این را برای آنهایی می نویسم که به اون دنیا اعتقاد راسخ دارند، به شخصه خود من.
گاهی فکر می کنم اگر این دنیا را اسمش را بلاتکلیفی بگذاریم بسیار برازنده اش است، حتی از زمانی که در صف انتظار بر این دنیای لعنتی هستیم باز به نوعی بلا تکلیفیم که آیا در کدام منطقه جغرافیایی و در چه مدل خانواده ای به دنیا خواهیم آمد، این قسمت از اولین بلاتکلیفیهای این دنیاست که برای خودش بسیار مهم است و شاید ۹۹ درصد در خوشبختی یا بهتر بگویم بدبختیمان دخیل است.
بلاتکلیفی این دنیا بسیار است، نمی دانم شاید برای من این واژه بیشتر ملموس است تا کس دیگر یا شاید موقعیت جغرافیای باعث شده آن را بیشتر درک کنم، اگر آن بلاتکلیفیها را بشمارم بی شمارند، از جمله بلاتکلیفی در انتخاب شغل، ازدواج، فرزند و تربیت آن که گاهی از دستت درمیره و شاید بدون اینکه از دستت دربره، همه ی آنها به جای خوشبختی برایت تیرگی به بار می آورند،برای تمام اینها باید تلاش کنی که بهترینش البته از نظر خودت نصیبت شود، ولی قسمت بدش این است که هر چه تلاش می کنی به قسمت خوبش نمی رسی، اینجا هست که باز بلاتکلیفی خودش را نشان می دهد.
باید بگویم این بلاتکلیفی از نظر من برای آنهایی که به آن دنیا اعتقاد دارند ولی در عین حال جز آدم بدها هستند، بیشتر نمود پیدا میکنه، چون گناه کردن هم برایش جز بدبختی و خرد شدن اعصاب چیزی برایشان ندارد، به عنوان مثال غیبت می کنن که از نظر برخیا بسیار لذت بخش می باشد ولی برای گروه اول یعنی "گناه کاران معتقد "بسیار عذاب آور است، اینجاست که باز بلاتکلیفن که آیا گناه کنیم یا نه؟
اما به هر حال آن دنیا یک مزیت ویژه که دارد این است که همان بلاتکلیفیها برایت بی معنی می شود، می میری بدون اراده خودت، بعد تکلیفت را باهات روشن می کنند که کجا بری، کجا کار کنی مثلا (هیزم جهنم را بشکنی ) یا حتی بهتر بگم چیکارا باهات می کنند که خودت دخل و تصرفی درش نداری و از شر تلاشهای بی ثمر راحت خواهی شد، نهایتش این است که تو را در یک کوره آتش می سوزانند البته بدی های خودش را دارد ولی لاقل بلاتکلیف نیستی، یا اینکه در بهشت وسیع خداوند جای می گیری و کیف روزگار را می کنی.