایشان "سندروم کامنت بی قرار" دارند.

استاد هر روز ما را دور هم جمع می‌نماید. گاهی برایمان داستانکی می‌خواند؛ گاهی شعر. معمولن کتاب‌های ناب و گاهی هم زیرخاکی معرفی می‌کند.در مورد دغدغه‌هایش با ما سخن می‌گوید. جالب‌تر اینجاست که در اکثر موارد هم‌دغدغه هستیم.

معمولن برایمان 5 دقیقه زمان می‌گیرد تا با هم بنویسیم. همه ما دویست و اندی نفر با هم دست به کار شده و می‌نویسیم؛ در مورد هر چه دلمان بخواهد. بعضی روزها نیز استاد موضوع را تعیین و به ما خط می‌دهد. سپس می‌گوید اگر دوست داریم دستی به سر‌ و‌ روی نوشته‌هایمان بکشیم و انتشارشان دهیم.

البته من کمالگرا‌تر از آن بودم که جرات این کار را داشته‌باشم. اما استاد آنقدر گفت و گفت که بالاخره من نیز تسلیم شدم. شاهین کلانتری همیشه می‌گوید:« در مورد تجربیات خود بنویسید و انتشار دهید. شاید آنچه از قلم شما منتشر می‌شود حرف دل آدم‌های دیگر باشد.»

و اینگونه شد که من شروع به انتشار نوشته‌هایم در ویرگول نمودم.

به یاد این جمله از احمد شاملو افتادم که در کتاب « مثل خون در رگ‌های من» می‌گوید :

... شب و روزمان با موجودات نازنینی بگذرد که مصاحبت‌شان ارزش زندگی را بالا می‌برد.

پ.ن: اگر دوست داشتید شما هم بیایید. البته مراقب خودتان باشید؛ احتمال اعتیاد به این دورهمی وجود دارد.

https://webinar.madresenevisandegi.com/ch/ahleneveshtan

والا استادمون خیلی خوشرو و شوخ طبع است. اما امروز انقدر ووول خورد که فقط همین عکس خوب از آب در آمد.
والا استادمون خیلی خوشرو و شوخ طبع است. اما امروز انقدر ووول خورد که فقط همین عکس خوب از آب در آمد.


مدرسه نویسندگیتمرین نوشتنتوسعه فردیشاهین کلانتری
نگاه می‌کنم؛ به منظره‌‌، آدم‌ها، فیلم و کتاب‌ها. گاهی هم در موردشان می‌نویسم تا جاده‌ی ارتباطمان یک‌طرفه نباشد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید